کارآفرینان، قهرمانان ملی هستند
مترجمان: جعفر خیرخواهان، منصوره واثق
بانک فدرال رزرو دالاس در طول سال برای معلمان دبیرستانهای تگزاس، لوییزیانا و نیومکزیکو برنامههای آموزشی اقتصادی ترتیب میدهد.
مترجمان: جعفر خیرخواهان، منصوره واثق
بانک فدرال رزرو دالاس در طول سال برای معلمان دبیرستانهای تگزاس، لوییزیانا و نیومکزیکو برنامههای آموزشی اقتصادی ترتیب میدهد.
هدف دوره، آموزش نظام سرمایهداری آزاد به دانشآموزان است. کانداس آلن، معلم دبیرستان، در کارگاه آموزشی معلمان سخنرانی زیر را ایراد نمود. او رفتار با کارآفرینان- شمعهای موتور اقتصادی - را به مثابه رفتار با قهرمانان خواند چرا که یا قهرمانند یا باید قهرمان خوانده شوند. آنان ریسکپذیرها و نوآورانی هستند که تمام تلاششان در تبدیل رویاهایشان به واقعیتهای زندگی ما است. آنها در این فرآیند همه ما را توانگر میسازند. در دورهای که دانشآموزان و والدینشان، فوتبالیستها را به خاطر هماهنگی بالای پا با چشم و ستارههای هنری را به خاطر نشان تجاری خاصشان مورد ستایش قرار میدهند، چرا نباید نگاهها را به افرادی در بین خودمان جلب کنیم که نیرو و انرژی را وارد دست نامریی آدام اسمیت میکنند؟
درباره نویسنده: خانم کانداس آلن، نشانها و جوایز محلی، ایالتی و ملی را به عنوان آموزگار برتر در کلرادو دریافت کرده است. جوایز بیشمار وی شامل جایزه ملی میلکن در سال 1993 به خاطر رویکردهای نوآورانه در آموزش و مدیریت کیفیت جامع در کلاس درس و نفر دوم در جایزه ملی بنیاد آموزش اقتصاد در 1995 به خاطر عملکرد عالی در رقابت آموزش اقتصاد دریافت کرد. کانداس در رشته مطالعات اجتماعی با تاکید خاص بر روانشناسی و اقتصاد تدریس میکند. او در چندین سازمان حرفهای شامل عضویت در هیات اجرایی انجمن آموزش کارآفرینی خصوصی فعال است.
قهرمان کیست؟ برای بعضیها، قهرمان نمایانگر کسی است که با ارزشهای بسیار قدیمی همچون صداقت، کمال، شجاعت و غیرت زندگی میکند. برای بعضی دیگر او کسی است که ثابت قدم بوده یا نمونه خوبی برای تقلید و الگوپذیری آیندگان محسوب میشود. به نظر خیلیها قهرمان بودن یعنی فداکاری و حتی قربانی کردن خود به خاطر دیگران و بعضی دیگر تنها افراد مشهور را قهرمان میدانند، چرا که این افراد مورد توجه و زبانزد خاص و عام هستند.
جوزف کمپبل، کارشناس مشهور اسطورهشناسی و ادبیات جهان، مسیر عالمگیر قهرمانی را در زمان و فرهنگ تشریح میکند. من اجازه گمانهزنی در این باره را به خود دادم که او احتمالا خواهد گفت هیچکدام از روشهای ذکر شده در بالا برای نگاه و تعریف قهرمانان اشتباه نیستند، بلکه در نشاندادن ابعاد یا ویژگیهای یک قهرمان ناقص هستند.
کمپبل در بسیاری از کارهای خود ثابت میکند هر جامعهای هم قهرمان داشته و هم نیاز به قهرمان دارد. قهرمانان بازتابدهنده امیدهایی هستند که به زندگی ما معنا میدهند و ارزشها و کمالاتی که برای ما قابل احتراماند. با تکریم قهرمانهایمان به گذشته خود احترام گذاردهایم، به نسل حاضر انرژی و نیرو بخشیده و آیندهمان را شکل دادهایم. کمپبل با مطالعه همه فرهنگهای شناخته شده به این نتیجه رسید که گر چه جزئیات فعالیتهای قهرمانانه در طول زمان تغییر مییابند، اما در همه فرهنگها مسیر معمول قهرمانی از سه مرحله میگذرد.
