داریوش فرهنگ پس از ۳۰ سال با «گالیله» روی صحنه
زمین مرکز کائنات نیست
پس از اینکه زمزمههای حضور دوباره داریوش فرهنگ پس از وقفهای 30 ساله در تئاتر جدی شد، نخستین چیزی که در ذهن بسیاری از علاقهمندان تئاتر زنده شد، نام گروه تئاتر «پیاده» بود.
گروهی که سال ۴۷ توسط داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی تاسیس شد و در طول سالهای فعالیت خود بیش از ۲۰ نمایشنامه ایرانی و خارجی را اجرا کرد.
گروه تئاتر «پیاده» با حضور دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا تشکیل شد؛ دانشجویانی که بعدها همه جزو هنرمندان سرشناس ایران شدند؛ نامهایی همچون سوسن تسلیمی، مرضیه برومند، رضا بابک، گلاب آدینه، ایرج طهماسب، ناصر هاشمی، حمید جبلی، فاطمه معتمدآریا، علیرضا خمسه و... . آخرین نمایشی که این گروه به صحنه بردند، «دایره گچی قفقازی» بود که با طراحی و کارگردانی داریوش فرهنگ اجرا شد و اجرای آن مورد استقبال تماشاگران تئاتر قرار گرفت.
اما گروه تئاتر «پیاده» ۳۰ سال فعالیت نکرد و حالا داریوش فرهنگ یکی از دو موسس این گروه درباره این وقفه چندینساله میگوید: «ماجرا خیلی مفصل است. اوایل انقلاب مشتی مدیر نابلد و نالایق مسوولیت را برعهده گرفتند که هر هفته هم عوض میشدند. بحران مدیریت در کنار بحران اقتصادی، آشفته بازار گروههای تئاتری و صفبندی آدمها و انگزدنها، رواج تنگنظری و حقارت .... همه اینها موجب شد که تئاتر را رها کنم.»
اما این وقفه 30 ساله شور و شوقی دوباره را در این هنرمند زنده کرد. داریوش فرهنگ میگوید: «حالا دوباره آن شور شوقانگیز در من به وجود آمده؛ شور و شوقی که تابهحال نداشتهام و حالا آنچنان شوقی دارم که به همه اعضای گروه هم منتقل شده است.»
چرا «گالیله»؟
داریوش فرهنگ میگوید: «در نمایش «گالیله» تقابل میان عقل و جهل، رویارویی روشنایی و تاریکی و تقابل جهان کهنه و نو مطرح میشود و چه چیزی بهتر از این رویارویی که همیشه پایدار است و بهترین زمینه برای یک نمایشنامه است و به همین خاطر این نمایشنامه را انتخاب کردم.»
داریوش فرهنگ که اجرای خود را در آخرین روز جشنواره فجر آغاز میکند، تاکید میکند: «مهم نیست در چه شرایطی و به چه مناسبتی این نمایش را اجرا میکنم، بلکه مهم این است که من «گالیله» را اجرا میکنم و چگونه اجرا میکنم از هرگونه نمایش، فیلم یا سریال خنثی، بیخاصیت و معمولی بیزارم. آدم بلندپروازی هستم
(و نه جاهطلب) پاسخ بلندپروازی مرا و گروه ما را «گالیله» خواهد داد.»
او به موضوع دیگری هم اشاره میکند: «به تئاتر یا هنری معتقدم که بتواند یک گام جلوتر برود. افقی تازه را باز کند و مهمتر از همه اینها جریانساز شود. خوشحالم در این سالها با هر کاری در این جریانسازی تاثیر داشتهام و حس میکنم «گالیله» تئاتری جریانساز خواهد شد.» این کارگردان تئاتر با اشاره به جایگاه تماشاگر در تئاتر یادآور میشود: «بزرگترین خاصیت هنر همان شور عمومی است که فیالمثل فوتبال دارد. تماشاگران فوتبال اعم از دکتر، مهندس، کارگر، دانشجو تا وکیل و وزیر و رییسجمهور و... همه در یک هیجان عمومی، در شوق و اندیشهای عمومی شریک میشوند و در این میان هرچه میزان مشارکت تماشاگران در تئاتر بیشتر باشد، برای گروه ما خوشحالکنندهتر است.»
جرم گالیله راستگویی بود
صحنه رویارویی دو دوست قدیمی است؛ «گالیله» و «ساگردو». امین تارخ نقش «گالیله» را بازی میکند و مسعود کرامتی نقش «ساگردو». گالیله، مردی که جرمش راستگویی و حقطلبی بود، هنوز در اندیشه هزاران ناشناخته دیگر است.
