ثروت نروژ فقط نفت نیست

توروالدو گیلفاسون

ترجمه و تنظیم: دکتر جعفر خیرخواهان

نروژ در چند دهه اخیر توانسته است به سطح زندگی بسیار بالایی دست پیدا کند. آیا ثروت و رفاه به خاطر وجود نفت در این کشور بوده است؟ توروالدور گیلفاسون، استاد اقتصاد دانشگاه ایسلند و پژوهشگر علل رشدنیافتگی کشورهای صاحب منابع طبیعی در مقاله زیر، توسعه اقتصادی حیرت‌آور نروژ در قرن بیستم را بررسی کرده و درس‌هایی که از شیوه مدیریت نروژ بر ثروت نفت می‌توان گرفت را برجسته می‌سازد.

کودکان نروژی در مدرسه یاد می‌گیرند که نروژ در سال ۱۹۰۵ محروم‌ترین کشور قاره اروپا بوده است، یعنی همان سالی که نروژی‌ها به صورت یک‌جانبه اتحاد سلطنتی با سوئد را به هم زدند و اعلام استقلال کامل کردند. این اطلاعات کاملا دقیق نیست؛ فنلاند و ایسلند در آن زمان حتی از نروژ فقیر‌تر بودند. اما یک‌صد سال بعد، پنج کشور شمال اروپا، خوشه اقتصادی را تشکیل می‌دهند که استانداردهای زندگی مشابه‌ای دارند و نروژ در جلوی این گروه حرکت می‌کند. تولید ناخالص داخلی سرانه در دانمارک، فنلاند، ایسلند و سوئد (با شاخص برابری قدرت خرید) در سال ۲۰۰۵ بین ۳۲ تا ۳۵ هزار دلار بود در مقایسه با نروژ و ایالات متحده که این رقم به ۴۲ هزار دلار می‌رسید.

نروژ چگونه توانست به اینجا برسد؟

بسیاری از نروژی‌ها معتقدند ثروت منابع طبیعی این کشور - در ابتدا الوار، بعد برق آبی و اکنون نفت و گاز - باعث متحول شدن نروژ در عرض یک قرن از فقر و محرومیت به یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان شد. اما آیا این توضیحی درست از واقعیت است؟ من تردید دارم. در حدود سال ۱۹۰۰، درآمد سرانه فنلاند و ایسلند فقط حدود نصف درآمد سرانه دانمارک و سوئد بود. با این حال پس از آن، فنلاند و ایسلند بدون اینکه موهبت‌های طبیعت، مزیت روشن و تعیین‌کننده‌ای برایشان داشته باشد توانستند خود را به سطح بقیه کشورها برسانند در حالی که فنلاند همیشه الوار و ایسلند نیز همیشه ماهی داشته است. جزیره ایسلند تا زمانی که ساکنان بومی آن آموزش و تکنولوژی مورد نیاز را کسب نکردند، قادر به راه‌اندازی صنعت ماهیگیری نشد. مورد حتی واضح‌تر تجربه ایرلند و انگلستان است. ایرلندی‌ها در سال ۱۹۰۰ وضع به مراتب بدتری از انگلیسی‌ها داشتند و اکنون تولید سرانه ایرلند از مقدار کشور مادر تجاوز کرده است؛ در عین حال که هیچ کدام از این دو کشور منابع طبیعی قابل توجهی به جز مراتع ندارند (به اضافه مقداری نفت در انگلستان).

اینطور به نظر می‌رسد که نروژ با، یا بدون منابع طبیعی، خود را به بقیه اروپا می‌رسانید، همان‌طور که ایرلند بدون منتفع شدن از ثروت منابع طبیعی به انگلستان رسید و از آن پیشی گرفت. این وضع همچنین درباره دانمارک، فنلاند، ایسلند و سوئد صدق می‌کند که در نیمه دوم قرن نوزدهم، یک‌چهارم جمعیت خود را به خاطر فقر و مهاجرت از دست دادند و در حالی که در سال ۱۹۰۰ در انتهای نردبان اقتصادی اروپا ایستاده بودند در سال ۲۰۰۰ به بالای نردبان صعود کردند با وجودی که هر کدام به درجات متفاوت از ثروت طبیعی منتفع شدند. عامل تعیین‌کننده در این میان سرمایه انسانی بوده است.

