نکاتی جدید در مورد توزیع ثروت در جامعه
نابرابری طبیعی است، اما...
مترجم: یاسر ظهوریان ترابی*
دانشمندان به نتایج خیرهکنندهای درباره نحوه توزیع ثروت در جوامع رسیدهاند. یافتههای آنها کاربردهای فراوانی در سیاستگذاریهای کلان دارد و گوشههای تاریکی از نحوه عملکرد شبکههای پیچیده اجتماعی و اقتصادی را روشن میکند.
مترجم: یاسر ظهوریان ترابی*
دانشمندان به نتایج خیرهکنندهای درباره نحوه توزیع ثروت در جوامع رسیدهاند. یافتههای آنها کاربردهای فراوانی در سیاستگذاریهای کلان دارد و گوشههای تاریکی از نحوه عملکرد شبکههای پیچیده اجتماعی و اقتصادی را روشن میکند.
تئوریهای بازار آزاد اقتصادی حداقل به آدام اسمیت در اواسط قرن هجدهم میلادی بر میگردند. اسمیت در کتاب ثروت ملل ادعا کرد که تجارت آزاد میان اعضای یک جامعه با وجود اینکه هر شخص به تنهایی به دنبال منافع شخصی خود است، لاجرم به خروجی که برای همه اعضای آن مفید است منجر خواهد شد. از نظر او دسترسی ما به نان از سخاوتمندی نانوا نیست، بلکه ناشی از این اصل است که نانوا منافع خود را پیگیری میکند. او معتقد بود که ما نیازهایمان را نه با استفاده از انسانیت دیگران که با استفاده از حس خودپرستی آنها ارضا میکنیم و لذا هرگز با آنها از نیازهای خود حرف نمیزنیم، بلکه از مزایایی صحبت میکنیم که تعامل با ما برای آنها دارد.اسمیت نتیجه میگیرد که اگر کسی بتواند از تولید یک کالا یا ارائه یک خدمت سودی ببرد آن را انجام خواهد داد و چنانچه او قادر به تامین این سود باشد ثابت خواهد شد که افراد جامعه به آن کالا یا خدمات نیاز دارند. به این ترتیب وقتی که افراد منافع شخصیشان را پیگیری میکنند به طیف وسیعی از نیازهای جامعه خود به خود پاسخ داده خواهد شد. بر اساس نظریه اسمیت چنین اقتصاد آزادی باید تنها با مدیریت دستهای نامریی
بازار و بدون هیچ گونه دخالت خارجی به نرمی و با کارآیی بالا عمل کند.
این نظریه اسمیت امروزه در قلب تفکر اقتصادی غرب قرار گرفته است. برای بیش از یک قرن لشکری از تئوریسینهای اقتصادی نئوکلاسیک تلاش کردهاند تا درستی این نظریه (که طمع فردی لاجرم به خیر جمعی منجر میشود) را به اثبات برسانند. این نظریه پردازان برای اثبات این ادعا با این فرض شروع میکنند که عوامل اقتصادی فقط طماع نیستند، بلکه کاملا منطقی نیز هستند. برای مثال باید فرض کنیم هیچ کس اجازه نمیدهد احساساتش سر راه تصمیمات منطقیاش قرار گیرند و هیچکس بدون اینکه نتیجه مطلوبی به دست آورد از دیگران تقلید نخواهد کرد. چنین مفروضاتی به وضوح نامعقولند، اما نامعقول بودن هم برای خود روشی دارد. وقتی که توافق کنیم که از بوالهوسی نوع بشر چشم پوشی کنیم میتوانیم او را مثل یک مولکول یا اتم مطالعه کنیم. آنگاه میتوانیم ثابت کنیم (یا اقلا تلاش کنیم که ثابت کنیم) که دستهای نامریی واقعا وجود دارند و کار میکنند.اما اخیرا روش دیگری ابداع شده است که تلاش دارد در عوض فرستادن واقعیتهای زندگی اقتصادی به پشت صحنه به منظور سادهسازی ریاضیات، آنها را در نظر بگیرد. تعداد زیادی از نظریهپردازان اقتصادی به اقتصاد رفتاری روی
آوردهاند که غیر منطقی بودن انسان را تصدیق میکند و تلاش میکند بر مبنای یک ارزیابی واقع گرایانه از رفتار مردم تئوریهای اقتصادی را شکل دهد. برای مثال این اقتصاددانان این فرض قدیمی را که بازار بورس بر مبنای یک مدل کارآ و منطقی کار میکند به جدل میکشند. آنها نشان دادهاند که سهامی که در یک سال بسیار خوب عمل میکند در سال بعد ضعیف عمل خواهد کردکه میتواند نشان دهد سرمایهگذاران بورس به صورت غیر منطقی متمایلند که سهامی را که در گذشته نزدیک عملکرد خوبی داشته است، بیش از ارزش واقعیاش قیمتگذاری کنند. محققان دیگری نشان دادهاند که سرمایهگذاران به صورت غیر منطقی سهامی را که در گذشته نزدیک ارزشش را از دست داده حفظ میکنند و گرایش بشر به دنبال کردن جریانهای موجود نقش مهمی در دینامیک بازار بورس بازی میکند. با تکیه بر چنین کشفیاتی محققان موفق به طراحی مدلهای دقیقی از بازارهای مالی شدهاند. در این مدلها قیمت سهام به طور نامنظم نوسان میکند و حبابها و شکستها به همان متداولی که در واقعیت اتفاق میافتند به وجود میآیند.
