پول ضدانحصاری

نویسنده: پل گلوور

مترجم: امین گنجی

منبع: ژورنال ای‌ـ‌فلاکس

احتمالا کسی را می‌شناسید که هیچ وقت پول کافی در بساط ندارد و شاید خودتان یا آن کسی که می‌شناسید، هنرمند باشید؛ زیرا هنرمندان عموما هیچ وقت پول کافی در بساط ندارند، آن هم به خصوص در ایالات متحده که هنر در آنجا آخرین چیزی است که کسی برایش بودجه‌ای اختصاص می‌دهد و هنرمندان عموما چنان خود را وقف هنر می‌کنند که قید سود را می‌زنند. اما هنرمندان رهبران فرهنگ هستند و دقیقا به همین دلیل می‌توانند رهبران مالی هم بشوند، زیرا پول اساسا یک محصول فرهنگی است. پول‌ها اغلب فرم قطعاتی از کاغذهای رسمی را به خود می‌گیرد که هنرمندان طراحی‌شان کرده‌اند، اما حتی بیش از آن اعتبار هر پولی بر پیام‌هایی فرهنگی متکی است؛ پیام‌هایی که به نهادهای مدعی اعمال قدرت بر سوداگری اعتبار می‌بخشند و بخش اعظم جامعه‌ ما به همین پیام‌ها وابسته است؛ پیام‌هایی که تکه‌کاغذهای رسمی، از وثیقه گرفته تا مدرک فارغ‌التحصیلی، مخابره می‌کنند.

درست همان‌طور که هنرمندان برای رژه‌ یک ارتش ضروری هستند - دقت کنید که رژه‌ها موسیقی، یونیفورم‌، پرچم و ... را [که همگی با بخشی از هنر گره می‌خورند] کنار یکدیگر گرد می‌آورند - می‌توانند در تعیین آینده‌ پول - و البته اقتصاد ـ نیز نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کنند. خب، چرا هنرمندان باید پول مخصوص خودشان را بیافرینند؟ چون این پول، دیگر پول انحصاری نخواهد بود، بل پولی ضدانحصاری خواهد شد. این پول، پولی واقعی خواهد بود، زیرا مردم با آن دادوستد خواهند کرد. وجه رایج بین اجتماعات ضرورتا جایگزین وجه رایج ملی نمی‌شود، بل فقدان وجه رایج ملی در مکان‌هایی را جبران می‌کند که این وجه ملی به آن‌ها راه نمی‌یابد. حتی گاه وقتی مقدار زیادی پول در گردش است، بازهم این پول ضرورتا به خوبی توزیع نمی‌شود.

به باور من، وجه رایج ملی پول مضحکی است. فارغ از اینکه ارزش یک وجه رایج امروز بالاتر است و فردا پایین‌تر و...، باز هم وجه رایج ملی مدیون طبیعت است، زیرا همه‌ اقتصادهای انسانی منابع خود را با چنان سرعتی از طبیعت استخراج می‌کنند که احیا و تجدید آنها به آن سرعت ممکن نیست. اهمیت بوم‌شناختی اقتصادهای محلی با همین نکته فهمیده می‌شود: اقتصادی وجود نخواهد داشت مگر اینکه سیاره‌ای داشته باشید با درختان، آب و خاکی برای زراعت. کسب و کار به محیط زیست وابسته است. به همین دلیل، پول واقعی پولی است که منابع طبیعی را تجدید و احیا می‌کند.

در ایالات متحده، پول بیش از پیش بی‌ارزش شده است، زیرا طلا دیگر پشتوانه‌ آن نیست، بل پشتوانه‌اش بسیار بی‌قدر و ارزش است: همان صنعت رو به زوال و تریلیاردها دلار بدهی ملی. طی ۵۰ سال اخیر، بزرگ‌ترین پشتوانه‌ دلار ارتش آمریکا بوده است که اکنون در ۱۵۰ مملکت پایگاه دارد و به تدریج سلطه‌اش بر نفت ارزان، مواد معدنی ارزان و کار ارزان در حال کاهش است. حتی یورو نیز به گاز طبیعی وارداتی از روسیه وابسته است تا قدرت خویش را حفظ کند. در دهه‌ بعد، شاید آدم‌ها به فکر این بیفتند که سرمایه‌گذاری‌های خود را برای سود بیشتر به روبل انجام دهند، اما وقتی گاز، مواد معدنی و جنگل‌های روسیه به تدریج ته کشیدند، تنها پولی معتبر خواهد بود که بالاخره ترمیم قرن‌ها تخریب طبیعت را آغاز کند.

