نگاهمقایسهای بر دوره لیسانس اقتصاد در ایران و بریتانیا
تدریس بهینه
رسیدن به نقطه بهینه در هر مساله، هدف نهایی علم اقتصاد است. اما همین هدف برای خود علم اقتصاد نیز باید رعایت شود.
رسیدن به نقطه بهینه در هر مساله، هدف نهایی علم اقتصاد است. اما همین هدف برای خود علم اقتصاد نیز باید رعایت شود.
به عبارت دیگر تدریس علم اقتصاد میبایست در نقطه بهینه انجام شود وگرنه تدریس آن از منظر علمی، اقتصادی نیست. اگرچه تعیین نقطه بهینه و مشخصات آن خود تحقیقی فراگیر را میطلبد؛ اما روش تطبیقی و مقایسه ساختار تدریس اقتصاد دوره لیسانس در ایران با بریتانیا به عنوان یکی از ممتازترین کشورها در تحقیق و تدریس علم اقتصاد میتواند تصویری بهتر را از وضعیت آموزشی ایران ارائه دهد.
دروس تکراری یا عمومی؟
پیش از همه به نقطه اشتراک تدریس همه رشتههای دانشگاهی توجه میکنیم. آیا تدریس دروس عمومی میتواند بهینه باشد؟ دروس عمومی معمولا در 20واحد به اضافه یک واحد تنظیم خانواده که اخیرا به دروس عمومی اضافه شده است، در دانشگاهها تدرس میشود که جمعا 12 درس را شامل میشود. این حجم دروس با احتساب آنکه یک دانشجوی معمولی حداکثر میتواند 20واحد درسی را در هر ترم پاس کند، بیش از یک ترم را میگیرد. شاید اگر بخواهیم این فروض را به تحلیلمان اضافه کنیم که معمولا دانشجویان حداکثر واحد را برای فشار درسی آن انتخاب نمیکنند و در ضمن بسیاری به دلیل معدلهای پایین ترمهای گذشته اصولا نمیتوانند 20واحد انتخاب کنند، این حجم از دروس عمومی نیازمند یک ترم و نیم وقت صرف کردن است. این عدد وقتی بهتر عیان میشود که بدانیم دوره لیسانس در بریتانیا سه سال است و بنابراین 75درصد یک سال اضافه درس گرفتن در ایران، صرف دروس عمومی میشود که اصولا ربطی به رشته تحصیلی دانشجو ندارد.
اما ببینیم محتوای این دروس که چنین بار اضافی را بر دوش دانشجو میگذارد، شامل چه سرفصلهایی است. از ۱۲ درس عمومی شش درس در حوزه معارف اسلامی است. اگرچه در دانشگاه در سطوح بالاتری این حوزه درسی تدریس میشود؛ اما بیتردید پیام اعتقادی و ایمانی این دروس است که باید مورد توجه قرار گیرد تا بتواند مخاطب را در طول حیاتش راهنمایی کند. با همین اعتقاد نیز دروس دینی پیش از دانشگاه، تدوین و تدریس میشود و بنابراین فرد، توشه سنگینی را پیش از ورود به دانشگاه به همراه دارد و حال که میخواهد وقت خود را صرف رشته تخصصی خود کند باید با فراغ بال بیشتری به این امر بپردازد. گو آنکه پیامهای اعتقادی میتواند با فعالیتهای مذهبی خارج از واحدهای درسی که خوشبختانه در جامعه ما فراگیر است دنبال شود؛ اما دو درس دیگر مربوط به زبان فارسی و انگلیسی میشود. در مورد درس فارسی که با قاطعیت میتوان گفت همان تکرار دورههای پیش از دانشگاه است و البته اگرچه نمیتوان از نقش درس انگلیسی گذشت اما میتوان عنوان داشت که این درس میتواند و باید بهصورت دیگری تدریس شود. التزام اساتید دانشگاه به تدریس بخشی از دروس خود به زبان انگلیسی و طلب کردن ارائه
