گفتوگو با استیون اسپیلبرگ به بهانه ایندیانا جونز ۴
مقصر: جرج لوکاس!
این گفتوگو به قدری طولانی است که کلی از آن حذف شد. ترجیح میدهیم به جای نوشتن در مورد اسپیلبرگ و فیلم جدیدش ایندیاناجونز ۴ خود گفتوگو را بخوانید. اسپیلبرگ سال ۲۰۰۸ دیگر نیاز به معرفی ندارد.
ترجمه: توحید محرمی
این گفتوگو به قدری طولانی است که کلی از آن حذف شد. ترجیح میدهیم به جای نوشتن در مورد اسپیلبرگ و فیلم جدیدش ایندیاناجونز ۴ خود گفتوگو را بخوانید. اسپیلبرگ سال ۲۰۰۸ دیگر نیاز به معرفی ندارد. این احساس را ندارید که با قسمت چهارم ایندیاناجونز مرحله جدیدی را در کارنامهتان شروع میکنید که بازگشتی است به ریشههایتان در سینمای مردم پسند و مفرح که دیر زمانی است هالیوود آن را عرضه میکند؟
حق دارید. به عنوان سینماگر، فکر میکنم که بی وقفه باید به ریشهها برگشت. برای این فیلم تمام تلاشم را کردم تا تجربههای آخرم را به قسمت جدید ایندیانا جونز منتقل نکنم. جدیت را برای این فیلم که سوختش از عدم جدیت تغذیه میشود، نمیخواستم. در ضمن همین طور نمیخواستم که ادای دینی به خودم باشد یا که چشمکی (تمجیدی) به خودم. این چهارمین قسمت از ماجراهای ایندیانا جونز است و هدف من نزدیکی بیشتر تا حد امکان به آنچه که در ۱۹۸۰ بودم، است. وقتی اولین قسمت را میساختم خودم را مجبور کردم تا آنچه را که تا آن زمان آموخته بودم، فراموش کنم.
میبایست که با گذشته مواجه شده باشید...
بله... فراموش کردن عادتهای خوبم و باز یافتن عادتهای [....] (خنده)!
با این فیلم تاریکترین بخش کارنامه سینماییتان را ترک کردید....
بله اما این اتفاق امکان داشت زودتر از اینها بیفتد. به اندازه کافی فیلمنامههای متنوع دریافت میکردم اما بیشتر به سمتی کشیده شدم که برایم تیره و ناشناخته بود.
با این وجود ایندیانا جونز ۴ تمایلی آشکار است برای بازگشت به سبک قدیمیسینما: فیلمبرداری و تدوین دیجیتالی نیستند، جلوههای دیجیتالی کمیدر فیلم هست.
سعی بر بازگشت به فضای قسمتهای قبلی نبود، بلکه هدف بیشتر رسیدن به لحن و شکل مجموعه در کلیت خود بود. و این کار ساده ای نبود. میبایست قسمتهای قبلی را دوباره میدیدم تا آن حد که در فضای آنها قرار بگیرم، مدیر فیلمبرداری سابقم داگلاس اسلوکومب، اکنون نابینا است. از مدیر فیلمبرداری جدیدم یانوش کامینسکی خواستم تا دوباره این فیلمها را ببیند و غرور و آبروی هنراش را زیر پا بگذارید. خواسته ام این بود که او از هر تلاشی برای تغییر دست بکشد.
به او گفتم فقط میخواهم از نوری که داگلاس اسلوکومب به دست آورده بود، پیروی کنی.
آیا فیلمهای تان را به مانند تجاربی عاطفی تلقی میکنید؟
همه آنها این طور هستند و مخصوصا این یکی. به معنایی ماشین شخصی بازگشت زمان خودم را به عاریت گرفتم. با افرادی دوباره کار کردم که به مدت هجده سال با آنها کار نکرده بودم مثل کارن آلن یا هریسون فورد. با هم دوستانی صمیمیماندیم اما به مدت هجده سال، یعنی بعد از آخرین جنگ صلیبی با هریسون فورد کارنکرده بودم. یادم میآید روزی که کارن برای اولین تمرینهایش با هریسون فورد آمد. بی درنگ همدیگر را بغل کردند و ازمدت فیلمبرداری قسمتهای قبلی گفتند. به لحاظ احساسی آنقدر متاثر کننده بود که ترجیح دادم صحنه فیلمبرداری را ترک کنم. مانند نگاه کردن به یک فیلم خانوادگی بود برای این که به همه بگویم دست آخر این قدرها هم عوض نشده ایم...
میشود از این فیلم به عنوان گردهمایی خانواده سخن گفت؟
بله، دقیقا اینطوری به نظر میرسد. من بعد از پایان هر فیلم خانواده پرجمعیتی پیدا میکنم.... اما به خصوص خانواده ایندیاناجونز غنی است، چرا که ما موفق شدیم به ژانری دوباره جان ببخشیم که کمی جایگاهش را ازدست داده بود.
تا چه اندازهای، محبوبیت عظیم اسطوره ایندیانا جونز بر تصمیمتان برای ساخت و کارگردانی این قسمت تاثیر گذاشت؟
بی تردید بدون تاثیر نبوده است، اما فقط این نبود. در ضمن فکر میکنم که اگر از این مجموعه اسطوره ای ساخته شده است، این امر در دهه هشتاد اتفاق نیفتاده است و بعد از پایان مجموعه و پخش تلویزیونی یا نسخه ویدیویی آن صورت گرفته است. با این احوال ذائقه تماشاگران عنصر محرک اصلی برای شروع ساخت چهارمین قسمت بود. به شما قول میدهم که پنج سال دیگر از من خواهند پرسید کی ادامه ئی.تی را خواهم ساخت. افرادی بیوقفه در مدت هجده سال ازمن میپرسیدند که کی ادامه ایندیانا جونز را خواهم ساخت. پس برای این است که این فیلم تنها یادی از جوانی برای هریسون فورد، جورج لوکاس- تهیه کننده فیلم- و من نیست. پاسخی است به تقاضای واقعی تماشاگران.
