زاویه -در انتقاد به قوانین حقوق مالکیت معنوی
علیه انحصار فکری
مترجمان: مریم کاظمی – فیاض خاک
کتاب «بر علیه انحصار فکری» میتواند با داستانی درباره تلاشهای ناموفق برای توقف دانلودهای غیرقانونی یا سختگیریهای اخلاقی علیه نوجوانان به خاطر به اشتراک گذاشتن فایلهایشان آغاز شود.
جفری تاکر
مترجمان: مریم کاظمی - فیاض خاک
کتاب «بر علیه انحصار فکری» میتواند با داستانی درباره تلاشهای ناموفق برای توقف دانلودهای غیرقانونی یا سختگیریهای اخلاقی علیه نوجوانان به خاطر به اشتراک گذاشتن فایلهایشان آغاز شود.
ولی در عوض نویسندگان آن ما را به منظور گسترش افسانه مبتکر بزرگ، جیمزوات و موتور بخارش، به عصر انقلاب صنعتی میبرند.
چرا؟ چون همانگونه که در مقدمه کتاب نیز اشاره شده، این یک کتاب اقتصادی است. اگر شما مطلبی برای افزودن به علم دارید آن مطلب نمیتواند تنها در این زمان یا زمان گذشته و این مکان یا مکان دیگر به کار رود. اقتصاد یک علم جهانی است و آموزهها و قوانینش در تمام زمانها و مکانها کاربرد دارند. به همین دلیل یک شکست نظری حادثه بزرگی به شمار میآید، و این یکی از دلایل اهمیت بسیار این کتاب است. و نویسندگان کتاب برای درک این مطلب، که آنها به چیزی بیش از مشکل دانلودهای دیجیتال میپردازند، این داستان قدیمی را در مقدمه آوردهاند.
آنها این گریز تاریخی را با توجه به یک حق امتیاز مشهود به کار میگیرند، آنها نشان میدهند که بیشترین انرژی وات، صرف چانهزنی و دفاع از امتیازات دولتی شد و او نتوانست به خاطر رفتار رانتجویانهاش، تقدیر بازار را برانگیزد. البته این امتیازات در جهت رفتار مفید اقتصادی آنچنان که مینمود، ضروری نبود. به طوری که حتی تکنولوژی موتور بخار بعد از منقضی شدن این امتیازات، اوج گرفت، اما در آن زمان دیگر انقلاب صنعتی، ۱۰-۱۵ سال از سالهایی که ممکن بود در غیر اینصورت دوران رشد اقتصادی باشد، فاصله گرفته بود.
در اینجا ما توجه داریم که این کتاب منحصرا درباره دوران دیجیتال یا زندگی پس از اینترنت نیست، بلکه تجدیدنظری بر کل موضوعی است که نه فقط اکنون، بلکه در کل تاریخ مدرن «مالکیت فکری» - که نویسندگان کتاب با واژه «انحصار فکری» بر آن پافشاری میکنند - به کار رفته است.
اساس دیدگاه آنها پیچیده نیست:
«مسلم است که هرکس یک نوع انحصار میخواهد. هیچکس نمیخواهد به رقابت با مشتریان یا مقلدانش بپردازد، در همین راستا چند سالی است که به تولیدکنندگان انحصاری یک ایده مطمئن، امتیاز کپیرایت بخشیده میشود.»
همچنین آنها اصل دیگری را بیان میکنند که هر کس در وهله اول آن را تایید میکند: «مطمئنا افراد کمی وجود دارند که کاری را در عوض هیچ ما به ازایی انجام دهند. خلاقان کالاهای جدید با تولیدکنندگان کالاهای قدیمی فرقی ندارند. آنها میخواهند که به خاطر تلاششان مورد تقدیر قرار گیرند.»
و اکنون هسته اصلی بحث: «پرش از این بیان که نوآوران به خاطر تلاشهایشان مستحق پاداشند، به این نتیجه که امتیاز انحصاری کپیرایت بهترین و تنها راه اعطای آن پاداش است، پرش بسیار طویل و خطرناکی است.
