دایرهالمعارف اقتصاد
ورشکستگی
مترجم: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش اول
ورشکستگی امروزه در آمریکا پدیدهای عادی است. نرخ سالانه ورشکستگی، با وجود دو دهه رشد اقتصادی بیوقفه، پنج برابر شده و تعداد افرادی که سالانه ورشکست میشوند، به بیش از ۵/۱میلیون نفر رسیده است.
تاد زیویکی
مترجم: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش اول
ورشکستگی امروزه در آمریکا پدیدهای عادی است. نرخ سالانه ورشکستگی، با وجود دو دهه رشد اقتصادی بیوقفه، پنج برابر شده و تعداد افرادی که سالانه ورشکست میشوند، به بیش از ۵/۱میلیون نفر رسیده است. در سالیان اخیر، همچنین چندین مورد از بزرگترین و پرهزینهترین ورشکستگیهای شرکتی در تاریخ را شاهد بودهایم. افزایش قابلملاحظه ورشکستگیهای شخصی در دوره رفاه و رشد بالا، سیستم سازماندهی مجدد «فصل ۱۱» (بخشی از قانون ورشکستگی.م) که به گونهای فزاینده پرهزینه و ناکارآمد میشود و فشارهای رقابتی جهانیسازی در سطح اقتصاد کلان، سبب شده است که جهت اصلاح آییننامه ورشکستگی تلاشهایی صورت پذیرد.
تاریخ ورشکستگی
هدف از طراحی قوانین اولیه ورشکستگی در انگلستان، کمک به طلبکارها برای گرفتن داراییهای بدهکار بود و نه حمایت از بدهکار یا بخشش بدهیهای وی. «بند ورشکستگی» در قانون اساسی آمریکا نیز همین هدف حمایت از طلبکار را در قوانین اولیه ورشکستگی منعکس میسازد.
طبق «اصول کنفدراسیون» (اولین قانون اساسی آمریکا.م)، ایالتها به تنهایی روابط میان طلبکارها و بدهکارها را کنترل میکردند و این وضعیت، به قوانین ایالتی گوناگون و متناقضی منجر شد که بسیاری از آنها، در حمایت از بدهکارها بودند و در راستای جانبداری از کشاورزها طراحی گردیده بودند (به مدخل «آزادسازی» رجوع شود). تا این که تعیین قدرت ورشکستگی در ماده ۱، بخش ۸، همانند دیگر مواد قانون اساسی، جهت ترغیب تشکیل و توسعه یک جمهوری تجاری و تعدیل زیادهرویهای قوانین ایالتی که از بدهکاران حمایت میکردند، طراحی شد.
شایان ذکر است که تحتاصول کنفدراسیون، تعداد بدهکاران به شدت افزایش یافته بود. همان طور که جیمز مدیسون در نشریه «فدرالیست» شماره ۴۲، آورده است: «ایجاد قوانین یکنواخت در زمینه ورشکستگی با کنترل تجارت ارتباط بسیار عمیقی دارد و از کلاهبرداریهای بسیاری پیشگیری خواهد نمود (مانند مواردی که طرفین تجارت یا اموال آنها در دیگر ایالات واقع شده باشند یا به ایالتهای دیگری که مصالح آنها در آن تهدید نمیشود منتقل شوند)».
همان طور که گفتم هدف اصلی بند مربوط به ورشکستگی، حمایت از طلبکارها و نه بدهکارها بود و در واقع، زندانی شدن بدهکارها در بسیاری از ایالتها تا قرن هجدهم ادامه داشت.
در قرن ۱۹، دولت فدرال در موارد مربوط به ورشکستگی تنها به صورت پراکنده و در واکنش به رکودهای مهم اقتصادی از قدرت خود استفاده میکرد. اولین قانون ورشکستگی، از ۱۸۰۰ تا ۱۸۰۳ دوام یافت، دومین مورد آن از ۱۸۴۱ تا ۱۸۴۳ و سومین قانون از ۱۸۶۷ تا ۱۸۷۸ اعمال گردیدند. در دورههایی که هیچ قانون ورشکستگی فدرالی وجود نداشت، تنها ایالتها بودند که به روابط میان بدهکارها و طلبکارها نظارت میکردند. اولین قانون ورشکستگی فدرال پایدار در سال ۱۸۹۸ اعمال گردید.