جالب است که محققان در یک جهت کاملا متفاوت هم کار میکنند. این روش از این واقعیت نشات گرفته است که گاهی جزییات در شبکههای بزرگ برهم کنش عوامل مهم نیستند. گاهی برای فهمیدن نحوه عملکرد شبکههای پیچیده اقتصادی و اجتماعی نیازی به مدلهای رفتاری دقیق و پیچیده نیست و مدلهایی که از چند قاعده ساده شکل میگیرند موثرتر است. اینکه افراد منطقی هستند یا غیر منطقی یا ترکیبی از این دو و پیچیدگی رفتار آنها ممکن است تاثیر کمی بر بعضی واقعیتهای اساسی اقتصادی داشته باشد.
قانون جهان شمول ثروت
دنیای اقتصاد پر از الگوها است. بسیاری از این الگوها تاثیرات عمیقی بر اجتماع و کسب و کار میگذارد. یکی از جدال آمیزترین این الگوها مربوط به توزیع ثروت است. شاید شما انتظار داشته باشید نحوه توزیع ثروت یا به بیانی تعادل ثروتمندان و فقرا بین جوامع مختلف کاملا متفاوت باشد. ملل مختلف منابع متفاوتی دارند و طیف متفاوتی از محصولات را تولید میکنند. مردم این کشورها پیشینه، سطح سواد و مهارتهای متفاوتی دارند. بعضی ملتها بر کشاورزی تکیه دارند، بعضی بر صنایع سنگین و بعضی بر تکنولوژیهای برتر، اما در ۱۹۸۷ ویلفردو پارتو که از مهندسی به اقتصاد روی آورده بود الگویی در توزیع ثروت کشف کرد که به نظر میآمد به جهان شمولی قوانین ترمودینامیک و شیمی باشد. فرض کنید در آمریکا یا کوبا یا تایلند یا هر کشور دیگری شما تعداد کسانی را که مثلا ده هزار دلار ثروت دارند را بشمارید و همین عمل را برای افراد با سایر سطوح ثروت تکرار کنید. چنانچه نتایج این شمارش را روی نمودار ببرید مانند پارتو متوجه خواهید شد که افراد زیادی در ابتدای محور ثروت (پایین ترین میزان ثروت) قرار دارند. همانطور که به سمت ثروتهای بیشتر پیش میروید تعداد
افراد دارنده آن میزان ثروت کاهش مییابد. وقتی پارتو این اعداد را از نزدیک بررسی کرد به این نتیجه رسید که این تعداد افراد دارنده ثروتهای بالاتر با یک روش خاص به سمت انتهای ثروتمند نمودار کاهش مییابد: هر وقت ثروت دو برابر میشود تعداد افراد دارنده آن میزان از ثروت با یک ضریب ثابت کاهش مییابد، گرچه این ضریب ثابت از کشوری به کشور دیگر متفاوت است، ولی شکل کلی الگو در تمام جوامع ثابت است.
این نمودار از خانوارهای آمریکایی بر اساس سرشماری سال 1998 به خوبی نشان میدهد که توزیع ثروت تشکیل نمودار پارتو را میدهد. در این نمودار محور افقی میزان ثروت خانوار بر حسب هزار دلار و محور عمودی درصد خانوارهای دارای آن میزان ثروت از کل جمعیت جامعه است. همانطور که مشخص است بیشترین درصد خانوارها در پایین ترین سطح ثروت قرار دارند و نمودار همانطور که به سمت انتهای ثروتمند پیش میرود ابتدا با شدت زیاد و سپس نسبتا به آهستگی سیر نزولی طی میکند.
