بهانهای برای ۲۱ آذر سالروز تولد احمد شاملو
شیرآهن کوه مردی از این گونه عاشق نامهای منتشر نشده از احمد شاملو به مهدی اخوان لنگرودی
یاسین نمکچیان- ۲۱ آذر و ۲مرداد مهمترین روزهای ادبیات معاصر ایران به حساب میآیند. حتی اگر این روزها را به روی خودمان نیاوریم و همه چیز را مثلا به فراموشی بسپاریم. هیچکس تردیدی ندارد که احمد شاملو، بزرگترین چهره ادبی ایران در قرن گذشته است. شاعر، پژوهشگر، داستاننویس، مترجم و روزنامهنگاری که تنها مرور خشک و خالی و سرسری آثارش، عمری دراز را میطلبد چه برسد به اینکه در این عصر سرب و دود گرفته
«شیرآهن کوه مردی از این گونه عاشق
میدان ِ خونین ِ سرنوشت
به پاشنهی آشیل
درنوشت.
رویینه تنی
که راز ِ مرگاش
اندوه ِ عشق و
غم ِ تنهایی بود» پیدا بشود و یک تنه دربرابر بادها بایستد و این همه فرهنگ این سرزمین را غنی کند. شاملو اگر غیر از «کتاب کوچه» هیچ اثر دیگری در عمرش ننوشته بود، باز هم یکی از ماندگارترین چهرههای فرهنگی ایران بود. گذشته از آن، همه شعر خاطرهانگیز و تاثیرگذار و ترجمههای به یادماندنی و مجلههای نوستالژیک نمیگذارند روزهای تولد و خاموشیاش را فراموش کنیم. غول زیبا نیازی به بزرگداشت و یادنامه و از این سری چیزها ندارد؛ چرا که عاشقان بی شمارش مولوی خوانی و حافظ خوانیهایش را از خاطر میگذرانند و حضور همیشگی او را، در کنج خانههایشان جشن میگیرند. اینطوری شاملو هم راحتتر است. آنهایی که باید میدانند ۲۱ آذر تولد شاملو، روز مهمی در تاریخ ادبیات معاصر به حساب میآید.اشاره: نامههای احمد شاملو به مهدی اخوان لنگرودی در کتاب «ستاره باران جواب یک سلام» منتشر شده است. نامه زیر یکی دیگر از نامههای منتشر نشده شاملو است که اخوان لنگرودی در اختیار ما قرار داده بود و قرار بود پیشترها در روزنامهای که حالا دیگر نیست چاپ شود. به هرحال زمان گذشت و خالی از لطف ندیدیم که آن را در زادروز تولد شاملو در همین صفحه منتشر کنیم.
مهدی بسیاربسیار عزیزم
اوکلند
پانزده فوریه ۱۹۹۱
بعضی وقتها گرفتاریهای زندگی انگار آدم را ریشخند میکند. برای یک ماه آمدیم آمریکا، فکر کرده بودیم برگشتنا بیاییم پیش شما و ده پانزده روزی یللی تللی بزنیم، که ناگهان این نخاع لعنتی همیشه مزاحم بیمزهگیاش چنان عود کرد که گفتند فوری باید عمل بشود آن هم فقط و فقط در بیمارستان بوستون. سه ماهی معطل شدیم تا عمل کردند. دکتر گفت سه چهار ماه دیگر برگرد ببینم اگر مهرهها جوش خورده باشند عمل مجددی بکنیم که در واقع عمل اصلی است. این عمل را هم پشت سر گذاشتیم و خواستیم برگردیم، که وضع خاصی پیش آمد و صلاح در این بود که دست کم تا پیش از نوروز برنگردیم. ناچار برای اینکه الافی بیخود نکشیم دعوت دانشگاه برکلی را برای یک ترم تدریس زبان فارسی و شعر خودم پذیرفتم و با این حساب ناگزیر تا آخرهای ماه مه ماندگار شدهایم.
در هر حال به این باید گفت ریشخند حوادث عوضی.
جانم برایتان بگویید که دل آیدا و من برای سوءاستفاده حضوری از آن همه محبت شما دو تا تنگ است. همیشه به یاد تو و یوتای مهربان هستیم و خاطره گیلکی اختلاط کردن شیرینش را از خاطر نمیبریم. همچنین خاطره آن مرد غمگین را که عمرش به دنیا نبود.
به هر تقدیر، مدتها بود که میخواستم تجدید عهد را دو کلمه ای برایت بنویسم و فرصت لازم دست نمیداد.آیدا و من، یوتا و تو را که برایمان خیلی عزیزی از دور میبوسیم و آرزوی دیدارتان را داریم. اگر راه دستتان است که به اینجا بیایید دریغ نکنید. دوستتان داریم و عمر آدمیزاد هم بیرحمانه کوتاه است.
دوستتان داریم.
اگر به خانم هاکرمولر دست رسی دارید حتما زحمت رساندن سلام آیدا و مرا قبول میکنی.
احمد شاملو
ارسال نظر