این قانون با در نظر گرفتن متمم آن، تا سال ۱۹۸۷ برقرار بود تا اینکه با یک قانون جامع جدید که ساختار آن تا به امروز پابرجا است، جایگزین شد. از آنجا که قانون ورشکستگی تنها زمانی اعمال میگردد که بدهکار از پس پرداخت دیون خود برنیاید، لذا قوانین ایالتی و نامربوط به ورشکستگی بر بسیاری از مسائل مرتبط با روابط استاندارد میان طلبکارها و بدهکارها، از قبیل قراردادها، وامهای ملکی، وثیقهها و اجرای احکام نظارت دارند. از این رو میتوان گفت که قانون فدرال ورشکستگی سیستمی شامل قوانین فدرال است که روی زیربنای قوانین ایالتی قرار گرفته است و منجر به ایجاد تنوع و گوناگونی در موارد مربوط به طلبکار- بدهکار میگردد. قانون ورشکستگی در اصل تلاش میکند تا از حقوق اساسی غیر ورشکستگی محافظت به عمل آورد. به عنوان مثال طلبکار باید مدارک معتبری برای اثبات این که بدهکار در حال ورشکستگی است، ارائه دهد.
سیاستهای ورشکستگی
قانون ورشکستگی در خدمت سه هدف عمده است:
۱) حل مشکلاتی که بین طلبکارها در ارتباط با یک بدهکار ورشکسته به وجود میآید ۲) ارائه «فرصتی دوباره» به افراد بدهکاری که به شدت به خاطر بدهیهای خود تحتفشار قرار دارند ۳) نجات و حفظ ارزش شرکتهای تحتفشار با استفاده از سازماندهی مجدد و جلوگیری از انحلال شرکتها.
اولا قانون ورشکستگی مشکل مربوط به وجود طلبکارهای متعدد را حل میکند. قانون پرداخت بدهی در موارد غیرورشکستگی، فرآیندی فردی شده است و به مبادلات دوجانبه میان طلبکارها و بدهکارها بستگی دارد. در مواردی غیر از ورشکستگی، وصول بدهیها در اصل مسابقهای است که به تلاش و کوشش فراوان نیاز دارد.
طلبکارهایی که بتوانند مطالبه خود علیه بدهکار را به ادعا علیه اموال وی تبدیل کنند، تحتقوانین ایالتی مجاز و محق به انجام چنین کاری هستند، اما طلبکاران نمیتوانند برخی از اموال فرد بدهکار (مثلا خانه وی) را طلب کنند.
با این وجود، در صورتی که یک فرد بدهکار ورشکست شده و داراییهای کافی برای راضی ساختن همه طلبکارها وجود نداشته باشد، مشکلی عمومی و مشترک به وجود میآید (به «تراژدی منابع مشترک» رجوع شود). هر یک از طلبکارها، از این انگیزه برخوردار هستند که تلاش کنند تا داراییهای بدهکار را به تصرف خود درآورند حتی در صورتی که این امر سبب شود که داراییهای مشترک و عمومی طلبکارها، در کل، زودتر از موعد به پایان رسند.
اگرچه با همکاری طلبکارها در توزیع داراییهای فرد بدهکار به گونهای قاعدهمند، وضعیت آنها به عنوان یک گروه بهتر خواهد شد، اما هر یک از این افراد طلبکار انگیزه دارند که جهت قاپیدن سهم خود به رقابت برخیزند. اگر یکی از طلبکارها منتظر بماند، اما دیگران این کار را نکنند آنگاه داراییهای کافی برای برآورده شدن مطالبات وی موجود نخواهد بود. ورشکستگی، این رقابت را به نفع توزیعی قاعدهمند از داراییهای فرد بدهکار متوقف میسازد. این امر، از طریق اقامه دعوی جمعی رخ میدهد و همه افرادی که علیه فرد بدهکار اقامه دعوی کردهاند را به طور مشترک در بر میگیرد.
به محض اینکه فرد بدهکار، اعلام ورشکستگی کند، همه اقدامات جمعی طلبکارها، به صورت خودکار متوقف شده و از انجام فعالیتهای بیشتر در راستای وصول بدهی بدون اجازه دادگاه ورشکستگی ممانعت به عمل میآید. علاوهبر آن، هر گونه وصول بدهی از بدهکار ورشکست شده از سوی طلبکارها در دوره پیش از تشکیل پرونده ورشکستگی فرد بدهکار، میتواند مورد ممانعت قرار گیرد.