بر خلاف یک توزیع آماری استاندارد (که اکثریت افراد در آن در نزدیکی میانگین نمودار قرار دارند و انحرافهای زیاد از میانگین به ندرت اتفاق میافتد) توزیع پارتو با یک مقدار بسیار زیاد در مبدا شروع میشود، تحدبی در وسط ندارد و سپس به آهستگی به سمت انتهای ثروتمند نمودار نزول میکند که نشانگر این واقعیت است که تعداد انگشت شماری از افراد بی نهایت ثروتمند سهم بالایی از ثروت هر کشور را در اختیار دارند. مثلا در آمریکا ۸۰درصد ثروت در دست ۲۰درصد افراد است، اما نکته مهم این کشف عدد ۸۰-۲۰ نیست. در بعضی از کشورها عدد دقیق ۹۰-۲۰ یا ۹۵-۱۰ هستند. نکته مهم این کشف این است که توزیع ثروت یک الگوی بی نهایت ساده و دقیق ریاضی را دنبال میکند که نشان میدهد همیشه کسر کوچکی از جمعیت کسر بزرگی از ثروت هر کشور را در اختیار دارند.
چه چیز باعث این الگو میشود؟ آیا نوعی نظم در رفتار انسانها یا فرهنگ وجود دارد که تاثیر اختلافات ملل را از بین میبرد؟ آیا این الگو حاصل یک توطئه نانوشته میان ثروتمندان است؟ با توجه به احساسات فوقالعاده قوی که از ثروت و نحوه توزیع آن برانگیخته میشود، جای تعجب نیست که اقتصاددانان گرفتار چنین سوالاتی شده باشند. جان کلت گالبرایت در کتاب خود ؛تاریخ اقتصاد؛ ادعا میکند که میزان عادلانه یا ناعادلانه بودن توزیع ثروت مرکزیترین مساله اقتصاد است. توضیح و توجیه نابرابری اقتصادی موجود بعضی از بزرگترین و مبتکرترین مغزهای اقتصادی تاریخ را فرسوده کرده است.
البته فهمیدن اینکه چرا شخصی پولدارتر است کار سختی نیست. به این منظور باید عواملی شامل وراثت، تحصیلات، تواناییهای ذاتی، اشتیاق به ساختن پول، پیشامدها و شانس را بررسی کرد. فرزندان دکترها و بانکدارها معمولا دکتر و بانکدار میشوند در حالی که کسانی که در خانوادههای فقیر به دنیا میآیند به سختی قادر به جدا کردن خود از شرایط محیطی حاکم بر زندگیشان هستند. اما قانون پارتو درباره افراد نیست. این قانون تاریخچههای فردی را کنار میگذارد و الگویی را که در سطح گروههای بزرگ جمعیتی شکل میگیرد به تصویر میکشد. میتوان ادعا کرد که این یک اثر شبکهای است. (اثر شبکهای در اقتصاد و کسب و کار اثری است که استفاده کننده از یک محصول بر ارزش آن محصول برای سایر استفاده کنندهها دارد. یک مثال قدیمی اثر شبکهای تلفن است. هر چه مردم بیشتری تلفن داشته باشند این وسیله برای هر دارنده ارزش بیشتری پیدا میکند. برای مثال اگر یکی از دوستانتان تلفن بخرد، تلفن شما ارزش بیشتری برایتان پیدا خواهد کرد. اثر شبکهای گاهی نیز منفی است، مانند بعضی کالاهای لوکس که هرچه تعداد دارندگان آنها بیشتر باشد ارزش کمتری پیدا
میکنند.)
همانطور که دانشمندان ادعا کردهاند بسیاری از ویژگیهای مهم شبکهها به اعمال و خصوصیات افراد داخل شبکه بستگی چندانی ندارد. به عنوان مثال فیزیکدانها به عنوان افرادی که میتوانند تئوریهای محکم و دقیق و پیچیده رفتار مولکولی را بر اساس تعدادی از مفروضات خام و ساده بنا کنند، شناخته میشوند. چرا که آنها در اینکه جزییات اتمهای منفرد تاثیر ناچیزی بر رفتار کل شبکه دارد به اجماع رسیدهاند. این فرض ممکن است در مورد ثروت نیز درست باشد. شاید توزیع پارتو بیشتر قوانین عمیق و غیرشخصی سازمانهای شبکهای را منعکس کند تا خصوصیات افراد داخل شبکه.