نخستین مرحله، حرکت از شناختهها و راحتیها، به سوی ناشناختهها، ریسک رویارویی با شکست و زیان و جسارت پیشرفتن به سوی اهداف یا عقاید بزرگتر است. مرحله دوم مواجه شدن با سختیها و چالشها و جمع کردن تمام قوا و نیرو برای غلبه کردن یا کشف کردن است. مرحله سوم بازگشت به جامعه با در دست داشتن چیزی جدیدتر و بهتر از آنچه که قبلا وجود داشته است. نهایتا قهرمان نمایانگر تازگی است، موسس یک عصر جدید، مذهب جدید، شهر جدید، بانی روش جدید زندگی یا حفظ یک روستا در برابر آسیبها، بانی فرآیندها یا محصولاتی که سبب بهتر شدن وضع زندگی مردم در جامعه و دنیا میشود.
آنچه در اینجا میخواهم بحث کنم این است که در دنیای مدرن ما، خالقان ثروت-کارآفرینان- واقعا مسیر قهرمانی را میپیمایند و به مانند قهرمانانی که با اژدها میجنگند و بر شیطان غلبه مییابند، شجاعت و جسارت به خرج میدهند.
در نخستین مرحله سفر قهرمانانه متوجه میشویم کارآفرین جرات فراتر رفتن از دنیای روشها و ضوابط پذیرفته شده را دارد. او پافشاری میورزد «راه بهتری وجود دارد و من آن را خواهم یافت». برخلاف بسیاری از ما که زیر چالشهای دنیای کنونی و روزمره کمر خم کردهایم، او خوشبین بوده و با تنظیم دوباره چیزهایی که در اینجا هست، قادر است چیزهایی را بیشتر از آنچه هست ببیند. کارآفرین بدون توجه به حرف دیگران در مورد امکانپذیری یا عدم امکان چیزی، در جستوجوی چیزهایی فراتر از رضایت کنونی پیش میرود. در این مرحله انگیزه کسانی که به دنبال ریسک میروند و دنیای شناختهها را ترک میکنند، متفاوت است. بعضیها به دنبال کسب ثروت یا شهرت هستند، بعضی دیگر میخواهند وضع زندگی خود، خانواده و اجتماعشان را بهبود بخشند، برخی صرفا بدنبال ماجراجوییاند و بقیه میخواهند تواناییهای محدود خویش را به چالش بکشند.
ویژگی کارآفرینان انرژی بیحد و حصر آنها، رویاهای بسیار بزرگ و تصمیم جدی برای رفتن به سمت ناشناختهها است. آنها مترصد استفاده از فرصتها بوده و آگاهانه به دنبال فرصتی برای به چالش کشیدن وضعیت موجودند و اغلب با شکست خوردن میآموزند تا زمانبندی بهتری انجام دهند و یاد میگیرند چگونه توازنی بین انجام آنی کارها و صبر و شکیبایی برقرار سازند. بدین ترتیب به دومین مرحله از سفر کلاسیک قهرمانی میرسیم.
در این مرحله، کارآفرین خود را در عدمقطعیت قلمروهای ناآشنا مییابد. همه چیز مشروط و مخاطرهآمیز است. قهرمان به خاطر عقیده، هدف، رویا و آرزویی که از خودش برتر و بزرگتر میداند، فداکاری و ازخودگذشتگی میکند. امنیت و راحتی کنونیاش متزلزل شده و اهمیتی برایش ندارد. هیچ توافق عمومی بر سر اینکه آن هدف برتر و بزرگتر چه باید باشد وجود ندارد. به طور مثال در حرفه من، معلم کارآفرینی که بهدنبال یافتن راه آموزشی بهتر و سودمندتر از آموزشهای دولتی به پسر بچهها است، دارای هدف بزرگی است که او را به جلو میراند. ولی در عین حال ممکن است همکاران وی در این حرفه، او را خائن قلمداد کنند. تصور کنید معلمی از سایبان بوروکراتیک حفاظت شده ما بیرون میرود و آموزشگاه تدریس زبان انگلیسی و علوم اقتصادی تاسیس میکند تا با مدارس و والدین دانشآموزان قرارداد ببندد. صرف نظر از اینکه چه عاملی باعث میشود تا زندگی خود را وقف این کار کند، دومین مرحله جستوجوی قهرمانی مستلزم داشتن نیروی محرک و بسیار قوی است.
