اگر به «ملاقات بانوی سالخورده» میروید
سی و پنج سال پس از اجرای «ملاقات بانوی سالخورده» در افتتاحیه تالار مولوی، حمید سمندریان، یک بار دیگر این اثرجاودانه فردریش دورنمات، نمایشنامهنویس شهیر سوییسی را به صحنه میبرد. اتفاقی که از چند منظر قابل توجه است.
رهام وزیری
سی و پنج سال پس از اجرای «ملاقات بانوی سالخورده» در افتتاحیه تالار مولوی، حمید سمندریان، یک بار دیگر این اثرجاودانه فردریش دورنمات، نمایشنامهنویس شهیر سوییسی را به صحنه میبرد. اتفاقی که از چند منظر قابل توجه است. اول حضور دوباره حمید سمندریان پس از هشتسال در عرصه اجرای نمایش، دوم اجرای یک اثر در کلاس جهانی که تقریبا در همه کشورهای صاحب نمایش به اجرا درآمده است و سوم حضور چند نسل از هنرمندان تئاتر ما در کنار یکدیگر.
نام حمید سمندریان و فردریش دورنمات در تئاتر ایران به یکدیگر پیوندی ناگسستنی خورده است. سمندریان نخستین کسی بود که دورنمات را ترجمه کرد و به ما شناساند. از این رو او سیسال است که با این نمایشنامه نویس از طریق آثارش زندگی کرده است و حالا در اوج پختگی و تسلط قرار است برداشتهای جدیدش را از شناخته شدهترین اثر این نمایشنامهنویس سوییسی برایمان روایت کند.
ملاقات بانوی سالخورده در حالی به نمایش درمیآید که این بار به جای هنرمند فقید جمیله شیخی، گوهر خیراندیش نقش اصلی یعنی «کلرزا خاناسیان» را بازی میکند. ملاقات بانوی سالخورده در میان نمایشنامههای دورنمات پیچیدهترین آنها است اگرچه در ظاهر داستانی روان و گویا دارد. داستان در یک شهر کوچک و فقیر و حاشیهای به نام گولن میگذرد. جایی که آنقدر بیاهمیت است که قطارهای سریعالسیر در آن توقف نمیکنند و چند قطار محلی که هر چند روز یکبار میرسند همه اتفاقات مهم این شهر را تشکیل میدهند. با این وجود تصویری که دورنمات از گولن ارائه میکند، تصویری فراگیر است که تماشاگرانی از هر گوشه دنیا میتوانند آن را به سرعت در نزدیکی خود پیدا کنند. اولین ضربه از همین جا به خواننده نمایش وارد میشود. فردریش دورنمات جهان را و روابط آدمهای این جهان را در قالب کمدی نگاه میکند. کمدیای که آنقدر ادامه پیدا میکند و به قدری کشدار میشود که به تراژدی میرسد.
همین کنشها است که خواننده بانوی سالخورده را در یک حیرت قابل اعتنا فرو میبرد. در این نمایشنامه با آن که خواننده در بسیاری مواقع میتواند کنش متقابل انسانهای فقیر شهر گولن را در برابر ثروتمندترین بانوی کشور حدس بزند باز هم وقتی به نتیجه این کنش میرسد، گویی هیچ نمیدانسته است.
عنصر انتقام دیگر عنصر کلیدی نمایشنامههای دورنمات است؛ اما رویکرد دورنمات به انتقام رویکردی یک جانبه گرایانه نیست. در ملاقات بانوی سالخورده، تماشاگر ابتدا انتقام را حق کلرزا خاناسیان میداند؛ چرا که در جریان یک خیانت عشقی از شهر و دیار خود در جوانی رانده شده است و حالا حق دارد که از همان مردم که از قضا دیگر چون گذشته مرفه نیستند، انتقام بگیرد؛ اما در پایان نمایش دورنمات با هنرمندی نگاه خواننده و تماشاگر را به انتقام تغییر میدهد.
اگر بپذیریم که برشت آدمهای جهان را در جهت رسیدن به کمال میبیند، دورنمات در نمایشهای خود انسانها را تنها قابل اصلاح میبیند.
همین نوع نگاه است که اجازه نمیدهد دورنمات آدمهای نمایشهایش را رنگ خوب و بد بزند.
در ملاقات بانوی سالخورده، هیچ نتیجهگیری عیانی در کار نیست. اینجا است که باز سردرگمی به سراغ خواننده و بیننده نمایش میآید.