نروژ همیشه منابع طبیعی داشته است

اما فقط ورود نیروی کار تحصیلکرده بود که به نروژی‌ها اجازه داد تا از این منابع در مقیاسی قابل توجه استفاده کنند. انباشت سرمایه انسانی، نیروی اصلی در پشت تحول اقتصادی نروژ بوده است؛ سرمایه طبیعی عامل ثانویه بود. انباشت سرمایه انسانی می‌تواند بدون سرمایه طبیعی هم سطح زندگی را بالا ببرد (برای مثال کشورهای ژاپن و سنگاپور)، اما سرمایه طبیعی بدون منابع انسانی لازم برای بهره‌برداری از آن، کمک اندکی کرده یا حتی وضع را بدتر می‌سازد (همانند اکثر کشورهای آفریقایی صاحب منابع طبیعی فراوان).

حتی تعجبی نباید کرد که نروژ با توجه به ثروت عظیم نفتی، برخی نشانه‌های (ضعیف) بیماری هلندی را از خود بروز داده است، نشانه‌هایی از این قبیل:

نسبت تقریبا پایین صادرات کالاها و خدمات به تولید ناخالص داخلی، پس از اینکه نفت و گاز اصلی‌ترین کالای صادراتی نروژ شد، حکایت از عقب‌نشینی صادرات غیرنفتی به خاطر صدور نفت دارد. به نظر می‌رسد نفت و سایر انواع انرژی به صادرات اصلی نروژ تبدیل شدند و شرکت دولتی استات اویل اینک در ۴۰ کشور جهان حضور دارد.

غیبت شرکت‌های نروژی که شهرت جهانی و تکنولوژی پیشرفته داشته باشند، بر خلاف کشورهای همسایه آن که مثلا شرکت‌های نوکیا در فنلاند و وولو و اریکسون در سوئد یا بانگ اولفسون در دانمارک وجود دارند.

عدم تمایل دولت نروژ یا احتمالا آنچه می‌توان عدم اضطرار نامید تا اصلاحات فوری در بخش عمومی به انجام برسد شامل اصلاح در آموزش و پرورش و خصوصا مراقبت بهداشتی، کارآیی را به شدت بالا می‌برد. علاقه نداشتن نروژ برای پیوستن به اتحادیه اروپا و پذیرش واحد پول یورو را هم باید از این زاویه نگریست.

درآمدهای بالاتر، کار کمتر

بحث بالا پرسشی را مطرح می‌سازد: آیا این واقعیت که نروژ فقط اندکی توانسته است درآمد سرانه خود را بالاتر از همسایگان خود که منابع طبیعی بسیار کمتری دارند برساند به این معنا نیست که نروژ موفق به بهره‌برداری کامل و تا حداکثر امکان از منابع خود نشده است؟ آیا ایراد و اشتباهی در کار نروژ وجود ندارد؟ پاسخ من به دو دلیل منفی است.

