کتاب
دروغهای آمریکایی
نویسنده: ریس ارلیش
ریس ارلیش، روزنامهنگار و نویسنده مشهور آمریکایی، در کتاب تازه خود نشان میدهد که چگونه دولت آمریکا تصویری انحرافی از حکومت ایران ارائه میدهد و درباره ایران به مردم آمریکا دروغ میگوید.
مساله ایران؛ داستان واقعی سیاستهای آمریکا و بحران خاورمیانه
نویسنده: ریس ارلیش
ریس ارلیش، روزنامهنگار و نویسنده مشهور آمریکایی، در کتاب تازه خود نشان میدهد که چگونه دولت آمریکا تصویری انحرافی از حکومت ایران ارائه میدهد و درباره ایران به مردم آمریکا دروغ میگوید. ریس با تاریخنگاری وقایع پرفراز و نشیب میان دو کشور، تقابل کنونی میان ایران و آمریکا را بر سر مساله هستهای ریشهیابی میکند و با ارائه گزارشهای دست اولی از ایران و شمال عراق، برنامه آمریکا را برای تحریک اقلیتهای قومی منطقه علیه حکومت جمهوری اسلامی افشا میکند.
ارلیش یکی از نویسندگان معتبر و محققان روزنامهنگار آمریکایی است که به خاطر انتشار کتاب قبلی خود درباره عراق پیش از هجوم نظامی آمریکا به این کشور، با عنوان «هدف عراق؛ آن چه رسانهها به شما نمیگویند» از شهرت فراوانی برخوردار شد. ارلیش در این کتاب با پیشبینی حمله نظامی آمریکا به عراق، تبلیغات رسانهای را از واقعیت جدا میکند و علاوه بر پیشبینی این که عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی نیست، به دقت پیامدهای تلخ و ناگوار حمله آمریکا به عراق را تشریح میکند؛ پیامدهایی که امروز همگی صورت واقعیت به خود گرفتهاند و اسباب گرفتاری آمریکا را در عراق فراهم کردهاند.
اکنون ارلیش انگشت روی موضوع حساس دیگری در سیاست خارجی آمریکا گذاشته است؛ داستان پشت پرده درگیریهای لفظی ایران و آمریکا که میتواند به تقابل نظامی دیگری در منطقه خاورمیانه منجر شود. ارلیش در کتاب «مساله ایران؛ داستان واقعی سیاستهای آمریکا و بحران خاورمیانه» با کنکاش در ریشههای جنگ لفظی موجود میان مقامات دو کشور، تلاش میکند تا فراتر از تحلیلهایی که سخنان مقامهای دو کشور را تنها دارای مصرف داخلی میدانند، معانی و پیامدهای واقعی اختلافهای میان دو کشور را بررسی کند.
ارلیش در کتاب خود با یادآوری حقایق ساده و تلخی درباره ایران و دخالتهای آمریکا در آن به مخاطبان آمریکایی، تلاش میکند تا تصویری واقعیتر از آن چه در رسانهها عرضه میشود، به مخاطب خود عرضه کند؛ حقایقی چون این که ایرانیها عرب نیستند، این که سیا در سال ۱۹۵۳ با انجام کودتا حکومت مردمی محمد مصدق را که دو سال پیشتر مرد سال مجله تایم شده بود و صنعت نفت ایران را ملی کرده بود، سرنگون کرد و به جای او دست پهلوی دوم را باز گذاشت تا ۵۰درصد نفت تولیدی ایران را به کمپانیهای آمریکایی تحویل دهد.
ایرانیان هیچوقت خاطره کودتای ۲۸ مرداد و این که آمریکا برای کنترل نفت ایران اصول دموکراتیک خود را زیر پا گذاشت، فراموش نمیکنند. در نهایت نیز حکومت غیرمردمی پهلوی دوم به مثابه آلتدست آمریکا در منطقه بود که باعث شد بخش عظیمی از مردم ایران در سال ۱۳۵۷ علیه او انقلاب و با اشغال سفارت آمریکا اجرای سناریویی مشابه ۲۸ مرداد را ناممکن کنند.
