نامه اعتراضآمیز محمد رحمانیان به بهمن فرمانآرا
در پاسخ گناه شما، آه میکشم
در پی مصاحبه اخیر «بهمن فرمانآرا» با یک روزنامه و طرح این موضوع که «محمد رحمانیان» باعث شده است تا نمایش «مردی برای تمام فصول» اجرا نشود، این کارگردان تئاتر نامهای را خطاب به فرمانآرا منتشر کرده است.
رحمانیان در متن این نامه، آورده است: روز، سهشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۸، در آخرین شماره یکی از روزنامهها خواندم که اظهار لطف نموده و از من بهعنوان یکی از افرادی که باعث شد نمایش «مردی برای تمام فصول» به کارگردانی جنابعالی اجرا نشود، نام بردهاید. وی در ادامه آورده است: پیش از این هم طرحِ چنین اتهامی را از دهانِ برخی دوستانِ مشترک و به نقل از شما شنیده بودم. نمیدانم چرا و چگونه و به چه جرمِ ناکردهای مستحقِ شنیدن و رسانهای شدن چنین تهمتی از سوی شما شدهام. در ادامه این نامه میخوانیم: حقیقتش این روزها چنان بازار تهمت و افترا به من گرم است که حساسیتهایم را کاهش داده و با خود میگویم این هم یکی مثل بقیه، اما بقیه قابل پاسخ دادن نیستند و شما هستید. رحمانیان نوشته است: باورم نمیشود این چنین بیدلیل و براساس یک سوءبرداشت از جملهای که همه خبرنگارانِ حاضر در جمع نشست خبری نمایش وجهِ دو پهلوی آن را دریافتند الا شما، دست به ترور شخصیت بزنید. وی ادامه داده است: خدا را شکر در منصب داوری ننشستهاید، وگرنه هر کس را که از گل نازکتر به شما میگفت ـ یا حدس میزدید از گل نازکتر به شما گفته ـ چنان از دمِ تیغ رد میکردید که رب و ربش را یاد کند. رحمانیان خطاب به فرمانآرا آورده است: آقای فرمانآرا، اگر جمله من باعث رنجشِ شما شده، از شما عذر میخواهم. هرگز در پی آزار دیگران نبودهام. در شکلگیری نمایشِ «مردی برای تمام فصول» به خیال خودم میخواستم کمک کنم. تا آخرین لحظه هم در همین خیال بودم. میدانستم که این صرفا اجرای یک نمایش نیست. حدیث نفس مردی است که میتواند بر سرِ اعتقاداتش بماند و «نه» بگوید. نمایشنامه را دوست داشتم و میدانستم با اجرای شما اثری به یاد ماندنی خواهد شد. پس چرا باید باعث شوم این نمایش اجرا نشود؟ وی ادامه داده است: در عرف قضایی حکم کلی بر این است که نسبتی میان انگیزه مجرم و وقوع جرم وجود دارد. از اجرا نشدن نمایشِ شما من چه طَرفی میبستم و کدام عایدی از چه منبعی نصیبم میشد؟ اینکه گناه اجرا نشدنِ نمایش را به گردنِ من میاندازید ادعایی زشت، کثیف و چندشآور است. رحمانیان در خاتمه نامه خود آورده است: آقای فرمانآرا، من شما را نمیبخشم و امیدوارم خدا هم شما را نبخشد. شما دروغ گفتهاید. شما دروغگویید. دروغ گناه است و من در پاسخ گناه شما، آه میکشم. شما در حقِ من ظلم کردهاید. آهِ من دامنِ شما را میگیرد. من و شما، هر دو میمیریم. من زودتر و شما دیرتر، ولی به هر حال میمیریم. نگذارید این تهمت و دروغ بر شانههای شما سنگینی کند. اینکه وقت مرگ، عجوزه یا فرشتهای زیبارو به سراغمان بیاید، انتخابش با ماست.
ارسال نظر