اول اینکه، میزان تولید به ازای هر ساعت کار در نروژ بسیار بالاتر از سایر همسایگان خود است، چون کارکنان نروژی حدود ۱۴۰۰ساعت در سال کار می‌کنند در مقایسه با ۱۶۰۰ساعت در دانمارک و سوئد و ۱۷۵۰ساعت در فنلاند و ۱۸۰۰ساعت در ایسلند. نروژی‌ها سطح زندگی دائما در حال افزایش خود را همزمان در دو جبهه به دست آوردند، از طریق درآمدهای بالاتر و فراغت بیشتر. به این دلیل، رشد درآمد سرانه نمی‌تواند پیشرفت سریع سطح زندگی نروژی‌ها را به طور کامل نشان دهد. رشد درآمد به ازای ساعت کار، که یک معیار بهتر و جامع‌تر از بهزیستی و رفاه اقتصادی است نشان می‌دهد که تفاوت بیشتر و بیشتری بین نروژ و همسایگانش وجود دارد. دوم اینکه بدون منابع طبیعی، نروژ قطعا به موفقیت اقتصادی قابل مقایسه‌ای از طریق استخدام نیروی کار کاملا تحصیلکرده به روش‌های دیگر دست می‌یافت. پس نروژ، مثل همسایگان خود، به احتمال زیاد بنگاه‌هایی با تکنولوژی پیشرفته بیشتری تاسیس می‌کرد، اما ثروت نفت و اضافه ارزش یافتن کرون واحد پول نروژ که نشانه مشترک دیگری از بیماری هلندی است مانع رسیدن به چنین وضعیتی شد.

نظام مدیریت نفت نروژ

رویکرد منطقی نروژ به مدیریت ثروت نفت، توجه لازم سایر کشورهای صاحب منابع طبیعی غنی در اطراف جهان را می‌طلبد. رویکرد نروژ چندین ویژگی کلیدی دارد:

از همان ابتدا، قبل از اینکه نخستین قطره نفت استخراج شود، ذخایر نفت و گاز طبق قانون به صورت منابع با مالکیت اشتراکی تعریف شدند به طوری که حقوق قانونی مردم نروژ بر رانت منابع را کاملا به رسمیت می‌شناخت.

با این مبانی حقوقی، دولت حدود ۸۰درصد رانت منابع را طی سال‌های گذشته جذب کرده است.

بیشتر درآمد نفت در صندوق نفت دولتی گذاشته شده که به تازگی به صندوق بازنشستگی تغییر نام داده است و موارد استفاده مورد نظر از آن را نشان می‌دهد. دولت از دهه ۱۹۷۰ راه سخت استفاده میزان نسبتا اندکی از کل رانت نفت را برای تامین نیازهای بودجه جاری خود یاد گرفته است.

دولت نروژ اصول اقتصادی و نیز اخلاقی (فرامین) را جهت هدایت در استفاده و بهره‌برداری بهتر از نفت و گاز به نفع نسل‌های حاضر و آتی نروژی‌ها تدوین نموده است.

آنچه نروژ را از سایر کشورها به خصوص متفاوت ساخت یک دموکراسی بالغ‌ با کارکرد خوب بود که مدت‌ها قبل از کشف نفت به‌وجود آمده بود. احزاب سیاسی مهم کشور از همان آغاز به این درک مشترک رسیدند که اقتصاد ملی را باید در برابر هجوم افراطی و شتاب‌زده پول نفت محافظت نمود تا دچار اتلاف منابع و تورم نشوند. ایجاد یک سیستم مدیریتی از ابتدا، بدون اینکه احزاب و گروه‌های مختلف، منافع منسجمی داشته باشند مدیریت خرج کردن رانت نفت را بسیار آسان‌تر کرد.

بانک مرکزی نروژ که در سال ۲۰۰۱ توانست به استقلال بیشتری از دولت دست یابد منابع مالی (حدود ۴۰۰میلیارد دلار یا ۸۵۰۰۰دلار برای هر نروژی) را از جانب وزارت اقتصاد مدیریت می‌کند. این وضعیت باعث شده است تا دست سیاستمداران از منابع صندوق کوتاه شود. منابع این صندوق، ثروت خالص دولت را تشکیل می‌دهد به طوری که استقراض دولت از این محل خنثی نمی‌شود.

به خاطر همه این دلایل، نروژ توانست جلوی رانت‌جویی و مشکلات مرتبطی که سایر کشورهای صادرکننده نفت مثل ایران، مکزیک، نیجریه، روسیه، عربستان سعودی، ونزوئلا و ... گرفتار شدند را بگیرد.