اما نمای پایانی ایندیاناجونز و آخرین جنگ صلیبی، همه چیز یک نمای جمعبندی و اتمام مجموعه را داشت!
بله یک نمای بی نقص. مانند آن که خودم کنار باشم و پرده را ببندم! همیشه دلم میخواست این طوری باشد. اما با وجود گذر سالها، از شدت تقاضا برای ساخت ادامه مجموعه کاسته نشد. جورج لوکاس و هریسون فورد به من زنگ میزدند و میگفتند که هرجای دنیا که میروند مرتب از آنها در این مورد پرسیده میشود. در این موقع بود که طرح چهارمین قسمت به میان آمد. در ضمن فکر میکنم که اولین بار در طول کارنامه ام است که قبل از هر چیز به تقاضای تماشاگران پاسخ میدهم. تماشاگران این مجموعه را بهتر از خود من میشناسند و خیلی از آنها بیشتر از من این فیلمها را دیدهاند! خلاصه ایندیانا جونز را بهتر از من میشناسند، پس چالش من نزدیک کردن فیلم به خواستههای آنها بود.
چند ماه پیش جورج لوکاس اعلام کرد که منتقدین از ایندیاناجونز ۴ متنفر خواهند شد و هواداران از آن سرخورده...
به شما توضیح میدهم: جورج موقع نمایش تهدید شبح...( قسمت دوم از سری جدید جنگ ستارگان) لحظات دشواری را سپری میکرد. منتقدین و هواداران راضی نبودند. فکر میکنم برای همین بود که در حرفهایش موضعی دفاعی داشت. در این مورد خیلی با هم فرق میکنیم. به نظر من تماشاگران از فیلم راضی خواهند بود. در مورد منتقدین....
چندین بار اعلام کردهاید که ایندیاناجونز و معبد مرگ فیلمینیست که دوست دارید. با این وجود، همزمان شوخی مورد علاقه تان در این فیلم است (صحنه سالن نیزهها). این اواخر آن را دوباره دیده اید؟
بله، بامزه است و در ضمن مطمئنا پرسودترین قسمت این مجموعه برای من بوده است. این شانس را داشتم که با کیت کپشاو سر این فیلم ملاقات کنم، که بعدا همسرم شد... بدون این فیلم این جایی که هستم، نبودم. آن را دوباره دیدم و شاید نسبت به آن کمتر سختگیر شده باشم. اما عاشق این فیلم نیستم. قسمت اول آن را خیلی دوست دارم؛ لحظههای طنز با حضور کیت و صحنه تعقیب با واگن در انتهای فیلم. اما قلبا با این فیلم یک مشکل دارم خیلی تیره و سیاه است. جورج لوکاس به من اجازه گفتن این را داده است که: تقصیر اوست !
هالیوود زمان بسیاری صبر کرد تا بالاخره در ۱۹۹۴ برای فهرست شیندلر، جایزه اسکار بهترین کارگردانی را به شما اعطا کرد. آیا این به نحوی برروی شما و کارتان تاثیر گذاشت ؟
نه، قدیمها میدانستم که هنوز وقت دارم. اسکارها اوج صنعت سینماییهالیوود هستند. لحظهای بیهمتا است. امروز، نمونه ماریون کوتیار را در نظر بگیرید.... امروز به چه چیزی بیشتر افتخار میکند و کدام چیز برایش بیشتر اهمیت دارد؟ جایزه سزارش یا اسکار؟
میتوانید درباره تن تن برای ما حرف بزنید ؟
یک هفته است آن را شروع کرده ام، در سپتامبر فیلمبرداری شروع میشود. برای وفاداری بیشتر و بهتر به دنیای تصویری هرژه (مولف سری کتاب مصور ماجراهای تن تن ) فیلم به صورت موشن کپچر(شخصیتهای واقعی در زمینه نقاشی متحرک )ساخته خواهد شد. من به همراه پیتر جکسون سه فیلم تهیه خواهیم کرد و هر کداممان یکی از آنها را کارگردانی خواهیم کرد.
شما همیشه دوستدار تن تن بودید؟
بیست سالی میشود که این طرح را در ذهنم دارم. از وجود تن تن به لطف یک نقد در مورد ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی آگاه شدم که در آن یک روزنامه نگار شخصیت ایندیاناجونز را با تن تن مقایسه کرده بود. نه جورج و نه من نمیدانستیم که او کیست؛ پس در مورد این شخصیت شروع کردم به تحقیقات و تمام مجموعه آن را خواندم. در سال ۱۹۸۳ با هرژه تماس گرفتم. قرار بود همدیگر را ببینیم که چند روز قبل از قرارمان درگذشت؛ بیست سالی میشود.....
بعد از گذشت این همه سال باز هم موقع نمایش یک فیلم، همان قدر فشار احساس میکنید ؟
نه، اصلا. فشار موقعی است که به خانه برمیگردم و به بچههایم میرسم و به تکلیفها و آموزش شان. این یک فشار واقعی است !
ارسال نظر