در این مرحله کارآفرین بر وضعیت نامطمئن منابع فائق میآید و تلاش میکند ترتیبات منابع کنونی را به نحوی متفاوت و ارزشمند سامان دهد. امروزه خلق ثروت، دیگر به کشف منابع فیزیکی کره زمین بستگی ندارد، بلکه به نیروی ذهن برای تنظیم و سازماندهی مجدد منابع نیازمند است. انرژی فوقالعاده کارآفرین مانع از تسلیم شدن او به اشتباهات و شکستها میشود و ذات مستحکم و متهورش به مانند نیروهایی نامشهود باعث میشود که او آنچنان تلاش نماید تا بتواند به ایدههایش جامه عمل بپوشاند.
این فعالیت با ریسک بالا، فرآیند کشف نیروی محرکه میباشد و بستری برای پیداکردن فرصتهای سودمند است. در این مرحله است که او مورد انتقاد و مخالفت کسانی قرار میگیرد که با کنترل اوضاع کنونی، منافع خاصشان تامین میشود.
سومین مرحله سفر زمانی شروع میشود که کارآفرین به این امید که محصول، فرآیند یا خدمتش با مقبولیت چشمگیری روبهرو شود به جامعه برمیگردد. در واقع خرید محصولات یا خدمات جدید توسط مشتری نشانه موفقیت او است. دستیابی به سود بیشتر ارزش ثروت تولید شده را بالاتر میبرد. این سودها پاداشی به وی هستند به خاطر منافع فزایندهای که برای افراد جامعه داشته است و به عنوان خالق ثروت، کارآفرین بانی اجتماعی خیر میشود. کارآفرین قهرمان به پیشبینی آنچه آینده از او تقاضا میکند ادامه میدهد. او دیگر تاجری معمولی نیست که مشغولیت اصلیاش صرفا برگشت سرمایه، ضرر ندادن یا حفظ سهم بازار باشد. همچنین به دنبال کمکهای دولتی یا انحصارطلبی نیست. برای او هدف، جسارت دوباره و دوباره رفتن به سمت ناشناختهها برای خلق و آوردن چیزی است که افراد جامعه آنرا ارج مینهند .
همه کسانی که در جستوجوی قهرمانیاند موفق نمیشوند. حدود 80درصد کسبوکارهای جدید در مدت کوتاهی شکست میخورند، اما باید به یاد داشته باشیم که سه چهارم شغلهای جدید هر ساله از کسب و کارهای ایجاد میشوند که کمتر از چهار سال عمر دارند. گرچه شرکتهای بزرگ تثبیت شده بیشتر به چشم میآیند، اما جای فعالیتهای کارآفرینی، همین شرکتها و کسب و کارهای کوچک است. بهترین الگوها و نمونهها در پرفروشهای کسب و کار معمولا از شرکتهای بزرگ موفق میآیند، اما به گفته هرمن سیمون نویسنده کتاب «قهرمانان پنهان: درسهایی از 500 شرکت برتر دنیا»، شرکتهایی با عملکرد عالی که کمتر شناخته شدهاند از 2، 3، یا 20 نفر از بهترینهای کارآفرینی تشکیل شدهاند که 50درصد، 70درصد یا 90درصد سهم بازار دنیا را در کنترل دارند. به طور مثال، سنت جودمدیکال 60درصد بازار دریچههای مصنوعی قلب دنیا را در اختیار دارد. در دنیای امروز این خود فرد (یا گروه کوچکی از افراد) است که به کاوشهای بزرگ دست میزند تا جامعه خود را به سرعت تغییر دهد.
درسی که میگیریم، این است که گرچه بازار، قاضی بیرحم و سرسختی است، اما باز هم افرادی مشتاقانه ریسک شکست را میپذیرند و هنگامی که بعد از بارها و بارها شکست، به موفقیت میرسند میفهمند هیچ شکستی پایان راه نیست. اثر تجمعی این نگرش کارآفرینانه این است که میتوانیم به آینده خوشبین باشیم، از آنجا که فرصتهای زیادی برای ماجراجویی وجود دارد. اکثر قهرمانان به خاطر پیشبرد و مشارکت سریعشان ناشناخته ماندهاند، چرا که فرصت لازم برای مطرح شدن آنها به صورت فردی میسر نشده است. این همه دلایلی است که برای درک نقش کارآفرینان در مسیر قهرمانی ذکر شد.