او خطاب به یار دیرینش میگوید: «چرا وادارم میکنی به همرنگشدن با خرافه؟!» اما این دوست قدیمی که میداند راستگویی حاصلی جز مرگ دربر ندارد، گالیله را نصیحت میکند که: «با مرگ تو تنها کافران هورا میکشند و تو شهید راه کفر خواهی بود. علمی که با کلیسا در تعارض باشد علم نیست باید نابودش کرد تا راهی جز بهشت پیشروی مردم نباشد.»
امین تارخ و مسعود کرامتی هر دو ۱۲ سال از صحنه تئاتر دور بودهاند. آخرین نمایش آنان، اثری به نام «شاعر» بوده است که کرامتی آن را کارگردانی کرده و تارخ هم در آن بازی کرده است.
امین تارخ درباره این غیبت ۱۲ ساله میگوید: «چندین واقعیت وجود دارد. باید شرایط برای ارائه کار خوب فراهم باشد. در سینما و تلویزیون شاید گاهی برای معیشت کار کنیم و برخی کارها را به عنوان کار حرفهای معقولی انجام دهیم، اما با تئاتر نمیتوان تجارت و معیشت کرد. تئاتر به عنوان یک حرفه نمیتواند کفاف نیازهای زندگی امروز را بدهد، بنابراین بازیگران آن به سراغ سینما و تلویزیون میروند و گاهی برای خودسازی به تئاتر سر میزنند.»
درحالیکه هر دو دوست بر صندلیهایی چوبی نشستهاند، «گالیله» با فریاد «ساگردو» را به سکوت فرامیخواند. چوبدستیاش را به زمین میکوبد و با خشم به دوستش میگوید: «تو گوینده این حرفها نباش! تو مخاطب فریادهای من نباش! تو شاهد بودی و انکارم میکنی! وای به آنان که نه دیدند و نه باور دارند!»
تارخ اما احساسات عجیب و غریبی دارد. خودش در اینباره توضیح میدهد: «احساس مسوولیتی همراه با ترس. دلهرهای که دارم به خاطر بازی در نقشی است که شهرت جهانی دارد. هرچند امروز کسی «گالیله» را به صورت فیزیکی ندیده، اما او دانشمند بزرگی در تاریخ علم و ستارهشناسی است که حتی نزد افراد عامی هم محبوبیت دارد؛ چراکه ۴ قرن پیش عقایدی درست را مطرح کرد و به خاطر آن مقابل سیستمی ایستاد که با عقل و منطق، میانه درستی نداشت. بنابراین «گالیله» تنها یک شخصیت علمی نیست، بلکه مردی اهل مبارزه است که به خاطر عقایدش میجنگد. وقتی نقش چنین فردی را که به لحاظ سیاسی و علمی شخصیتی محبوب دارد بازی میکنی و عموم تماشاگران هم شناخت نسبی از او دارند، بازی در این نقش دلهرهآور است.»
امین تارخ پیش از این با داریوش فرهنگ همبازی بوده است و حالا آن دو در مقام بازیگر و کارگردان با یکدیگر کار میکنند. امین تارخ در این زمینه هم میگوید: «اصولا داریوش فرهنگ در سینما و تلویزیون کارگردان موفقی است، اما با جرأت میگویم که در تئاتر، کارگردان شایستهتری است. در دوران جوانی تئاترهای خوب و بهیادماندنی از او دیده بودم. با پیشینهای که در تئاتر دارد، اعتماد هر بازیگری را جلب میکند.»
«ساگردو» در تردید است، تایید گالیله یعنی مرگ در مکانی ناشناخته و تکذیب او یعنی تکذیب حقیقت. ساگردو درمانده میگوید: «راه رستگاری کجاست؟ در دست گالیله یا در آستین پدران مقدس؟»
مسعود کرامتی هم که از سال 76 تاکنون تئاتر کار نکرده میگوید: «تئاتر، شرایط ویژهای دارد. به لحاظ روانی، شرایط خاصی میطلبد و در قیاس با سینما و تلویزیون آرامش و تمرکز بیشتری نیاز دارد. ما اساسا آرامش نداریم و من هم بیشتر درگیر سینما و تلویزیون هستم. در شرایط امروز ما برخی از بازیگران تئاتر در فاصله میان دو تمرین نمایش حتی فرصت نمیکنند، متن را از داخل کیفشان بیرون بیاورند!»
او ادامه میدهد: «اگر این متن نبود و تئاتر دیگری پیشنهاد میشد، چه بسا با این شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی نمیپذیرفتم. اما «گالیله» متنی است که با اوضاع و احوال امروز ما تناسب دارد و همین موضوع باعث جذابیت کار میشود و تماشاگر را درگیر میکند.» «ساگردو» همان مردی است که حقیقت را برمیگزیند و تاوان آن را هم میپردازد. مردی که با انتخاب حقیقت، مرگ را در آغوش میکشد.
