آشنایی با اقتصاد سیاسی در مصاحبه با آلبرتو آلسینا
رابطه بیثباتی سیاسی و اقتصادی چیست؟
بخش پایانی
آلبرتو آلسینا در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا به دنیا آمد. لیسانس خود را از دانشگاه باکونی و دکترای خود را در سال ۱۹۸۶ از هاروارد دریافت کرد. وی در دانشگاههای کارنگی ملون، دانشکده اقتصاد هاروارد و دانشکده جان اف کندی هاروارد مشغول به کار بوده است.
ترجمه: علی سرزعیم
بخش پایانی
آلبرتو آلسینا در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا به دنیا آمد. لیسانس خود را از دانشگاه باکونی و دکترای خود را در سال ۱۹۸۶ از هاروارد دریافت کرد. وی در دانشگاههای کارنگی ملون، دانشکده اقتصاد هاروارد و دانشکده جان اف کندی هاروارد مشغول به کار بوده است. آلسینا به خاطر تحقیقات نظری و تجربیاش پیرامون رابطه سیاست و اقتصاد کلان مشهور شده است. مهمترین موضوعاتی که وی در آن تحقیق کرده است، عبارتند از: ادوار سیاسی- تجاری، خواستگاه کسریهای بودجه و رابطه بین ثبات سیاسی و رشد اقتصادی. از وی مقالات متعددی در نشریات ممتاز اقتصاد به چاپ رسیده است. متنی که به دنبال می آید از کتاب اقتصاد کلان مدرن برداشته شده است.
بر اساس مدل شما چه اتفاقی میافتد، اگر درست در اواسط دوران رونق اقتصادی یک حزب متمایل به چپ رای آورد؟
بر اساس این مدل احزاب متمایل به چپ تمام تلاش خود را مصروف آن خواهند کرد تا از رکود و افزایش تورم جلوگیری کنند. اگر به طور خاص در مورد انگلیس در سال ۱۹۹۷ سخن میگوییم باید موضوعات دیگر از جمله شکلگیری اتحادیه پولی اروپا که بر حاصل کار موثر بودند را نیز در نظر بگیریم. کاملا روشن است که این مقولات در مدل در نظر گرفته نشدهاند.
مهمترین دلالتهای سیاستی مدل شما برای سیاستگذاری اقتصادی و طراحی نهادهای اقتصاد سیاسی چیست؟
مدل در جوهره اصلی خود توصیفی است نه تجویزی. لذا توصیه سیاستی خاصی به همراه ندارد. با این حال میتوان در جهات تجویزی نیز مورد استفاده قرار داد. بگذارید چند مثال بزنم تا موضوع روشن شود. اولا مدل پیشنهاد میکند که بانکهای مرکزی مستقل با جدا کردن سیاستهای پولی از تاثیرات حزبی میتوانند نوسانات پولی و واقعی را کاهش دهند. این نکته را در مقالهای که با روبرتو گاتی در سال ۱۹۹۵ نوشتیم نشان دادم. ثانیا در مورد نهادهای سیاسی مدل وجود یک رابطه بده بستان را نشان میدهد. نظامهای رایدهی تناسبی که موجب ایجاد دولتهای ائتلافی میشوند نهایتا سیاستهای میانه روانه و مبتنی بر همدلی و وفاق به دنبال دارند. اینامر نوسانات حزبی و قطببندیها را کاهش میدهد، اما میتواند خود فرآیند سیاستگذاری خصوصا در عرصه سیاستهای مالی را قفل کند. نظامهای رایدهی مبتنی بر رای اکثریت منجر به نظام دو حزبی میشود که اثرات معکوسی دارد. به عبارت دیگر قطبی شدن سیاستها بیشتر شده و قفل شدن فرآیند سیاستگذاری رخ نخواهد داد. با اینکه از دید من خطر شکلگیری دولتهای بیش از حد ائتلافی در اروپا مسالهای جدی است، اما خیلی بعید است که حالتهای افراطی این دو سیستم بهینه باشند.
کدام عامل بیثباتی میشود: زمانبندی درونی یا بیرونی انتخابات؟
بیتردید انتخاباتهای درونزا انتخاباتهای بیشتری را موجب میشوند. اینکه آیا این مساله موجب بیثباتی بیشتر یا کمتر میشود چندان روشن نیست. ایتالیا نمونه نابی در این مورد است. شاید برخی تصور کنند که در دوران بعد از جنگ ایتالیا بسیار بیثبات بوده است؛ چرا که دائما دولت در آن تغییر کرده و انتخاباتهای زودهنگام زیادی برگزار شده است. اما از سوی دیگر میتوان گفت که حداقل تا اوایل دهه ۹۰ تغییرات زیادی در ایتالیا رخ نمیداد؛ چرا که همان احزاب و همان افراد مجددا انتخاب میشدند.