اگر همه ما فقط به یک یا دو فرآیند در زندگی که بدیهی فرض میکنیم توجه و تمرکز میکردیم، میدیدیم که چگونه زندگیمان به خاطر فعالیتهای کارآفرینانهای که با انضباط سفتوسخت تحمیلی از سوی نیروهای موجود در بازار، محدود میگردند، تغییر کرده است.
هنگامی که دختر بچه بودم، پنیسیلین تازه کشف شده بود و مادران دیگر فرزندانشان را به خاطر عفونتهای گوش از دست نمیدادند. تلویزیون در دسترس نبود و من برنامه «سایه» را از رادیوهای قدیمی بزرگ گوش میدادم. در هوگو روستای کوچکی در کلرادو که من در آنجا بزرگ شدم، هنوز تلفن وسیلهای تجملی محسوب میشد. شماره تلفن خاله لولایم ۱۷ بود و زمانی که میخواستم با او حرف بزنم، باید اول با اپراتور محلی، آلما، تماس میگرفتم. تماسهای راه دور خیلی نادر بود و تماسهای بینالمللی اصلا وجود نداشت. در سال ۱۹۵۶ اولین کابل تماس با آن طرف اقیانوس اطلس به راه افتاد که تنها در هر دفعه ۳۶ تماس میتوانست برقرار کند. در اواخر سال ۱۹۶۶، فقط ۱۳۸ تماس همزمان بین اروپا و آمریکای شمالی برقرار میشد که الان به ۵/۱میلیون تماس رسیده است. امروزه تلفن در همه جا وجود دارد و اکثر دانشآموزان تلفن همراه دارند.
و البته من که در اوج نرخ افزایش جمعیت در اواخر دهه 1940، ده سال بعد از جنگ جهانی دوم به دنیا آمدم هرگز از کامپیوتر چیزی نشنیده بودم. طی برآوردهای انجام شده اگر همین پیشرفت 30 ساله اخیر در زمینه کامپیوتر در زمینه خودرو نیز شکل میگرفت، الان بهترین مرسدس بنز قیمتی حدود 19/1دلار داشت و 5/1میلیون کیلومتر مسافت را با یک لیتر بنزین طی میکرد.
در سال ۱۹۵۲ جان کنت گالبریت گفت: «اکثر اختراعات آسان و ارزان، ساخته شدهاند». امروزه این گفته برای ما احمقانه به نظر میرسد. تغییرات به وجود آمده از زمان بچگی ما در مقایسه با تغییراتی که در دهه آینده شاهد آن خواهیم بود دیگر به چشم نمیآیند.
پس چرا کارآفرینان در بهترین حالت، به دست فراموشی سپرده میشوند و به آنها اهمیت داده نمیشود و در بدترین حالت، به عنوان «سلاطین غارتگر» که از دیگران سوء استفاده میکنند، مورد انتقاد قرار میگیرند؟
دلایل زیادی هست که چرا کارآفرینان در مقایسه با افراد مشهور، بیشتر مورد انتقاد قرار میگیرند. یکی از دلایل اصلی، سونگری سیاسی است که علیه آنها وجود دارد. همچنان که کنترل دولت روی اقتصاد افزایش مییابد، انگیزه به شرکای سیاسی بانفوذ میدهد تا اعتبار کارآفرینان را از بین ببرند. کمتر نیروی اقتصادی پیدا میشود که به اندازه کارآفرینی اختلالزا و دردسرزا باشد. کارآفرینان موفق با جهشهای بزرگ از مرزهای شناخته شده گذر میکنند و به فراسوی محصولات و فرآیندهای کهنه و از کار افتاده میروند. به تعبیر جوزف شومپیتر «تخریب سازنده». اما در حالی که این تخریب برای پیشرفت عمومی جامعه ضروری است هر عمل تخریبی از این دست، باعث ضربه زدن به کسانی میشود که در وضعیت موجود ثروت به هم زدهاند و نمیخواهند این وضعیت تغییر کند. هر گروهی از آن نوع پیشرفتی استقبال میکند که هزینهها را به دوش بقیه گروهها بیندازد و مانع تغییری میشوند که آنها را متحمل صرف هزینه نماید. اما هر چقدر گروههای بیشتری بتوانند موفق به تضمین چنین حمایتهایی برای خود شوند، افراد کمتری از پیشرفت اقتصادی که احتمال آن میرفت، نفع خواهند برد و هر چقدر دولت بزرگتر
شود، نیروی بیشتری هم علیه پیشرفت شکل میگیرد. در حالی که کارآفرین با داشتن ایده برتر میتواند مشتریان زیادی را از غولهای شرکتی موجود در رقابت بازار به سمت خود جلب نماید، اما نمیتواند شهروندان زیادی را بر علیه موانع دولتی آن رقابت بسیج کند.