کار از دانشجو به این زبان و در عین حال حجیم کردن زبان تخصصی، از کارهایی است که باید انجام شود و بیتردید نتیجه بهتر از این خواهد شد که با سه واحد زبان انتظار معجزه داشته باشیم. در مورد دو واحد تربیت بدنی هم مسلما بر تکراری بودن باید تکرار کرد و تاکید کرد که اگر مهم کشاندن دانشجو به فعالیت بدنی است، او اگر دریابد خود به این سو کشانده میشود و اگر در نیابد با یک ترم ورزش کردن سلامت بدنی او تا ابد تضمین نمیشود. اما درس تنظیم خانواده تنها درسی است که پیش از دانشگاه تدریس نشده و نیاز آن احساس میشود. اگر این نیز میتوانست به گونهای پیش از دانشگاه تدریس شود، آنچنان که مرسوم کشورهای جهان است، میتوانستیم بگوییم که این حجم از دروس عمومی تنها وقت دانشجو را برای دروسی که او قبلا آنها را طی کرده، هدف قرار داده است. دروس عمومی، در دانشگاههای بریتانیا تدریس نمیشود، حتی زبان انگلیسی (به جای فارسی ما)، تربیت بدنی و یا تنظیم خانواده. در عین حال که خارج از چارچوب درسی و به طور اختیاری و بعضا با کمی هزینه از سوی دانشجو، وی میتواند به طور اختیاری در کلاسهایی که به این منظور تشکیل شده، شرکت کند.
دروسی که باید تخصصی باشند
در طول دوران لیسانس اقتصاد، ۴۷ درس را پاس کردم. این در حالی است که در بریتانیا کمتر از نصف این رقم پاس میشود. اما آیا این به معنی کمتر دانستن فارغالتحصیلان لیسانس در بریتانیا است؟ بدون شک پاسخ منفی است. مشخص شد که ۱۲ درس از ۴۷ درس مختص دروس عمومی است. اما دقیقا میتوانم ۱۰ درس دیگر را که پاس کردهام نام ببرم که سر سوزنی به مباحث اقتصادی که در دورههای بالاتر دانشجو با آن درگیر است، مربوط نمیشود و در حال حاضر نیز جزو دروس هیچ دانشگاهی در کشورهای توسعه یافته نیست. مبانی جامعه شناسی، چهار درس حسابداری، حقوق تجارت، حقوق کار، اصول بیمه، دو درس پیرامون اقتصاد اسلامی. اگر حتی دو درس آخر را هم برای کسانی که قصد ادامه تحقیق و کسب علم در این موضوع را دارند واجب بدانیم باز بقیه دروس دارای توجیه منطقی برای تدریس در اقتصاد نیستند. اگرچه برخی از دروس نام برده شده اختیاری است، اما دروس دیگر اختیاری نیز در چارچوب نیازهای علمی اقتصاد نیست. آخر کدام یک از این دروس با مباحث علمی که دانشجو در سطوح بالاتر با آنان درگیر میشود ارتباط دارد؟
آشکار است که با حذف این دروس نیز به میزان درسی که در دانشگاههای بریتانیا داده میشود نزدیک میشویم. در حقیقت درباره دروس اضافی میتوان عنوان داشت که ما وقت و پول دانشجو و دانشگاه را برای دروسی هزینه میکنیم که کمتر نقطه اشتراکی با نیازهای آتی فارغالتحصیلان دوره لیسانس اقتصاد دارد. اما این همه داستان نیست. تدریس هر یک از دروس اصلی در بریتانیا نصف زمان تدریس همان درس در ایران است. عموما طول زمان تدریس در هر ترم دو ماه است و قریب یک ماه و نیم تا دو ماه از اتمام دروس تا امتحانات زمان وجود دارد. در این زمان کار اصلی دانشجو انجام میشود. نوشتن مقاله و انجام تحقیق برای دروسی که در آن ترم داشته است. در ایران اغلب استاد امتحان
میان ترم میگیرد اما در بریتانیا از دانشجو طلب تحقیق میکنند و آن فاصله تا امتحانات فرجه تحویل تحقیق است. اما چگونه میشود که در عرض دو ماه با تعداد ساعات کمتر تدریس کرد و چیزی را جا نگذاشت.