یک گزینه سیاستی جالب که درحال حاضر قانونی نیست، این است که طرفین مجاز باشند که مشکل دسترسی مشترک را از طریق قرارداد و قوانین شرکتی حل کرده و لذا نیازی به اعلام ورشکستگی نباشد.
دومین هدفی که قانون ورشکستگی دنبال میکند، فراهم آوردن امکان «آغاز مجدد» برای فرد بدهکار از طریق لغو بدهیهای وی هنگام ورشکستگی است، اگر چه موارد بسیاری برای توجیه آغاز مجدد ارائه شدهاند، اما هیچ یک از آنها کاملا راضیکننده نبوده و مبنایی قاطع برای قانون فعلی درآمریکا فراهم نمیآورند.
بر مبنای قانون فعلی، بدهی فرد بدهکار لغو میشود و این حق برای بدهکار، اجباری و غیرقابل چشمپوشی است. این امر باعث میشود که ریسک وامدهی به فرد بدهکار افزایش یافته، هزینه اعطای اعتبار به همه بدهکارها بالا رفته و به سهمیهبندی و کاهش اعطای اعتبار به قرضگیرندههای پرریسک منجر شود.
این در حالی است که اینکه بدهکارها بتوانند از حق لغو بدهی خود در برخی شرایط یا در تمامی موقعیتها چشمپوشی کرده یا از این حق به طور کامل استفاده نکنند، ممکن است کارآتر باشد و وضعیت بهتری را برای آنها به وجود آورد، زیرا در این صورت بدهکاران میتوانند با صرفنظر کردن از حق لغو بدهیهای خود، از نرخهای بهره پایینتر یا دیگر شرایط اعتبارگیری مناسب برخوردار شوند. در واقع، سیستم قانونی آمریکا در فراهم کردن یک سیاست آغاز مجدد اجباری، منحصر به فرد است.
نرخ اعلام ورشکستگی شخصی در بیست و پنج سال گذشته به طرز چشمگیری افزایش یافته و از کمتر از ۲۰۰هزار مورد در سال ۱۹۷۹ به بیش از ۶/۱میلیون مورد در ۲۰۰۴رسیده است.این نرخهای اعلام ورشکستگی شخصی به طور معمول، به واسطه عواملی چون میزان بالای بدهیهای شخصی، طلاق و بیکاری ایجاد میشدند، اما با توجه به رفاه بیسابقه در طی بیست و پنج سال اخیر که دورهای است که در آن به طور کلی نرخ بیکاری پایین، نرخ طلاق رو به کاهش، نرخهای بهره پایین و انباشت سریع ثروت خانوادهها در اثر رونق شدید بازار بورس و املاک مسکونی را شاهد بودهایم، این مدل سنتی از دلایل اعلام ورشکستگی مصرفکنندهها غیرقابل دفاع شده است. (زیویکی، b۲۰۰۵)
برخی معتقدند که کاهش بدنامیهای مرتبط با ورشکستگی، تغییر در هزینهها و فواید نسبی اقتصادی اعلام ورشکستگی ( به ویژه آسانگیری قوانین ورشکستگی در «آییننامه ورشکستگی» مصوب ۱۹۷۸) و تغییر در خود سیستم اعتبار مصرفکنندهها سبب شده است که افراد، نسبت به گذشته تمایل بیشتری برای اعلام ورشکستگی داشته باشند .
(زیویکی، b۲۰۰۵) کنگره در واکنش به این افزایش بیسابقه در ورشکستگیهای شخصی و دلایل مربوط به آن، اصلاحاتی را در راستای کاهش سوءاستفاده از سیستم فعلی و فریبکاری در آن پیشنهاد کرده است.
یکی از تغییرات پیشنهاد شده این است که افراد پردرآمدی که اعلام ورشکستگی میکنند، ملزم باشند که بخشی از بدهیهای خود را از محل درآمدهای آتی خود بپردازند .
(جونز و زیویکی، ۱۹۹۹)
ادامه دارد
ارسال نظر