امروزه، حتی وقتی اقتصاد رسمی خوب کار می‌کند، باز هم میلیون‌ها نفر بیکارند، و میلیون‌ها نفر از میلیون‌ها شغل موجود متنفرند، گونه‌های جانوری در حال انقراض هستند و منابع سیاره در حال تخریب هستند. در حالی‌که بسیاری ترجیح می‌دهند تا برای آفریدن کالاهای زیبا یا پرورش غذاهای زیبا کار کنند و آنها را با بقیه سهیم شوند، اما بیشتر مشاغل رسمی هنوز تحت سلطه‌ شرکتی قرار دارند. پس تنها پول واقعی پولی است که می‌تواند اجتماعات را بازسازی کند، طبیعت را از نو بسازد و آینده را از نو سامان دهد.

به همین دلیل بود که بیست سال پیش پولی کاغذی برای شهر ایتاکا در ایالت نیویورک طراحی کردم. احساس کردم که اجتماع ما کارهای بسیار خوبی انجام داده است اما به راهی نیاز دارد تا همه‌ این چیزهای خوب را کنار یکدیگر حفظ کند. حین رکود اوایل دهه‌۱۹۹۰، من و دوستانم به پول بیشتری نیاز داشتیم، کنترل بیشتر بر پول و کارهایی که می‌کند، ما به کنترل بیشتری بر سرمایه‌گذاری‌ها نیاز داشتیم و می‌خواستیم هر چه کمتر و کمتر به امپراتوری آمریکایی متکی شویم. می‌خواستیم کسب و کارهای خرد محلی را تقویت کنیم. می‌خواستیم نرخ‌های بهره را کاهش دهیم. می‌خواستیم نیازهای محلی بیشتری را برآورده سازیم و به اجتماع خود کمک

کنیم.

و می‌خواستیم بازار را به انسانیت آغشته کنیم. تعداد دادوستدهای بازار جهانی به سرعت برق افزایش می‌یابد، بی‌آنکه هیچ کس به تخریب ایجادشده بر اثر این دادوستدها بر اجتماعات ما و طبیعت ما توجهی کند. هر شرکت بزرگی خواهد گفت: «ما مراقب طبیعت هستیم» اما امر لازم‌الاجرای اصلی، همیشه، بیشینه‌ سودآوری بوده است. بر عکس، بازار محلی مکانی واقعی است که در آن آدم‌ها با یکدیگر دوست می‌شوند، عاشق هم می‌شوند و ائتلاف‌های سیاسی می‌بندند. اگر دادوستد محلی داشته باشیم، آنگاه آدم‌هایی را دور و بر خویش می‌بینیم که به همه اعتماد داریم. این کار هم ارزش اقتصادی و اجتماعی دارد و هم به سلامتی ما یاری می‌رساند.

خواه به دنبال این باشید که هنرمند مشهوری شوید و خواه جز این باشد، باز هم در یک اجتماع زندگی می‌کنید و بر همین سیاره قدم برمی‌دارید. شما به اقتصادهایی نیاز دارید که ذخایر سیاره را تجدید می‌کنند، نه آن اقتصادهایی که از بیخ و بن سیاره را نابود می‌سازند و هر چه جوان‌تر باشید، سیاره باید نسبت به شما سخاوت و بخشش بیشتری به خرج دهد، اما این تخریب‌ها سخاوت سیاره را کاهش می‌دهد. وجه‌های رایج محلی ظرفیت تجدید سیاره را دارند و در واقع وجه‌های رایج ملی را نیز تقویت می‌کنند. شش‌های ما زمانی شاداب و سرحال هستند که میلیون‌ها حباب هوای شش ما سالم باشند. درست به همین ترتیب اقتصادهای محلی خرد و اقتصادهای روستایی ــ که وجه‌های رایج محلی آنها را تقویت می‌کنند ــ به قوت و سرزندگی اقتصادهای ملی و وجوه رایج آنها یاری می‌رسانند.

طراحی یک اسکناس کاغذی رنگی برای من هنرمند کار سختی نبود. روی آن تصاویر سوسمارها، آبشارها، ماشین‌های اسباب‌بازی و حشره‌ مخصوص حوالی ایتاکا را ترسیم کردم. ما اهالی ایتاکا به این حشره احترام می‌گذاریم، زیرا این حشرات کوچک درختان افتاده را به خاک بدل می‌کنند و خاک غذا می‌آفریند و ما نیز این غذا را می‌خوریم. من نام آن پول را «آورز» [ساعت‌ها] گذاشتم، چرا که پشتوانه این پول زمان کار بود و نه ملک، طلا یا قانون. یک «آورز» معادل یک ساعت کار، یعنی ده دلار بود. ما همه زمان داریم و بدون طلا یا نقره پولی آفریدیم که پشتیبانش زمان خودمان بود. چنین پولی انعطاف‌پذیر است ــ اگر یک متخصص برای هر ساعت کار پیچیده ۱۰۰ دلار می‌گیرد، می‌توان حقوق وی را برای هر ساعت ۱۰ آورز در نظر گرفت.