مهمترین نقطه ضعف مدلهای رفتار عقلایی حزبی چیست؟
شاید من فرد مناسبی برای پاسخ به این سوال نباشم، اما در جایی دیگر هم گفتهام که پاشنه آشیل مدلهای رفتار حزبی عقلایی این است که مکانیزم تعدیل دستمزد را برونزا فرض میکند بهجای اینکه آن را از یک فرآیند بهینهسازی فردی به دست آورد.
آیا شما با این دیدگاه موافق هستید که رای دهندگان به عنوان موجوداتی عقلایی تصمیم نهایی خود را هم بر اساس عملکرد گذشته احزاب سیاسی و هم انتظار آنها از عملکرد آینده شکل میدهند؟
از عملکرد گذشته باید برای شکل دهی انتظارات آینده استفاده نمود. حتی رایدهندگانی که آیندهنگر هستند ناچارند برای شکلدهی به انتظارات خود به عملکرد گذشته نگاه کنند. این سوال که رای دهندگان آیندهنگر هستند یا گذشته نگر گمراهکننده است. مضاف بر آن معمولا تحقیقاتی که در این رابطه انجام میشود را غالبا مغشوش و گمراهکننده یافتم. سوال متفاوت، اما مهمتر این است که آیا رایدهندگان از اطلاعات مربوط به عملکرد گذشته به شکلی کارآ برای شکلدهی به انتظارات مربوط به آینده استفاده میکنند؟ به عبارت دیگر آیا رایدهندگان به شکلی عقلایی اطلاعات گذشته را مورد استفاده قرار میدهند. این سوالی مهم و البته دشوار است و بسیار شبیه سوالاتی است که در حوزه فاینانس مطرح میشود.
تا چه حد مدل رفتار فرصتطلبانه و مدل رفتار حزبی مبتنی بر این فرض هستند که یک سیاستمدار حاکم چقدر به اطمینان مجدد خود اعتماد دارد؟ آیا اینگونه نیست که هر چه یک سیاستمدار از انتخاب مجدد خود مطمئن باشد به شکلی ایدئولوژیکتر عمل خواهد کرد؟
شاید. من ندیدهام که از مدل رفتار حزبی عقلانی چنین نتیجهای به دست آمده باشد. برونو فری و فردریش اشمیدر در سال ۱۹۷۸ براساس مدل رفتار حزبی غیر عقلایی به چنین نتیجهای رسیدند.
تا چه حد ادبیات مربوط به ناسازگاری زمانی سیاستها، اعتبار و شهرت سیاستگذاران در شکلگیری مدلهای اقتصاد سیاسی موثر بودهاند؟
در مورد کارهای من که این تئوریها بسیار موثر بودند. به اعتقاد من این تئوریها مهمترین نیروی پیشران موج مدلهای اقتصاد سیاسی در دهه ۹۰ بودند، اما اینک باید گفت که این مدلها خود مستقل شدهاند.
چرا دولتها تورم ایجاد میکنند؟
یک دلیل آن این است که میخواهند از بیکاری بکاهند. دلیل دوم این است که میخواهند کسری بودجه خود را تامین مالی کنند. همچنین باید توجه داشت که وقتی کسری بودجه به وجود آمد کاهش آن کار بسیار سختی است. البته این دلایل در مورد کشورهای مختلف و زمانهای گوناگون به اشکال مختلف مطرح میشود.
رابطه بین بیثباتی سیاسی و اقتصادی چیست؟ چطور انگلیس در سالهای پس از جنگ توانسته ثبات سیاسی را با عملکرد اقتصادی ضعیف همراه سازد؟ این مساله در مقایسه با ایتالیا چگونه ممکن گردیده است؟
انگلیس بسیار باثبات و در عین حال بسیار قطبی بوده است. محافظهکاران و حزب کارگر برنامههای کاملا متفاوتی دارند. این وضعیت دقیقا عکس مساله ایتالیاست. در ایتالیا تغییرات دولت شدید بوده است، اما نهایتا همان افراد در پستهای حکومتی نشستهاند. نتیجه اینامر در ایتالیا نبود انضباط مالی بوده است. البته اندازهگیری دو مفهوم بیثباتی و قطبی شدن کار دشواری است.
آیا بانکهای مرکزی باید ضمن اینکه ابزار مستقلی دارند اهداف مستقلی هم داشته باشند؟ نظر شما در مورد رویکرد قراردادی که توسط کارل والش مطرح شده چیست؟
نمایندگان مجلس باید یکبار و برای همیشه تثبیت قیمتها (یعنی تورمی بین ۰تا ۳درصد) را به عنوان تنها هدف بانک مرکزی تعریف کنند. بانکهای مرکزی باید هر کاری که میتوانند انجام دهند تا این هدف محقق شود. من نمیدانم شما این را استقلال اهداف مینامید یا استقلال ابزار. کارل والش (۱۹۹۵) مقاله خوبی نوشته، اما من منتظر مقالاتی با جهتگیریهای اقتصاد سیاسی هستم. به عنوان مثال، رویکرد قراردادی والش چگونه با این واقعیت کنار میآید که ما در دنیای خارج با احزاب و سیاستمداران فرصت طلب روبهرو هستیم نه برنامهریزان اجتماعی خیرخواه.
