یاد
زندگیام صرف عشق به آموختن و آزمودن شد
فرهنگ معیری گریمور اولین فیلم و سریال سیاه سفید ایران «دلیران تنگستان» و اولین فیلم و سریال رنگی ایران «سمک عیار» که جزو فیلمهای ماندگار و شناسنامهدار ایرانی به حساب میآیند، روز گذشته با توجه به بیماریای که سالها پیش وی را آزار میداد به دیدار پروردگارش شتافت. فرهنگ معیری درباره زندگی خود مینویسد:
تولد، یک خرداد ۱۳۲۲؛ خواسته یا ناخواسته؟ و چرا؟ گفتند خیر است و خیر بشود و خیر بماند، عدد «هفت پسر» خواست پدر بود.بسیار کوچک بودم که در فیلم «سیاوش در تخت جمشید» در نقش کودکی سیاوش حضور یافتم. در رویش سبیل تنکم در «شب قوزی» به بازی نشستم در پس خواندن و دیدن و دیدن و خواندن تا رسیدم به پشت صحنه «خشت و آیینه» (ابراهیم گلستان) و دیدار بزرگان حرفها و حدیثهایشان از نو بودن، ناب شدن و نگاهی دیگر به ماهیت آنچه که هست. پس با این دستاوردها که آویزه گوشم بود بارور میشدم و تلویزیون که نفر سیزدهم شدم، در واقع نفر اول؛ چرا؟ چون از هیچ کس و هیچ جا توصیه یا سفارش نشده بودم. پس به گناه دیگر نگاهم به گریم به مهاباد فرستاده شدم؛ طاس خوش نشست.
ساختم، سه فیلم کوتاه از فرهنگ پر بار عامیانه آنجا و حضور در فیلم «۵ قصه کردی»، «فلیپ لوروا» در جوار استاد «ژان دورو» که به باورم نشاند که نگاه و اندیشهام اشتباه نبوده و نیست. با ترفیع به تهران بازگشتم. در پس گریم «رومئو و ژانت» آقای «همایون شهنواز» خواهانم شد.
در «دلیران تنگستان» حضور یافتم و مهارت و تمایز کاریم و کیفیت آن بهخوبی با گریمور قبلی نمایان است. در نیمههای کار موج جدیدی بهوجود آورده بودم و راهگشایی شد برای حضور گریمورهای تلویزیون در سینما. پیامهایی از تهران میرسید؛ در یک فرصت کوتاه که به تهران آمده بودم دعوتهایی انجام شد. در آن فرصت توانستم در فیلم «لشکرکشی کوروش» با آلمانیها (گریشنر) همکاری نمایم. بایستی باز میگشتم و بازگشتم؛ «سمک عیار» آقای اصلانی و بعدها آقای واروژ کریم مسیحی. ادامه این دعوتها حضور در فیلم «کلاغ» آقای بهرام بیضایی و ... و آقای مسعود کیمیایی، «تست زخمیها»، «سفر سنگ» و «خط قرمز» بود؛ آقای عبداله غیابی «تست معراج»؛ آقای بهروز وثوقی و آقای سیروس الوند «نفس بریده»و«موضوع جدی نیست» و تست «معصوم اول» آقای گلشیری و «انگشتی متحرک» که قصهاش بماند برای زمانی دیگر.
کمتر به بازیهای غلط تن در داده بودم و میدهم. پس در اول انقلاب با آرای کامل مسوول واحد گریم شدم؛ مسوولیتی نفسگیر در هنگامه هنگام. در گریم به یک معماری دراماتیکی و اجرای با مهارت و لحظهای آن اعتقاد دارم و اینکه هر سیمای پرداخت شدهای از ارزش نمایشی معین و ویژهای بایستی برخوردار بوده باشد چرا که اندیشههای راستین واکنش معینی نمیطلبد.
این را گفته بوده باشم که همیشه کیفیت و گزیده کاری برایم دلپذیرتر بوده و هست. برای تامین موقعیت ظاهری نمیتوانم عاطفههایم را نادیده بینگارم، آنچه که دربارهام میگویند: «استعداد و تواناییها و شناسنامه کاریاش بعضیها را آزار میدهد و شاگردانش در هر گوشه جهان که باشند موفق عمل میکنند آئینه در آئینه شدهاند.»
«زندگیم صرف عشق به آموختن و آموزاندن و گسترش عرصههای دانش گریم شد.»
روحش شاد
ارسال نظر