به همین سادگی

لی‌لی اسلامی- به همین سادگی روایت می‌کند. یک روایت آرام، از زندگی ملال‌آور و بی‌کنش. رضا میرکریمی، که با «خیلی‌ دور‌ خیلی‌ نزدیک» نامش را در ذهن مخاطبان سینما ثبت کرد، این بار در «به همین سادگی» حضور موفقش در این عرصه را یادآوری می‌کند.

«به همین سادگی» روایتی زنانه است، از زندگی خاموش و منفعل. روایتی که در دل‌زدگی و غم طاهره، تجلی پیدا می‌کند.

فیلم با تصویر زن در پشت‌بام خانه‌ای در محله متوسط آغاز می‌شود. زنی چادر به سر، روبه‌ شهر ترانه‌ای غمناک زمزمه می‌کند. «طاهره» یک زن معمولی است. زنی خانه‌دار درگیر در رویدادهای یکنواخت زندگی رو به فروپاشی.

«میرکریمی» در آخرین ساخته‌اش، تصویری زیبا از دغدغه‌های زنانه را مجسم می‌کند. تلویزیون که روشن می‌شود، مجری و میهمان برنامه، از معیارهای ازدواج موفق می‌گویند؛ همسایه طبقه بالا برای ازدواج دخترش تدارک می‌بیند. خانه روبه‌رویی را زوجی جوان غرق در زندگی عاشقانه‌شان اجاره کرده‌اند؛ همه‌چیز به هم گره خورده تا تنهایی و دست و پا زدن طاهره را برای نجات از زندگی سروش پررنگ‌تر کند.

یک ساعت و چهل دقیقه برای نمایش یک روز از زندگی او فرصت لازم بود. فیلم ریتمی کند دارد که القاگر کندی آهنگ زندگی او است. طاهره تنها است در میان شلوغی‌های بسیار و میرکریمی برای یادآوری تنهایی‌اش، آگاهانه حضور بازیگران دیگر را کمرنگ کرده است.

طاهره قصد رفتن دارد. قصد ترک‌ زندگی که بی‌حس و بی‌کنش پیش می‌رود. تمام روز را به تمیزکردن خانه می‌گذراند. انگار قرار است بعد از رفتن‌اش هم، خانم خانه آقای مهندس باقی بماند. زندگی را در همان یک روز سامان می‌دهد. آذوقه چند ماه را در یخچال انبار می‌کند. به بچه‌ها القا می‌کند که بزرگ شده‌اند و باید مستقل باشند....

مقدمات سفر آماده است و طاهره در انتظار آمدن برادرش و بریدن از دلبستگی‌ها و خانه خاموش.

سرشار از تردید است. در تقلا برای حفظ زندگی‌اش از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند. لباس تازه می‌پوشد، چهره‌اش را می‌آراید و ملحفه نو را قبل از آمدن شوهر روی تخت می‌اندازد. اما همه‌چیز خراب می‌شود. شوهر نیمه‌شب به خانه می‌رسد و به جای شنیدن بوی عطر طاهره بوی سوختگی بادمجان را حس می‌کند.

میرکریمی برای رویت داستان، از هیچ‌ شگرد خارق‌العاده‌ای بهره نمی‌گیرد، آنقدر ساده پیش‌ می‌رود که تمام زنان نشسته در سینما طاهره شوند و تا ساعت‌ها تلخی دلخوشی‌های کوچکی که زندگی‌اش را شیرین کرده است در دهانشان بماند.

طاهره آماده رفتن است. ناامید از تغییر زندگی‌اش، اما در آخرین لحظات، آمدن نامش در خواب بر زبان شوهر، بر تمام روز خاکستری‌اش رنگ می‌پاشد.

طاهره، که نامش را در خاطر مرد زنده می‌بیند، دیگر تمایلی برای ترک خانه ندارد.