دلیل دیگر محکومیت کارآفرینان از آنجا ناشی میشود که رابطه نوآوری آنها با پیشرفت اقتصادی غیرمستقیم است و خیلیها متوجه آن نمیشوند. به طور مثال عده کمی کار بزرگ بیلگیتس و مایکلمیلکن را متوجه میشوند. زمانی که این عدم آشنایی و آگاهی، خوراک سیاسی شود، کارآفرینانی که بیشترین تلاش را در جهت پیشرفت اقتصادی کردهاند، در معرض اتهام به عنوان یک فرد رذل ضد اجتماعی قرار میگیرند.
دلیل اصلی خصومت با سرمایهداران موفق و نظام سرمایهداری که باعث موفقیت آنها میشود، به دلایلی به جز دلایل سیاسی نیز برمیگردد. افراد کمی از چگونگی کارکرد سرمایهداری مطلعاند و اکثرا تمایل دارند فقط هزینههای متمرکزی را که رقابت بازار به وجود آورده ببینند و از منافع گوناگون و پراکنده حاصل از رقابت بازار را امری بدیهی بنگرند. تلاش برای توضیح اینکه چگونه دست نامریی بازار عمل میکند به تودههای مردمی که تا پیش از این در برابر ایدههای رقابت و سود موضع خصمانه میگرفتند کار آسانی نیست. خیلی از کسانی که کارآفرین نیستند، با پاداش دادن سیستم اقتصادی به خالقان ثروتی که آن ثروت را بر اساس زحمات و مشارکتهای عالی خویش شکل دادهاند، مخالفت میورزند.
مشهورترین عضو مکتب اقتصاد اتریشی به نام لودویگ فون میزس متوجه شد شخصی که مشاهده میکند دیگران به موفقیت اقتصادی بسیار بیشتری نسبت به وی رسیدهاند، با این عقیده که خالقان ثروت استحقاق بیشتری به آن ثروت نسبت به وی دارند، مخالفت میورزد.
همچنین برداشت افراد تحصیلکرده، بیشتر از آنچه که تصور میشود تحت تاثیر عقاید افراد فرهیخته در محیطهای نخبهپرور دانشگاهی است؛ روشنفکرانی که آنچه را به عنوان سرمایهداری میبینند و انرژی کارآفرینانهای که آن را به جلو میبرد، معمولا تحقیر میکنند.
در دانشگاههای ما، دانشگاهیان (به مانند گروههای دیگر در جاهای دیگر) دوست دارند تاثیرگذار باشند و مهم شمرده شوند. دانشجویان علوم اجتماعی و انسانی، تنها با مشاهده، تشریح و توصیف مسائل قانع نمیشوند.
بسیاری از آنها میخواهند جامعه را عوض کنند و همان طور که توماس سوئل مکررا گفته، آنها احساس گناه میکنند چرا که فکر میکنند باید با استفاده از تخصصشان، فعالیتهای دولتی را هدفمند و به پیشرفت جامعه کمک کنند. دستیابی به امتیازات آکادمیک از طریق داشتن مسوولیت برای تغییرات اجتماعی فرصتی است که خیلیها نمیتوانند نادیده بگیرند.
یکی از برجستهترین نکات در درک این موضوع که چرا کارآفرینان به رسمیت شناخته نمیشوند این است که حتی وفادارترین پشتیبانان نظام سرمایهداری کار کارآفرینان را بیارزش و حتی اهمیت آنها را فراموش میکنند. اقتصاددانانی که زیرشاخهای به نام «تاریخ اقتصادی جدید» به راه انداختهاند، در میان اثرگذارترین افرادی هستند که روابط تصادفی بین بازار و پیشرفت اقتصادی را شرح میدهند. هنوز اکثر تاریخدانان اقتصادی جدید اهمیت کارآفرینان را نادیده میگیرند و با قراردادن آنها در زمره قهرمانان مخالفت میکنند.
