جور دیگر باید دید!

علیرضا مجمع

رضا دزد سابقه‌داری است که براساس روش خودش دزدی می‌کند. او در یک دزدی گیر می‌افتد و در زندان به طرز عجیبی اقدام به فرار می‌کند. او اقدام به خودزنی می‌کند، اما بعد در بیمارستان لباس هم‌اتاقی روحانی‌اش را بر تن می‌کند و از زندان بیرون می‌آید و سعی می‌کند با رساندن خود به لب مرز فرار کند. اما در روستایی او را به اشتباه به جای روحانی روستا می‌گیرند و قضایای بانمکی پیش می‌آید. مارمولک، جسورانه‌ترین فیلم کمدی تاریخ سینمای ایران است. از این حیث شاید فقط فیلم شب‌نشینی در جهنم (ساموئل خاچیکیان / ۱۳۳۸) در شوخی با یک موضوع دینی با مارمولک قابل‌قیاس باشد. مارمولک پا روی بسیاری از تابوهای ذهنی آدم‌های جامعه گذاشت که برای مقام روحانیت ارزشی درخور قائلند و البته در بعضی موارد زیاده‌روی هم می‌کنند. مارمولک این زیاده‌روی‌ها را نمایش داد. کمال تبریزی هشت سال قبل از مارمولک، کمدی دیگری را در فضای جنگ ساخت به نام لیلی با من است که آن فیلم هم شوخی با مساله جنگ بود که به‌هر حال یک تابو برای خیلی‌ها محسوب می‌شود، تجربه موفق لیلی با من است باعث شد، مارمولک ساخته شود؛ اما تبریزی به این نکته دقت نکرد که اگر لیلی با من است را در فضای بعد از جنگ می‌سازد و کسانی که در جنگ بودند، الان دیگر در حال جنگ نیستند، پس با موضوع راحت‌تر برخورد می‌کنند، اما مارمولک در مورد افرادی است که در فضای جامعه کنونی زندگی می‌کنند و هر روز هم بیشتر می‌شوند. با این ندانم‌کاری فیلمی که می‌رفت تا رکوردهای تاریخی را جابه‌جا کند، پس از دو هفته اکران از پرده پایین کشیده شد و سرنوشت یک کمدی ناب با حساسیت‌های بی‌مورد آدم‌های غیرفرهنگی به بایگانی سپرده شد. البته تهیه‌کننده فیلم منوچهر محمدی در یادداشتی هوشمندانه هنگام جشنواره بسیار کوتاه نیاز به این تغییر دیدگاه را متذکر شده بود، انگار پیش‌بینی می‌کرد فیلم حساسیت‌برانگیز باشد. محمدی نوشته بود: «چشم‌ها را باید شست / جور دیگر باید دید.»

فیلم سرشار از لحظه‌های ناب کمدی است و دیدن حتی چند باره آن لذت بار اول را به تماشاگر می‌دهد. نمونه یکی از صحنه‌ها خالی از لطف نیست. رضا هنگامی که به ده می‌آید، با چند اراذل و اوباش درگیر می‌شود. در یکی از این درگیری‌ها او از دیوار خانه‌ای بالا می‌برود که زنی را که شوهرش دارد او را کتک می‌زند، نجات دهد. وارد خانه که می‌شود مرد که او را می‌بیند،‌ می‌گوید: «تو اینجا چی کار می‌کنی آخوند دوزاری؟» رضا نگاهی می‌کند و می‌گوید: «مودب باش و روی روحانیت قیمت نگذار.» درگیری شروع می‌شود و رضا مرد را از پای درمی‌آورد.