کرامتی درباره جذابیتهای این نقش هم تصریح کرد: «این نقش شبیه «ساگردو» نمایشنامه «برشت» نیست. بلکه خیلیخوب نوشته و پردازش شده و پرسناژی بسیار جذاب است که جای کار بسیاری دارد و من تلاش میکنم به خوبی آن را ایفا کنم. امیدوارم تماشاگران هم آن را دوست داشته باشند.»
کرامتی پیش از این و در سالهای دور زمانی که دانشآموزی دبیرستانی بوده، تماشاگر کارهای گروه تئاتر «پیاده» بوده است. گروهی که به گفته او نمایشهایی اثرگذار اجرا کردهاند. او داریوش فرهنگ را کارگردانی بسیارخوب توصیف میکند و میگوید: «قبلا در سریال «بیگناهان» با هم همبازی بودیم و شناختم از او بیشتر شد. کارگردانی کاملا کاربلد است و تکلیفش کاملا روشن است. میداند چه میکند. او به کارش کاملا مسلط است و چون خودش هم بازیگر است، زبان بسیار مناسب و درستی برای ارتباط با بازیگران دارد و در این تجربه هم رابطهای بسیار مثبت و خوب با یکدیگر داریم.»
گلدینی (رحیم نوروزی) مأمور انگیزاسیون (تفتیش عقاید) به دنبال توبهنامه گالیله است، اما ساگردو به او میگوید که توبهنامهای در کار نیست. ساگردو میخواهد موضوع را با اسقف اعظم (نعمت اسدالهی) در میان بگذارد اما گلدینی به او میگوید: «اسقف دیگر مسوولیتی ندارد. او همه اختیارات را به انگیزاسیون سپرده است.»
رحیم نوروزی که نقش «گلدینی» را بازی میکند، درباره جذابیتهای این نقش میگوید: «در این سالها بیشتر در سالنهای کوچکی مانند سایه، قشقایی و مولوی کار کردهام، اما یکی دوسال است که در سالنهای وحدت یا اصلی هم کار کردهام و بر همین اساس بازیها قدری شبه کلاسیک و قدری درشتتر و خطکشی شدهتر بوده است و بیان هم فاخرتر میشود که با شیوه بازی در سریال و سینما و سالنهای کوچک تئاتر متفاوت است. مدام درحال تجربهاندوزی و آزمون و خطا هستم. علاوه بر این نمایشنامه متعلق به برشت و داستان آن به قرون وسطی مربوط است که برایم بسیار جذاب است به ویژه اینکه داریوش فرهنگ پس از ۳۰ سال به تئاتر بازگشته است.
نوروزی که با این نمایش چهارمین نمایش خود را در سال 88 بازی میکند، درباره نقش خود میگوید: «نقش بسیار موثر، ظریف و عجیبی است. آدم رمز و رازدار و بینهایت زیرکی است که گزیده رفتار میکند و گزیده سخن میگوید. او مامور مستقیم انگیزاسیون است که موظف شده شکی را که گالیله در اصول مقدس کلیسا ایجاد کرده، برطرف کند.» نوروزی درباره کارکردن با فرهنگ هم اضافه میکند: «آقای فرهنگ خیلی درگیر کارش است. او هنگام تمرینها کاملا درگیر کار و متمرکز برآن است. ویژگی برتر او این است که خودش بازیگر است. چم و خم بازیگری را میشناسد. موانع پیشروی بازیگر را به خوبی میشناسد و از این حیث کارگردانی است که تمام جزئیات را به دقت مدنظر دارد. به خوبی میداند چه میخواهد. در مجموع کارکردن با او کمی سخت هم هست.»
بازیگر نقش گلدینی که از بازی در این نمایش خوشحال است، در پایان سخنانش میافزاید: بعد از مدتها که محدودیتی برای اجرای برخی از متون بود، اجرای «گالیله» غنیمتی است.
اسقف اعظم اتاق را ترک میکند. او دعا میکند که ارواح شیطانی دست از سر گالیله بردارند. با رفتن او است که گروهی از جوانان اطراف «ساگردو» حلقه میزنند، حلقه هر دم تنگتر و تنگتر میشود... ساگردو نخستین قربانی حقیقت است؛ صدای ناقوس شنیده میشود.
گالیله: کسی که حقیقت را نمیداند کهنه پرست است و نادان. اما کسی که حقیقت را میداند و آن را دروغ مینامد خیانتکار است... چه شب شومی است؛ شبی که انسان حقیقت را کشف کند و پردهها برافتد. چه شب شومی است؛ شبی که دریابیم ظلمت سلاح جاهلان است و روشنی نیاز عاقلان! شبی که دریابیم زمین مرکز کائنات نیست و گردشش به دور خورشید یقین است و جز این کهنهپرستی است و حاکمانش بیهوده نگاهبانان دروازههای کهنند.
قرار است این نمایش از 12 بهمنماه در تالار اصلی تئاتر شهر تا 45 شب به صحنه برود.
ارسال نظر