پاسخ ساده است: با امکانات. وقتی استاد از قبل متن را آماده کرده بر روی وب گذاشته و در سر کلاس چون اتاق کنفرانس از متن خود درس میدهد و کسی جز موارد استثنایی نیاز به یادداشت ندارد و دیگر گچ و تختهای نیاز نیست مسلما در وقت به میزان 50درصد صرفهجویی میشود. اما براستی در ایران چند درصد کلاسهای دانشجویی رایانه و ویدئو پروژکتور دارند تا بتوان در وقت صرفهجویی کرد؟ آیا چون کشورهای توسعه یافته به 100درصد میرسد؟ اما اختلاف محتوایی چگونه است؟ با نگاهی بر دروس لیسانس در بریتانیا، تاکید بر ریاضیات خود را به وضوح نشان میدهد. لیک ریاضیاتی که حتما با مباحث اقتصادی عجین است، نام این دو درس مجزا را که نگارنده دستیار تدریس آن است، مشاهده کنید: استفاده ریاضیات در اقتصاد (Using Math in Economics)، ریاضیات کاربردی اقتصاد(Applying Math to Economics). شاید بتوان گفت که این تنها نقطه ضعف در ایران است. ریاضیات تدریس میشود اما اغلب انتزاعی و فارغ از ارتباطش با اقتصاد. در دروس اصلی دیگر چون خرد، کلان، آمار و اقتصاد سنجی میتوان مدعی بود که در ایران - هر چند نه با منابع مطرح خارجی که با کتابهای نوشته شده بهدست استادان داخلی
همگام با دیگر کشورها تدریس میشود. این سخن شاید برای برخی قابل قبول نباشد؛ اما با مشاهداتی که راقم هنگام تدریس و بحث با دانشجویان لیسانس در بریتانیا و ایران داشته، تفاوت معناداری در سطح آگاهی خروجی لیسانس دو کشور (البته بخوانید دانشگاههای برتر ایران) مشاهده نکرده است و در عین حال باور دارد که یک فارغالتحصیل لیسانس ایران قادر است براحتی دوره فوق را در بریتانیا شروع کند. هر چند برای این گزاره تا بهحال تحقیق و آماری ارائه نشده است. اما بپردازیم به نقطه قوت دانشجویان در بریتانیا.
در دانشگاههای ما تنها برای درس «روش تحقیق» دانشجویان باید تحقیقی را ارائه دهند. تازه آنجا است که تا اندازهای با متدهای علمی نگارش مقاله و تحقیق آشنا میشوند. اما دانشجویان لیسانس اقتصاد در بریتانیا حداقل برای یک سوم درسهایی که باید پاس کنند باید مقاله ارائه دهند و روش تحقیق بهوسیله استاد هر درس یا استاد مستقیمی که بر کار هر دانشجو نظارت میکند، به دانشجو ارائه میشود. اما علاوه بر اینها هر دانشجو وظیفه دارد که در پایان هر سال مقالهای ارائه دهد و در پایان سال سوم نیز باید مقاله نهایی را بنویسد که با دفاع از آن مدرک خود را خواهد گرفت. این حجم از مقاله ابدا با آنچه یک دانشجوی لیسانس در ایران انجام میدهد قابلمقایسه نیست. در اینجا است که بزرگترین ضعف دانشکدههای ما نمایان میشود. نفس و معنای دانشجو، جستن دانش است و این جز به وادار کردن دانشجو به تحقیق عملی نمیشود. با چنین روشی است که بسط دادن دانش را فرد فرا میگیرد و همواره نیاز بدان ندارد تا به قول معروف لقمه دانش را بر دهان او گذاریم. این واقعیت زمانی اهمیت خود را بیش از پیش نشان میدهد که توجه کنیم، حتی اگر فرد نخواهد ادامه تحصیل دهد بیشتر شغلهای
آتی برای رشته اقتصاد عجین با تحقیق و تجزیه و تحلیل اطلاعات است؛ اما ما در داخل کشور به دلایل مختلف نتوانستهایم برای چنین نقصی کاری انجام دهیم. اگر حذف دروس عمومی در اختیار دانشکدههای اقتصاد نیست؛ اما آنها میتوانند در حذف دروس اضافی و رفتن به سوی تدریس تحقیق محور کاری انجام دهند، این نیازی است که به شدت حس میشود.
ارسال نظر