به طور مثال رابرت توماس از دانشگاه واشینگتن اهمیت آنها را چه به صورت فردی و چه گروهی نادیده میگیرد. به گفته او، کارآفرین موفق برای اقتصاد مهمتر از دونده برنده در مسابقه دو سرعت نیست. برنده افتخار کسب میکند اما اگر در مسابقه شرکت نمیکرد دونده دیگری در کمتر از یک ثانیه با رسیدن به خط پایان برنده میشد و تماشاگران به همان اندازه قبل (زمانی که برنده قبلی در مسابقه بود) از دیدن مسابقه لذت میبردند. اگر هنری فورد یا بیل گیتس یا هر کارآفرین موفق دیگری، پیشقدم بودن خود را اعلام نکند، بلافاصله کس دیگری این کار را خواهد کرد. بنابراین به روایت توماس اثبات حقانیت کمالات آنها کار سختی میشود. اما این دیدگاه باید به چالش کشیده شود.
به قیاس توماس درباره مسابقه دو برمیگردیم. اگر دوندگان و آمادگی آنها قبل و در طول مسابقه صرفا امری خدادادی تصور شود، پس بدون شک خارج کردن نفر برنده از مسابقه، از منافع برنده شدن نمیکاهد. اما هویت، تلاش و آمادگی دوندگان را نمیتوان صرفا امری خدادادی در نظر گرفت. آنها تحت تاثیر تشویق و تکریمهای اجتماعی هستند که برای فرد برنده تدارک دیده شده است. وقتی دوندگان مسابقه جلوی چشم عموم مورد احترام واقع شوند افرادی با بهترین استعدادها تمایل به دونده شدن پیدا میکنند و در نتیجه سختتر تمرین میکنند و سریعتر میدوند.
این واقعیت که اگر کارآفرین موفق شود سود میبرد، دلیلی قانعکننده برای اینکه بگوییم انگیزه کارآفرینی متاثر از تلقی و نگرش عمومی نیست، نمیباشد.
نکتهای که در اینجا اشاره میکنم این است که نگرش عمومی در واقع حاصل جمع نگرشهای یکایک شهروندان است. اگر شهروندان به ویژگیهایی که کارآفرینان را قادر به رفتن به ورای محدودیتهای متصور شده ممکن میکند احترام نگذارند و محیطی که به آنها اجازه و پاداش این کار را میدهد برایشان فراهم نیاورند، پس میدان را در اختیار اهل سیاست و مشتریان رانتجو و دارای منافع خاص آنها میگذارند که به دنبال توجیهاتی برای مالیات بستن بر دستاوردهای مادی خلاقان موفق هستند.
اینکه در یک قرن گذشته هر زمان احترام عمومی نسبت به کارآفرینان کمرنگ شده است، موانع قانونی علیه آنچه به بهترین نحو مالیاتستانی تنبیهی از موفقیت اقتصادی افزایش یافته است، به هیچوجه تصادفی نیست.
درست مانند جامعهای که به خاطر عدم احترام به برندگان مسابقات، تعداد دوندگانش در مقایسه با جامعهای که در آن دوندگان از احترام برخوردارند، کمتر است، عدم احترام به کارآفرینان نیز همین حالت را پدید میآورد.
آخرین دلیلی که کارآفرینان حتی در مسیر قهرمانی به ندرت قهرمان خوانده میشوند: همیشه در تعریف کارآفرین و کمالات او به جای صحبت در مورد خلق چیزهایی که او با آوردن آنها زندگی مردم را اندکی یا بسیار زیاد بهبود بخشیده، فداکاری و از خودگذشتگی او مطرح میشود. تا زمانی که سود دریافتی کارآفرین به صورت پاداشی از یک بازی با حاصل جمع صفر تلقی شود به طوری که کارآفرین به قیمت زیان دیدن دیگران سود میبرد، او بدنام خواهد بود و در بهترین حالت با بیتفاوتی نسبت به او رفتار خواهد شد. و هنگامی که این مانع نگرشی، به شکل سیاسی خود را در قالبهایی مثل مقررات محدودیتزای دولتی، محدودیتهای تجاری، گروههای انحصاری با منافع خاص، تحت حمایت دولت و مالیاتهای سنگین نشان دهد، ما همه زیان میکنیم.
ارسال نظر