الفبای اقتصاد

کتاب مبانی اقتصاد طی مدت زمانی در حدود هشت‌سال تنظیم شده است و عمدتا حاصل تدریس درس مبانی اقتصاد توسط دکتر مسعود نیلی طی سالیان ذکر شده است. کتاب در هجده فصل تنظیم شده است. در فصول اول تا ششم بازارهای محصول، نیروی کار و سرمایه و نیز مبانی رفتار دولت مورد بررسی قرار گرفته و فصول هفتم تا هجدهم به حوزه‌های مختلف اقتصاد کلان اختصاص پیدا کرده است. کتاب حاضر دو گروه مخاطب را مورد هدف قرار داده است. گروه اول را دانشجویان رشته اقتصاد و گروه دوم را همه کسانی تشکیل می‌دهند که به فراگیری علم اقتصاد علاقه‌مندند. مطالب فصول مختلف کتاب به گونه‌ای تنظیم شده است که مخاطبان عمومی نیز بتوانند از آن استفاده کنند. به ویژه تلاش شده است تا روابط ریاضی و چگونگی استخراج آنها در داخل کادرهای مشخص قرار بگیرند. به گونه‌ای که بدون مراجعه به آنها نیز خواننده بتواند با حفظ پیوستگی، مطالب را دنبال کند. متن زیر چکیده‌‌ای از اهداف تالیف این اثر است.

همه‌ روزه، در جهان اطراف ما، هزاران «اتفاق اقتصادی» روی می‌دهد. واحدهای تولیدی، محصولات خود را به بازار عرضه می‌کنند و مصرف‌کنندگان از طریق میزان خرید این محصولات، به این پدیده واکنش نشان می‌دهند. برخی از بنگاه‌ها و محصولات از صحنه اقتصاد حذف می‌شوند و برخی دیگر در نتیجه خلاقیت و تنوع بیشتر، حضور خود را در بازار تقویت می‌کنند. بنگاه‌ها برای تولید محصولات خود به نیروی کار و مردم برای خرید کالاهای موردنیاز خود به درآمد احتیاج دارند. مردم نیروی کار خود را به واحدهای تولید عرضه می‌کنند و در ازای آن درآمد کسب می‌کنند. بخشی از این درآمد، صرف تامین کالاها و خدمات و رفع نیازهای زندگی شده و بخشی دیگر پس‌انداز می‌شود. نهادهای مالی مانند بانک‌ها، با استفاده از این پس‌انداز‌ها، سرمایه لازم را برای تولید فراهم می‌آورند.

دولت‌ها نیز در ازای مالیاتی که از جامعه دریافت می‌کنند، نظم، امنیت، قانونمندی و خدمات عمومی را فراهم می‌آورند.

مشاهدات دنیای‌ بیرون، حاکی از آن است که نه تنها در درون هر نظام اقتصادی، بلکه در مقایسات بین‌المللی نیز، اوضاع اقتصادی همیشه رو به بهبود نیست. کشورهای پیشرفته، در مقاطعی از زمان، گرفتار بیکاری و رکود می‌شوند. واحدهای تولیدی به تعطیلی کشیده شده و کارگران خود را اخراج می‌کنند و در نتیجه، پیامد‌های نامطلوب رفاهی و نیز تنش‌های اجتماعی- سیاسی بروز می‌کند. از سوی دیگر، کشورهای در حال توسعه به درجاتی، با مشکلات متعدد از قبیل تورم و بیکاری توام و مزمن، ساختار نامناسب اقتصادی، آسیب‌پذیری بالا از نوسانات بازارهای جهانی، توزیع نامناسب درآمد و موارد بسیار دیگر مواجهند. در مقایسات بین‌المللی، مردم برخی از کشورها، درصد بالایی از درآمدشان را پس‌انداز می‌کنند و در نتیجه، منابع قابل‌توجهی را صرف سرمایه‌گذاری می‌کنند.

در مقابل در جوامعی دیگر، درآمد مردم عمدتا به مصرف رسیده و مقادیر ناچیزی پس‌انداز شده و لذا سرمایه‌گذاری اندکی در اقتصاد صورت می‌گیرد. جوامعی را مشاهده می‌کنیم که در سطح بی‌سابقه‌ای از رفاه به سر می‌برند و روز‌به‌روز با نوآوری و خلاقیت، برکیفیت محصولاتشان افزوده و از قیمت آنها کاسته می‌شود. در مقایسه کشورهایی را مشاهده می‌کنیم که به‌رغم سطح پایین درآمد سرانه، مظاهر بارز تضییع منابع‌اند و عوامل کمیاب و سرمایه‌های تجدیدناپذیر را تبدیل به ضایعات کرده و هدر می‌دهند. در جهانی زندگی می‌کنیم که تفاوت بین سطح رفاه در جوامع مختلف بسیار افزایش پیدا کرده است. وجود کشورهایی با درآمد سرانه بیش از ۳۰هزار دلار و کشورهایی با درآمد سرانه کمتر از هزار دلار، این سوال را فراروی هر ناظر کنجکاو قرار می‌دهد که چه عواملی می‌توانند این تفاوت‌های عظیم را توضیح دهند؟

تمامی این موارد بیانگر مشاهداتی از زندگی امروزه است که علم اقتصاد درصدد توضیح و تبیین آنها است. این مشاهدات از دو ویژگی «ساده» بودن و «بسیار مهم» بودن برخوردارند. «ساده» از آن جهت که همه مردم در زندگی هر روزه خود به نوعی در این فرآیندها مشارکت دارند و لذا وجود آن را مشاهده و لمس می‌کنند و «بسیار مهم» از آن جهت که همین پدیده‌ها بیانگر یکی از مهم‌ترین و شاید اصلی‌ترین، ابعاد زندگی انسان‌ها یعنی رفاه و بهره‌مندی آنها است.

آشنایی حتی اندک با علم اقتصاد بیانگر این واقعیت است که حدفاصل مشاهدات ساده فوق‌الذکر و پیامد‌های مهم آنها را سازوکارهایی «پیچیده» تشکیل می‌دهد. این پیچیدگی هم به لحاظ محتوا و ماهیت روابط حاکم‌بر «اتفاقات اقتصادی» است و هم از نظر ابزارهای موجود برای کشف این روابط.

اقتصاد یک «علم» است و جزو علوم‌اجتماعی به شمار می‌رود. ویژگی ممیز علوم، ابتناء آنها بر «فرضیه‌ها» است. در همه شاخه‌های علمی فرضیاتی ارائه و به آزمون گذاشته می‌شوند. در نتیجه، برخی از فرضیات در اجماع علمای آن علم رد شده و برخی دیگر معتبر دانسته می‌شوند. این فرضیات پذیرفته شده در اجماع عالمان است که محتوای آن علم را تشکیل می‌دهد. علم اقتصاد نیز بدین‌گونه است. با این وجه ممیزه که از یکسو واقعیاتی که فرضیه‌ها ناظر برآنهایند، ریشه در رفتار انسان‌ها دارند و لذا پیچیده و ذوابعادند و از این رو ارائه فرضیه‌ای قانع‌کننده که بتواند ماهیت روابط حاکم را بیان کند، کاری مشکل است و از سوی دیگر آزمون فرضیات ارائه شده در بسیاری موارد، صعب و در مقایسه با علوم‌تجربی از قطعیت بسیار کمتری برخوردار است. با این وجود نتایجی که علم اقتصاد در دنیای‌امروز به بار آورده است، ما را بر آن می‌دارد که خود را از این علم مستغنی ندانیم و با استفاده از روش علمی به شناخت «اتفاقات اقتصادی» بپردازیم.