شبکههای ثروت
برای درک بهتر مساله اجازه بدهید برای لحظاتی خلاقیت، ریسک پذیری، توزیع هوش و تمام دیگر عواملی را که ممکن است سرنوشت شخص را تحت تاثیر قرار دهد، فراموش کنیم و بر جریان ثروت بر اقتصاد تمرکز داشته باشیم. به یک اقتصاد به عنوان شبکهای از بر هم کنش مردم فکر کنید. در هر لحظه زمانی هر شخص مقدار معینی ثروت دارد که در طول روزها و هفتهها این ثروت در یک یا دو راه اساسی تغییر میکند. کارفرمایتان برای کاری که میکنید به شما پولی پرداخت میکند، شما ماشینتان را میفروشید، به تعطیلات میروید یا باغچهای برای خود درست میکنید. چنین برهم کنشهایی ثروت را در طول ارتباطهای شبکه از شخصی به شخص دیگر منتقل میکند. اما شرایطی را درنظر بگیرید که شما خانهای یا زمینی را میخرید و بعد قیمت آن افت میکند. یا اینکه در بورس سرمایهگذاری میکنید و سهام شما مانند آنچه در سال 1990 اتفاق افتاد به شدت گران میشود و مقدار زیادی ثروت جدید برای شما به ارمغان میآید. در چنین شرایطی ثروت صرفا منتقل نمیشود، بلکه به وجود میآید و از بین میرود. پس به طور خیلی اساسی میتوان گفت که ثروت یک نفر از طریق
مبادله با سایرین یا سود و ضرر ناشی از سرمایهگذاری تغییر میکند.
البته اینها اخبار جدیدی نیستند، اما تاکید میکنند که در پویایی شبکه ثروت دو عامل موثرند. وقتی مردم حقوق میگیرند، غذا میخرند، کرایه میدهند و مانند آن، ثروت از یک یا دو راه کمابیش منظم مانند آبی که در لولهها جریان مییابد در طول ارتباطهای شبکه جریان پیدا میکند. در این میان حتی اگر ثروت یک نفر به خاطر شانس سرمایهگذاری اش خیلی زیاد یا خیلی کم شود، مجموعه ثروت به یک آهستگی افزایش مییابد که به خاطر برآیند سرمایهگذاریهای اجتماع است.
حالت بالا به وضوح تمامی جزییات را نادیده میگیرد و جای تعجب خواهد داشت اگر قادر به توضیح دادن نحوه توزیع ثروت باشد. چند سال قبل فیزیکدانهایی به نامهای جان فیلیپ بوچاد و مارک مزارد از دانشگاه پاریس با به حساب آوردن یک واقعیت واضح دیگر قدم بزرگی در راه توضیح نحوه توزیع ثروت آوردند. آن واقعیت این بود که ارزش ثروت نسبی است. مثلا از دست دادن چند هزار دلار در بورس برای یک میلیونر چندان دردسرساز نخواهد بود، درحالی که ضرر مشابهی برای یک پدر و مادر تنها که سعی میکنند هزینههای دانشگاه فرزندشان را تامین کنند، میتواند مصیبت زا باشد. ارزش پول برای هر کس بستگی به میزان ثروتی دارد که او در اختیار دارد و به همین دلیل ثروتمندان بیشتر از فقرا سرمایهگذاری میکنند.