آیا شما موافق قوانین مالی و پولی هستید؟
پاسخ من به سوال قبل حاوی دیدگاههایم در رابطه با قوانین پولی نیز بود. من به شخصه با قاعده تعادل بودجه در سطح ملی مخالفم، اما با این تعادل در سطحهای پایینتر (بودجه دولتهای محلی و فدرال) موافق هستم.
آیا کاهش تورم از یک حد متوسط مثلا ۱۰درصد به ۵درصد میتواند مزایایی چون افزایش اشتغال و تسریع نرخ رشد اقتصادی داشته باشد.
اگر تورم همواره همان ۱۰درصد باقی بماند و همه چیز با آن تعدیل شود، آنگاه مشکلی با این رقم وجود نخواهد داشت، اما تورمهای بالاتر منجر به تورمهای غیرقابل پیشبینی و متغیر شده که برای اقتصاد تبعاتی دارد. لذا در مجموع گمان میکنم به نفع است که تورم را کاهش دهیم.
موضع شما در رابطه با اتحادیه پولی اروپا چیست؟ آیا برای کشورهایی چون ایتالیا یا انگلیس این کار به نفع است؟
در مورد مزایای اتحادیه پولی اروپا بیش از حد اغراق شده است. در این مساله موافقین و مخالفین متعددی وجود دارند. ایتالیا از پیمان ماستریخت منتفع گردید. اگر این پیمان نبود اوضاع ایتالیا بسامان نمیشد. با این حال این دلیل کافی برای پیوستن به اتحادیه نیست. با وجود اینکه پاسخ به این سوال خود نیازمند یک مقاله جداگانه است، اما من فکر میکنم استدلالهای اقتصادی که در حمایت از اتحادیه پولی اروپایی اقامه میشود ضعیف است.
به نظر شما مهمترین درسی که از تحقیقات اخیر در مورد رابطه اقتصاد کلان و سیاست میتوان آموخت چیست؟
یکی روالها یعنی اینکه چگونه سیاستها تعیین میشوند. این از جهت نتایجی که به همراه دارد مهم است. دوم وقتی که در مورد ساختن نهادهای بهینه فکر میکنیم نباید تعارض منافع را نادیده بگیریم. سوم اینکه مدلهای مبتنی بر برنامهریزی اجتماعی نمیتوانند شواهد تجربی را کاملا توضیح دهند و اگر در مسائل سیاستگذاری مورد استفاده قرارگیرند، گمراهکننده خواهند بود.
کدام سیستم سیاسی ثبات اقتصادی بیشتری را به ارمغان میآورد؟
در مورد کشورهای عضو OECD من نظام رایدهی مبتنی بر رای اکثریت را انتخاب میکنم. سیستم آمریکایی پایش و تنظیم ریاستجمهوری و پارلمان هم عملکرد خوبی داشته است. سیستمهای رایدهی مختلفامکان انتخابهای گوناگون در رابطه بده بستان میانه روی و قفل شدن جریان سیاستگذاری در اختیار میگذارند. در حال حاضر سیستم فعلی ایتالیا در منتهیالیه دیگر طیف قرار دارد و سیستم آمریکایی در میانه است.
در حال حاضر مهمترین کار تحقیقی که دنبال میکنی چیست و به نظر تو مهمترین زمینههایی در اقتصاد کلان که باید کار کرد کدام است؟
من در سه حوزه کار میکنم. اولین حوزه اقتصاد سیاسی تعدیلات مالی است که سابقا به همراه پروتی چندین مقاله در این رابطه منتشر کردهایم. موضوع دیگری که به آن علاقه دارم عواملی است که در شکلگیری تعداد و شکل کشورها موثر هستند یعنی تئوریهای اقتصادی جداشدن و ادغام شدن و رابطه متغیرهایی چون جغرافیا و تجارت و مسائلی از این دست. به عنوان مثال مقاله من و انریکو اسپولار را ببینید. سوم در مورد اثرات چندپارگی نژادی اجتماعی در سیاستهای مالی در شهرها و مکانهای مختلف آمریکا تحقیق میکنم. من به شخصه به مسائلی که با سیاستهای مالی سروکار داشته باشد بیش از سیاستهای پولی علاقه دارم خصوصا اینکه در مورد اولی کمتر از دومی آگاهی داریم. من فکر میکنم که اقتصاد سیاسی اصلاح نظام تامین اجتماعی و به طور کلی اصلاح دولت رفاه در دهه آینده مهمترین مساله کشورهای OECD خواهد بود. تحقیقات اقتصاددانان باید با این رخدادهای مهم همراه باشد.
ارسال نظر