نمایش تعریفی ارائه نمیدهد و در بالاترین سطح روایت میکند. نمایشهای دورنمات سرشار از مفاهیمی متضاد هستند که در کنار هم قرار میگیرند و گاه مفهوم متضاد زمینه عملی شدن مفهومی دیگر میشود.
در ملاقات بانوی سالخورده شاهد اجرای عدالت هستیم؛ اما این اجرای عدالت نه از مجرای خودش که از طریق یک سلسله بیعدالتی به انجام میرسد. باز مخاطب نمایش در دوراهی انتخاب قرار میگیرد. انگار همه حق داشتهاند.
تسلط دورنمات در خلق شخصیتها و شخصیتپردازی نمایش ملاقات بانوی سالخورده به قدری زیاد است که جای کار کمی برای کارگردان باقی میگذارد. به عبارت دیگر اگر کارگردان بخواهد برداشت خودش را از ملاقات بانوی سالخورده به روی صحنه بیاورد، تقریبا میتوان گفت که کار شکست خواهد خورد.
درست همان اتفاقی که برای اجرای پیتر بروک کارگردان شهیر و صاحب سبک انگلیسی افتاد. با این وجود میتوان امیدوار بود که حمید سمندریان اجرای قابل توجهی را ارائه کند.
از یک سو سالها تجربه حمید سمندریان و از سوی دیگر ملاقات او با فردریش دورنمات که شناخت بیشتر از این نمایشنامهنویس و عقایدش را موجب شده، باعث میشود تا امیدواری منتقدان نسبت به دومین اجرای ملاقات بانوی سالخورده افزایش پیدا کند.
فردریش دورنمات در پنجم ژانویه ۱۹۲۱ در روستایی در حومه برن سوییس به دنیا آمد. پدر او یک کشیش کاتولیک و پدربزرگش شاعری بود که بیشتر اشعار سیاسی میسرود. فردریش دورنمات از این دونفر تاثیر بسیاری گرفته است که در جایجای آثارش قابل مشاهده است. وی در ابتدا به تحصیل علوم دینی مشغول شد؛ اما به زودی به فلسفه و ادبیات آلمانی روی آورد. او تحصیل هنر و فلسفه را در دانشگاه زوریخ ادامه داد؛ اما ناتوانی مالی او را از ادامه تحصیل بازداشت. او در ابتدا به نوشتن نمایشنامههای رادیویی روی آورد و زندگی خود را سر و سامان داد. نخستین نمایشنامه صحنهای خود را در سال ۱۹۴۷ نوشت. علاوه بر ملاقات بانوی سالخورده، میتوان به «ازدواج آقای میسیسیپی» و «بازی استریندبرگ» به عنوان نمایشنامههای برجسته این نمایشنامهنویس اشاره کرد.
خلاصه داستان
گولن قبلترها شهری زیبا و ثروتمند بوده است؛ اما سالها است که قطارهای شیک و سریعالسیر در این شهر توقف نکردهاند. به ناگاه یکی از همان قطارها در ایستگاه گولن که حالا شهری فقیر و سیاه است، میایستد. کلرزا خاناسیان، میلیاردر معروف، ترمز خطر را کشیده و آن را به ایستادن واداشته است. کلر سالها قبل معشوقه یکی از اهالی شهر بوده است؛ اما زمانی که از او باردار میشود، جوان رهایش میکند و با دختر یکی از تجار معتبر شهر ازدواج میکند. آلفرد به وعده ازدواج خود با کلر عمل نمیکند و زمانی که کلر از او شکایت میکند تمامی شهود را با پرداخت رشوه میخرد تا شهادت دهند که با کلر هم بستر بودهاند. اینگونه کلر در دادگاه محکوم میشود. بچهاش میمیرد و خودش سر از خانههای فساد درمیآورد. کلر سرانجام با یک میلیاردر ازدواج میکند و بعد با شاهزادگان، هنرپیشهها و حتی برندگان نوبل حالا پس از سالها و در زمانی که سنش از ۶۰سال گذشته است به گولن بازگشت. مردم شهر هنوز بر این تصور هستند که او به یاد عشق قدیمش به گولن بازگشته است. در این شرایط است که میپندارند آلفرد که حالا یک مغازهدار فقیر است، میتواند از کلر چندمیلیون پول گرفته و به وضعیت گولن سروسامان بدهد. کلر زنی است که همه چیز را میتواند بخرد و حالا به گولن بازگشته تا عدالت را بخرد...
ارسال نظر