حقوق مالکیت نوآوران میتواند در غیاب مالکیت فکری به خوبی محافظت شود، و مالکیت فکری نه تنها باعث افزایش ابداعات و نوآوریها نمیشود، بلکه غیرضروری و زیانآور نیز هست.»
نویسندگان به بیان دقیق و مختصر آنچه که مورد نظرشان است پرداختهاند. البته آنها از حقوق مالکیت تولیدکنندگان طرفداری میکنند. به طوری که حقوق مالکیت نوآوران باید مورد حفاظت قرار گیرد و همچنین حقوق مالکیت افرادی که یک کپی از ایده فرد نوآور را دارند نیز باید محفوظ بماند.
اولین حق مالکیت، ابداع و نوآوری را تشویق میکند. دومین حق مالکیت، پخش و توزیع، اقتباس و پیشرفت نوآوری را مورد تشویق قرار میدهد.
سوال این است که آیا نوآوران باید حق داشته باشند که به خریداران چگونگی استفاده از یک ابداع را امر کنند؟
در مقام پاسخ آنها باید بر مطالبه «مالکیت فکری» تاکید کنند نه حقوق مالکیت.
اما به هر صورت در واقع این اعطایی از امتیاز انحصاری است و انحصارگری در هیچ سطحی از زندگی با نوآوری سنخیت ندارد.
آنها اینجا به جزئیات نمیپردازند ولی ما خود با نگاه به اداره پست یا مدارس عمومی یا صنایع همگانی، متوجه میشویم. تمام بخشهایی که از طریق انحصار کنترل میشوند، دارای ویژگیهایی شامل قیمتهای بالا، کیفیت پایین و رکود عمومی هستند.
عجیب است اگر ما با وجود مالکیت فکری بتوانیم به وضعیتی غیر از آنچه در سایر انحصارها وجود دارد، برسیم. نویسندگان اشاره میکنند که انگیزه فرضی برای ابداع و نوآوری، یک چاقوی دولبه است. اینچنین نیست که فرد نوآور سود ببرد و هیچ اتفاق دیگری هم نیفتد. به طور مثال، نویسندگان به یک فیلم اشاره میکنند که مثلا ۲۱۸دلار هزینه دارد اما ۴۰۰.۰۰۰ دلار هزینه به علت کپیرایت موسیقیاش باید پرداخت کند! این یک هزینه اجتماعی جدی است. و همچنین یک هزینه نامریی بسیار زیاد است فکر کنید به فیلمهایی که ساخته نمیشوند، سود انتشاراتی که هرگز دیده نمیشوند، ابداعاتی که با تاخیر وارد بازار میشوند یا هرگز به بازار نمیآیند، استفادههای جایگزین برای میلیاردها و میلیاردها که توسط مصرفکنندگان داروهای دارای امتیاز ثبت شده خرج شدهاند.
کتاب در مقدمه، همچنین به قانون کپیرایت و علامت تجاری نیز میپردازد.
آنها میگویند که این قانون منسوخ شده است اما چیزی بیش از این نمیگویند. من خودم به شخصه در این مورد کنجکاو هستم. بعضی از بخشهای قانون اساسی، اساسا ضدسلطنتی و ضدانحصاری هستند. تاریخچه وضع قانون امتیاز در انگلستان مرا وسوسه میکند که بپرسم آیا هدف از وضع این قانون این بوده که دولت نتواند امتیازات مرکانتیلیستی را تصاحب یا لغو کند. و افراد به تنهایی چنین حقوقی را کسب کنند؟ این سوالی است که باید پاسخ آنرا یافت.
فصل اول کتاب به شدت برانگیزنده است و توجه خواننده را به شروع یک نمایش مهیج فرا میخواند.افراد اغلب راجع به پروژههای تحقیقاتی سوال دارند. نویسندگان با مورد وات که میتواند برای هزاران مورد دیگر هم به کار رود، چه کار کردهاند؟ در واقع هنوز راه درازی در مسیر فکر و عمل باقی است.
ارسال نظر