با این پیشزمینهها، هنگامی که دولت بوش در سال ۲۰۰۰ سر کار آمد، هدف اصلی نئوکانهایی که در دولت بوش حضور داشتند، تغییر حکومت ایران پس از تکمیل فرآیند سرنگونی صدام حسین بود. به همین خاطر هم بود که در سخنرانی سال ۲۰۰۲ بوش در کنگره، ایران در کنار عراق جزئی از «محور شرارت» نام گرفت. براساس گفتههای مستند آن دسته از مقامهای دولت بوش که در این کتاب با ارلیش مصاحبه کردهاند، نئوکانها میخواستند با سرنگونی رهبران فعلی ایران بار دیگر یکی از متحدان خود را در این کشور سر کار بیاورند که اجازه تسلط آمریکا را بر منطقه و شاهراه نفت جهان (خلیجفارس) فراهم کند.
اما ارلیش میپرسد که آیا به راستی تسلط آمریکا بر کل منطقه برای تأمین امنیت انرژی مورد نیاز آمریکا ضروری است؟ ارلیش مینویسد: «به هر حال آمریکا میتواند این منابع انرژی را در بازارهای بینالمللی خریداری کند، یعنی همان کاری که بقیه کشورها میکنند. مثلا سوئد برای تامین نفت مورد نیاز خود هیچگاه به صورت یکجانبه کشوری را تحریم نکرده است، دیکتاتوری را سر کار نیاورده است و حکومتی را سرنگون نکرده است.»
پس به راستی این سیاستهای آمریکا چه دلیلی دارد و چه کسی از آنها سود میبرد؟ به نوشته ارلیش، تنها کسی که از این منافع به اصطلاح استراتژیک و ملی آمریکا سود میبرد، شرکتهای بزرگی هستند که سود و زیان آنها وابسته به تسلط آمریکا بر منطقه است.
ارلیش همچنین به ما یادآوری میکند که تمام این سر و صداهایی که حول و حوش برنامه هستهای ایران به پا شده است، برای پنهان کردن این واقعیت است که نخستین بار آمریکا در زمان حکومت پهلوی دوم برای ساخت راکتور اتمی به ایران کمک کرد. یکی از مدارک سری متعلق به دوره حکومت جرالد فورد که به تازگی از حالت سری خارج شده است، نشان میدهد که آمریکا از آن زمان برای «جایگزینی منابع نفتی ایران» به فکر ساخت نیروگاههای هستهای در این کشور بوده است.
به واقع نیز، در سال ۱۹۶۷ آمریکا خود نخستین راکتور تحقیقاتی را در دانشگاه تهران ساخت و نزدیک شش کیلوگرم اورانیوم غنیشده بادرصد خلوص ۹۳درصد تحویل ایران داد. اما پس از سقوط حکومت شاه این تأسیسات به دست حکومت جدیدی افتاد که دیگر متحد آمریکا محسوب نمیشد و وجود همین برنامه هستهای آن را به یکی از دشمنان درجه اول آمریکا تبدیل میکرد.
در نهایت ارلیش در فصل پایانی کتاب که «درسهایی از عراق» نام دارد، این گونه بحث خود را درباره روابط ایران و آمریکا جمعبندی میکند: «دولتهای دموکرات و جمهوریخواه آمریکا از سال ۱۹۷۹ به بعد، روابط ایران و آمریکا را به نهری گلالود شبیه کردهاند. آمریکا طی این مدت با صدور قطعنامه از تریبون سازمان ملل، تبلیغات منفی علیه حکومت ایران، تحریمهای اقتصادی و زندانی کردن ایرانیان حاضر در عراق لحظهای از تلاش علیه دولت و حکومت ایران باز نایستاده است. اما هیچ یک از این تلاشها منجر به دستیابی به نتیجهای مطلوب نشده است... . شاید اکنون وقت این باشد که ایران و آمریکا برای کاهش تنشها در خاورمیانه پشت میز مذاکره بنشینند و مردم ایران هم به حال خود گذاشته شوند تا خود آنگونه که میخواهند برای آیندهشان تصمیمگیری کنند.»
منبع: irdiplomacy.ir
ارسال نظر