این دو دانشمند با استفاده از این مشاهده ساده مجموعهای از معادلات را پدید آوردند که میتوانست با در نظر گرفتن ثروتی که از شخصی به دیگری منتقل میشود و سود و ضرری که شخص به صورت تصادفی از سرمایهگذاریاش کسب میکند و اینکه اشخاص ثروتمند سرمایهگذاری بیشتری دارند، جریان ثروت را نشان دهد. آنها با استفاده از کامپیوتر و معادلاتی که از یک مجموعه هزار نفری در دست داشتند برای به دست آوردن یک مدل ریاضی تلاش کردند. با توجه به اینکه آنها از نحوه متصل بودن افراد به یکدیگر در شبکه مطمئن نبودند و نمیدانستند که چگونه تعادل موجود بین افراد و سود و ضرر حاصل از مبادلات آنها را تنظیم کنند حالتهای مختلفی را برای این متغیرها در نظر گرفتند. اما صرفنظر از حالتهایی که در نظر گرفتند مدل همواره یک شکل ثابت از توزیع ثروت را نشان میداد که دقیقا توزیع پارتو بود. نتیجه حتی وقتی همه افراد حاظر در مدل کار را با میزان ثروت یکسان آغاز کردند یا اینکه به همه آنها مهارتهای پولسازی یکسان داده شد، یکسان بود. میتوان نتیجه گیری کرد که نابرابری اساسی که در توزیع ثروت دیده میشود، چندان به اختلاف در پیشینه و
استعدادهای شهروندان مرتبط نیست، بلکه وابسته به یک قانون زندگی اقتصادی است که به طور طبیعی به عنوان یک ویژگی سازمان شبکه به وجود میآید.
سایههای نابرابری
کشف بوچاد و مزارد نشان میدهد که وسوسه پیدا کردن توضیحات پیچیده برای توزیع ثروت ممکن است به طور جدی به انحراف رفته باشد. ممکن است عامل سرازیر شدن ثروت به جیب عدهای اندک بسیار ساده باشد. از یک طرف مبادله بین افراد در جهت پخش ثروت عمل میکند. اگر شخصی خیلی پولدار شود ممکن است یک تجارت تازه را شروع کند، خانهای بسازد یا محصولات بیشتری بخرد که در هر حالت ثروت به سایر اجزای شبکه منتقل خواهد شد. برعکس اگر کسی خیلی فقیر شود کمتر خرید خواهد کرد و ثروت کمتری از او به سمت سایرین خواهد رفت. در مجموع جریان پول در میان ارتباطهای شبکه باید طوری عمل کند که نابرابری توزیع ثروت را از بین ببرد.
اما در عمل به نظر میآید اثر متعادل کننده مبادلات هرگز نمیتواند در برابر اثر سودهای کلان ناشی از سرمایهگذاری دست بالا را داشته باشد و این منجر به موازنهای میشود که پولدارتر شدن پولدارها را به دنبال دارد. حتی اگر تمامی افراد با میزان مساوی ثروت شروع کنند، تفاوت در شانس سرمایهگذاری باعث میشود که بعضی از افراد پول بیشتری جمع کنند. آنهایی که پولدارتر میشوند بیشتر سرمایهگذاری خواهند کرد و ثروتشان افزایش بیشتری خواهد داشت. در نتیجه رشتهای از سودهای حاصل از سرمایهگذاریهای گذشته ثروت شخص را نه به صورت تجمیعی بلکه به صورت تصاعدی افزایش میدهد؛ چرا که سود سرمایهگذاریها با افزایش آنها مرتبا بیشتر میشود. این پدیده حتی در یک دنیای کاملا برابر که در آن سود سرمایهگذاری کاملا تصادفی است، برای به حرکت درآوردن یک نابرابری اقتصادی بسیار عمیق کافی است.
این یافتهها به این معنی نیست که نابرابری اقتصادی را نمیتوان کاهش داد. گر چه در مدل پارتو در هر کشور ضریبی که با آن وقتی ثروت را دوبرابر میکنیم تعداد افراد دارنده آن میزان ثروت کاهش مییابد ثابت است، اما این ضریب از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. پس با وجود اینکه نابرابری اقتصادی همواره وجود دارد اما میزان آن از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است.
از دید اجتماعی تفاوت زیادی بین جایی که پنج درصد افراد نود درصد ثروت را در اختیار دارند و جایی که سی درصد افراد هشتاد درصد ثروت را در اختیار دارند، وجود دارد.مدل این دانشمندان این قابلیت را دارد که توزیع پارتو را ردیابی کند و نشان دهد که این توزیع چگونه میتواند تحت تاثیر قرار گیرد.
