رضا کیانیان از نمایش فیلمهای ایرانی در دانشگاه «یوسیالای» میگوید
به همین سادگی - ۲۷ مهر ۸۸
ایسنا- رضا کیانیان، بازیگر سینمای ایران که این روزها در سفر سینماگران به آکادمی اسکار حضور دارد در نوشتاری با عنوان «به همین سادگی» نوشت:«وقتی برای اولین گفتوگوی رودررو با تماشاگرانی که در دانشگاه یوسیالای منتظر ما بودند روی صندلیهامان نشستیم و چشم در چشم آنان دوختیم، هنوز نمیدانستیم چه میخواهیم بگوییم.
هنوز نمایش فیلمهامان شروع نشده بود. هنوز خستگی راه، رهایمان نکرده بود. جابهجایی شب و روز ذهنمان را آشفته کرده بود. مدیر پیشین آکادمی جلسه را اداره میکرد. با احترام ما را معرفی کرد. نگران بود به خاطر شرایط ملتهب اجتماعی ایران جلسه به تنش بیانجامد.
خبر توقیف پاسپورتهای سیمین و مجتبی را هم میدانست. قبل از شروع جلسه چند تا از تماشاگران در اینباره از ما سوال کرده بودند و ما تاسف خود را ابراز کرده بودیم و آنها خوشحال بودند که ما آمده بودیم. همه از ما سوال داشتند. همه چیز را از تلویزیونهای خودشان دیده بودند. حالا میخواستند از ما بپرسند و مثل همیشه از سانسور. در هر کشوری که میرویم این سوال همیشه موجود است. آقای سید گنیس، رییس پیشین آکادمی اسکار بعد از معرفی از ما خواست شروع کنیم. همه به فرهاد توحیدی نگاه کردیم. او سخنگوی گروه ایرانی در آمریکا است. فرهاد با آرامش شروع کرد. گفت: چیزی که دو ملت ایران و آمریکا را به هم نزدیک میکند این است که هر دو فکر میکنند بزرگترین ملت دنیا هستند. خنده سالن را پر کرد. فرهاد ادامه داد که چرا آمدهایم و چه میخواهیم. واین طنز تا آخر با او بود. و خندههای جمعی گاه به گاه فضا را آرام میکرد. حال خوبی بر فضا حاکم شد. همه چیز با طنز آغشته شده بود. میگفتیم و میخندیدیم. همان طنز ایرانی که در سختترین شرایط به کمک ما میآید تا بتوانیم تحمل کنیم.
در مورد مشکلترین مسائل به راحتی میگفتیم. تلخترین مسائل با شیرینی طنز بیان میشد. هیچ سوالی بیپاسخ نماند. از هیچ سوالی فرار نمیکردیم. بهراحتی حرف میزدیم و بهراحتی پذیرفته میشد. زبان مشترکمان را یافته بودیم و این جادوی هنر نمایش است. آنها هم برای پاسخهای روشن و طنزآمیز ما کف میزدند. هیجانزده شده بودند و ما هم هیجانزده بودیم و آن سوال همیشگی هم پرسیده شد. سانسور.. سانسور در سینمای ایران. نوبت من بود و من باید پاسخ میدادم. گفتم که نگفتن بعضی چیزها و نشان ندادن برخی چیزها در سینما سختتر از نشان دادن و گفتن آنهاست.اضافه کردم فیلم «روانی» هیچکاک را که دیدهاید. اگر صحنه قتل را واضح و روشن نشان میداد ما یکی از بهترین فیلمهای سینمایی را از دست داده بودیم. وقتی آن سکانس را تماشا میکنیم. تخیل ما بهجای قاتل و مقتول کار میکند. هر دو را تخیل میکنیم. این تخیل ماست که آن صحنه را جاودانی کرده است. و این هوش هیچکاک است که تخیل ما را بهکار گرفته است. صحنههای عاشقانه هم همینطور است. اگر صحنه را نشان بدهی فقط یکبار و یک جور دیده میشود. اما اگر صحنه را نشان ندهی به تعداد تماشاگران تخیل میشود و به تعداد تماشاگران گسترش مییابد. نشان ندادن، تخیل کارگردان و تماشاگر را گسترش میدهد و چند مثال دیگر هم زدم و گفتم سینمای ایران با این چیزها به شکل خلاقانه برخورد کرده است و ما همه چیز را میگوییم و همه چیز را نشان میدهیم. اما نه روی پرده بلکه در ذهن شما. مثل امشب که زبان مشترکی یافتهایم. این حرفها در ستایش سانسور بود و ما حاضریم برای پیشرفت سینمای شما آن را به شما قرض بدهیم و آزادیهای حرفهای شما را بگیریم و قدری بیاساییم تا کمی هم استراحت کنیم. تماشاگران کف زدند و بعد از اتمام جلسه هم ما را رها نکردند. سوال پشت سوال، آنقدر که مسوولان سالن ما را جدا کردند. حالمان خوب بود. حال تماشاگران هم خوب بود. شاید قبل از جلسه به فکر جوابهای دیپلماتیک بودیم. اما شروع خوب فرهاد و خنده و اشتیاق تماشاگران ما را از دیپلماسی دور کرد. شدیم همان که بودیم و حرف زدیم از همان که هستیم. از سینما، از مردم، از سانسور، از اکنون و از آینده .. به همین سادگی و فیلم رضا میرکریمی هم نقطه پایان خوبی بود برای آن شب.»
ارسال نظر