آنارشیسم
سایر انتقادها به آنارشیسم
مترجم: مجید رویین پرویزی
در شرایط آنارشی، قابل تصور است که مثلا یک گروه جنایتکار بخواهد از قدرت برتر خود برای مقهور ساختن سایرین استفاده کند. اگر هیچ نیروی قویتر از آن گروه وجود نداشته باشد، طبق تعریف هیچ چیز که بتواند جلوی اقدامات آنها را بگیرد وجود نخواهد داشت.
برایان کاپلان
مترجم: مجید رویین پرویزی
در شرایط آنارشی، قابل تصور است که مثلا یک گروه جنایتکار بخواهد از قدرت برتر خود برای مقهور ساختن سایرین استفاده کند. اگر هیچ نیروی قویتر از آن گروه وجود نداشته باشد، طبق تعریف هیچ چیز که بتواند جلوی اقدامات آنها را بگیرد وجود نخواهد داشت. اما این مساله چقدر با شرایطی که هم اکنون در آن هستیم متفاوت است؟ حکومتها بر سریر قدرتند، زیرا این نیرو را دارند که خود را در آن جایگاه حفظ کنند؛ کوتاه سخن، زیرا هیچ کارگزار برتری نیست که آنها را محدود سازد. برخی از منتقدان آنارشیسم از این مطلب استفاده میکنند تا بگویند هدف آنارشیستها عبث است، زیرا ما هم اکنون هم در شرایط آنارشی هستیم.
این استدلال در چند سطح مخدوش است. اول، تلویحا آنارشی را به عنوان سلطه نامحدود قویترین تعریف میکند، که از آنچه اکثر آنارشیستها در ذهن دارند بسیار دور است. (بهعلاوه، تفاوت ماهوی حکومت و سایر انواع قوای قهریه سازمان یافته را نادیده میگیرد؛ ماکس وبر به طور خاص اشاره میکرد که حکومتها انحصار استفاده مشروع (قانونی) از زور را در یک منطقه جغرافیایی خاص به کف میآورند.) درواقع، هرچند آنارشیسم به شکل منطقی با هر رویکردی که وجود دولت را رد میکند سازگار است، اما حقیقتا تعداد بسیار بسیار اندکی از آنارشیستها (شاید حتی هیچ کدام) حمایت خود را از آنارشیسم با دفاع از سلطه قویترینها توام ساختهاند.
دوم، این دیدگاه فرض میکند که تمام آنچه آنارشیستها حامیاش هستند فقط حذف دولت است، درحالی که همانطور که دیدهایم آنارشیسم معمولا با برخی دیدگاههای هنجاری درباره آنچه که باید جایگزین دولت شود نیز همراه است. بنابراین، اکثریت تئوریسینهای آنارشیست به چیزی بیش از صرف حذف دولت معتقدند؛ مثلا آنها ممکن است معتقد باشند که جامعه باید در اساس کمونهای داوطلبانه بنیان گذاشته شود، یا مثلا حقوق مالکیت خصوصی قدرتمند و غیره.
سوم، این استدلال گاهی ادعای تعریفی را با ادعای علّی (causal) خلط میکند. این که بگوییم آنارشی به سلطه قویترین میانجامد یک چیز است - این ادعایی علی درباره نتایج احتمالی تلاش برای ایجاد جامعهای آنارشیستی است و اینکه بگوییم آنارشی یعنی سلطه قویترین، یک چیز دیگر. خیلی ساده یک سردرگمی بزرگ زبانی در کار است، چون طبق این تعریف آنارشی و دولت در واقع منطقا با هم سازگارند.
یک استدلال مرتبط با همین مساله که البته کمی پیچیده تر است و اغلب علیه آنارشوکاپیتالیسم مطرح میشود چنین است: اگر آژانسهای محافظتی رقیب میتوانند از استقرار بنگاهی مسلط و سوءاستفاده جلوگیری کنند، چرا همین الان این کار را نمیکنند؟ یا به عبارتی، اگر نیروی نظارتی بازار در مقابل قوای سوء استفاده گر حقیقتا میتوانست عمل کند، ما اکنون اصلا دولتی نمیداشتیم.
دو پاسخ اساسی به این استدلال وجود دارد. اول از همه، این استدلالها کاملا عمل ایدئولوژیک را نادیده میگیرند. آنارشوکاپیتالیستها ذهن شان معطوف به این است که چطور بنگاههای رقیب میتوانند از قدرت گیری انحصارگران سوءاستفاده گر جلوگیری کنند، در جامعهای که اکثریت مردمش خواهان وجود چنین انحصارگری نیستند. اینکه جلوی بنگاه مجرمی را که طبق نظر و حتی باور درونی شده کارکنان خودش محکوم است بگیریم یک چیز است و اینکه بنگاههای مجرم کنونی خودمان (یعنی حکومتها) که از حمایت چشمگیر جمعیت و کارگزاران خودشان بهرهمندند را تحت فشار قرار دهیم چیزی کاملا متفاوت. وقتی یک طبقه حاکم اطمینانش را به مشروعیت خودش از دست میدهد - از رژیم قبل از انقلاب فرانسه بگیرید تا حزب کمونیست شوروی - تشکیلاتش سست و ضعیف میشود. بنابراین محک زنندههای بازار بر عملکرد حکومت میتوانند به راستی به برقراری جامعهای آنارشیستی بینجامند اگر که جامعه اعتماد به نفس طبقه حاکم شدیدا توسط رشد اندیشههای آنارشیستی سست شده باشد.
دوم، چنین منتقدی امکان تعادل چندگانه اجتماعی را نادیده میگیرد. اگر همه در طرف راست جاده برانند، تلاشهای انفرادی برای رفتن به چپ خطرناک و احتمالا ناموفق خواهند بود. اگر همه در طرف چپ برانند، آن وقت همین خطر برای کسی که طرف راست را بهتر میداند و میخواهد بر اساس این عقیدهاش عمل کند وجود دارد. به همین شکل، کاملا محتمل است که وقتی حکومتی وجود دارد، وجود حکومت تعادلی پایدار باشد؛ اما اگر نظامی از بنگاههای رقابتی رقیب وجود میداشت نیز، آن هم تعادلی پایدار میبود. به طور خلاصه، چون تعادلی وجود دارد و پایدار هم هست دلیل نمیشود که بپنداریم این تنها تعادل ممکن است. اما اگر این تنها یکی از تعادلهای ممکن است چرا دولت چنین ماندگار است؟ یک توضیح ممکن میتواند برتر بودن این تعادل باشد؛ اما همچنین میتواند به علت ایدئولوژی باشد یا میراثی که از اجداد بدوی مان برای ما به جای مانده است.
ارسال نظر