به طور اخص این دو محقق دریافتند که هر چه میزان پول داخل اقتصاد بیشتر باشد و این پول با سرعت بیشتری جابهجا شود نابرابری بیشتر خواهد شد. بر عکس هر چه نوسان در سود یا ضرر سرمایهگذاری بیشتر باشد فاصله طبقاتی بیشتر خواهد شد.گرچه این مدل هرگز قصد ارائه پیشنهاد در زمینه سیاستگذاریهای اجتماعی را نداشته است، کاربردهای روشنی در این زمینه دارد؛ مثلا در زمینه اخذ مالیات. مدل این فرض را که اگر مالیاتهای اخذ شده به شکلی کما بیش یکسان بین اقشار اجتماع توزیع شود، اخذ مالیات بر درآمد در جهت کاهش اختلاف طبقاتی عمل میکند را تایید میکند. در مجموع اخذ مالیات بر درآمد میتواند یک برهم کنش مصنوعی را که به جاری شدن ثروت از اغنیا به فقرا کمک میکند، مدل سازی کند. به طور مشابه بستن مالیات بر بازده سرمایهگذاری نیز از طریق کاهش سفته بازی و جذابیت آن منجر به کاهش فاصله ثروت خواهد شد. در این میان نکته تعجبآور این است که بر اساس این مدل اخذ مالیات بر فروش، حتی برای کالاهای تشریفاتی، از طریق کاهش مبادلات و تضعیف انگیزه مردم به سرمایهگذاری و در نتیجه کاهش جریان پول اختلاف طبقاتی را بیشتر خواهد کرد.
سرازیر شدن ثروت
اما این دو دانشمند با مطالعه بیشتر مدلشان به یک نتیجه بسیار هشداردهنده رسیدند. آنها فهمیدند که اگر سود و ضرر ناشی از سرمایهگذاری به اندازه کافی و به صورت نوسانی رشد کند، میتواند به طور کامل تاثیر بازتوزیع پول از طریق مبادلات را از بین ببرد. در چنین شرایطی اقتصاد ممکن است به نقطه واژگونی برسد که در آن ثروت به جای اینکه در اختیار اقلیت باشد، به جیبهای تعداد انگشت شماری افراد فوق العاده پولدار سرازیر شود. در چنین شرایطی گرچه توزیع پارتو همچنان صادق خواهد بود، اما ضریب مورد بحث به شدت افزایش خواهد یافت و در نتیجه ابتدای منحنی بسیار باریک خواهد شد.جای تعجب نخواهد داشت اگر یک کشور به خصوص کشورهای توسعه یافته نزدیک این نقطه باشند. برای مثال تخمین زده میشود که در مکزیک فقط چهل نفر ۳۰ درصد ثروت کشور را در اختیار دارند. همچنین ممکن است بسیاری از جوامع قبلا به این نقطه رسیده باشند که جریانهای بلندمدت اقتصادی قرن بیستم نیز این نظریه را تقویت میکند.
چنانچه برای مثال سهم کلی پولدارترین افراد از ثروت اجتماع در انگلیس در قرن گذشته به خصوص بین 1950 و 1980 کاهش یافته است.بیثباتی سیاسی ممکن است باعث شیرجه یک اقتصاد به داخل این مرحله شود. برای مثال در روسیه بعد از فروپاشی شوروی سابق ثروت به شکل غیرعادی متمرکز شده و نابرابری به شکلی شدیدتر از کشورهای غربی است. هیچ کس مطمئن نیست چرا، ولی مدل پیشنهاد میکند که علت ممکن است بالا بودن نوسان بازدهی سرمایهگذاریها و کمبود امکان بازتوزیع ثروت باشد.
در یک خلا اجتماعی که با پایان یافتن دوره شوروی سابق ایجاد شده بود، قواعد کمیبرای محیط زیست یا حقوق کارگران وجود داشت و در نتیجه محدودیت فعالیتهای اقتصادی کمتر از غرب بود. این نه تنها به آلودگی محیط زیست و استثمار انسانها انجامید، بلکه ثروتهای بادآورده فوقالعادهای برای شرکتها ایجاد کرد. اقتصاددانها همینطور پیشنهاد کردهاند که روسیه در اجرایی کردن مالیات بر درآمد که به بازتوزیع ثروت کمک میکند، کند بوده است.
در پایان باید اشاره کرد که این مدل ساده حرف آخر در توضیح نحوه توزیع ثروت یا چگونگی مدیریت آن نیست. با این وجود بوچاد و مزارد با شروع از فرضیاتی ساده و مطالعه و مشاهده الگوهایی که در شبکه افراد در حال برهمکنش به وجود میآید، موفق به توضیح دادن یکی از مبنایی ترین الگوهایی که در طول علم اقتصاد مشاهده شده است، شده اند.
* MBA از دانشگاه کارلتون کانادا
منبع: Harvard Business Review
ارسال نظر