وظیفه بعدی این بود که آدم‌های دیگری را پیدا کنم؛ آدم‌هایی که حاضر باشند از این پول استفاده کنند. به همین خاطر دوستانم را جمع کردم و گفتم: «این قراره پول ما بشه! ما اونو بین همدیگه رد و بدل می‌کنیم. اگه قبوله، بیا تو لیست من اسم خودتو بنویس.» خوب، آنها نگفتند که ایده‌ احمقانه‌ای داری. حتی نگفتند که احتمالا‌ همه‌شان را به دردسر خواهم انداخت. بلکه گفتند: «باشه! اینو هم امتحان می‌کنیم.»

برای آنکه سیستم خودم را گسترش دهم، شروع کردم در فواید استفاده از این پول نطق کردن. در هشت سال نخست در مورد برآوردن آورز ایتاکا، با هزاران نفر و صدها فرد فعال در کسب و کار سخن گفتم و آنها را قانع کردم تا به آورز بپیوندند. هر سال شش بار دفترچه راهنمایی را در روزنامه‌ها منتشر می‌کردم تا سیستم آورز را تبلیغ کنم. طی چند سال بعد، هزاران فرد و صدها صاحب کسب و کار با آورز داد و ستد انجام دادند ــ یک بانک، یک بیمارستان، سیستم حمل و نقل، تیاترها و سینماها، کتابخانه عمومی، باشگاه بولینگ، رستوران‌ها! حتی می‌توانید با آورز زمین بخرید و اجاره بدهید. با این حال، غذا بزرگ‌ترین دسته بود. ما حتی بیمه‌ سلامت غیرانتفاعی محلی خاص خود را نیز ایجاد کردیم. کمک‌هزینه‌هایی نیز به سازمان‌های جماعتی محلی به آورز پرداخت می‌کردیم. میلیون‌ها دلار از این پول طی بیست سال اخیر مبادله شده است.

این سیستم سه سال پیش از به راه‌افتادن پست الکترونیکی (ایمیل) ایجاد شد و بعد از سربرآوردن ایمیل، شروع کردم به جمع‌کردن آدرس ایمیل آدم‌ها تا ارتباطات خودم را آسان‌تر کرده باشم. فهرستی از هشت‌هزار سکنه ایجاد کردم و خبرهای مربوط به توسعه‌ آورز را به آنها ایمیل می‌کردم. با این حال، اگرچه میز را من برپا کرده بودم، اما مردم خودشان سور می‌گرفتند و ضیافت برپا می‌کردند. آنها پول جدید را برای دیگر افراد شرح می‌دادند و ده‌ها هزار گفت‌و‌گو درباره‌ خوبی این پول و اهمیت کنترل پول در جریان بود. ما پول خودمان را آورز ــ نه یورو یا دلار یا هر اسم ملی دیگری ــ خوانده بودیم، زیرا همه‌ ما شهروندان و کارگران دوست و همقطار یکدیگر بودیم.

این فرآیند عمیقا‌ فرهنگی و هنری بود و متکی بر هنرهای گرافیکی، نمادها و کارتون‌ها. روزنامه‌ من، آور تاون [شهر ساعت] سیصد داستان از موفقیت‌های وجه رایج محلی ما به چاپ رساند. از مردم می‌پرسیدم که چگونه آورز ایتاکا را به دست می‌آورند، چطور خرجش می‌کنند و چرا دوستش دارند و پاسخ‌های آنها بر چهار منفعت اصلی این پول تمرکز داشت: آنها درآمد اضافی کسب می‌کردند، می‌خواستند هرچه کمتر و کمتر به امپراتوری آمریکا وابسته باشند، می‌خواستند محیط زیست را پاکیزه کنند و پاکیزه نگاه دارند و می‌خواستند اجتماع خویش را غنی سازند.

پس از هشت سال کار تمام وقت به ‌شدت لذت‌بخش در مقام شبکه‌ساز آورز، بالاخره این سیستم را به هیات‌مدیره‌ای سپردم تا بتوانم اشتراک و تعامل سالمی را که آغاز کرده بودم، توسعه دهم: ائتلاف سلامتی ایتاکا، هیات‌مدیره‌ آورز ایتاکا باهوش‌تر از من هستند، کارهای بهتری از من انجام دادند، اما در خیابان‌ها راه نمی‌رفتند تا آدم‌های جدیدی پیدا کنند و در نتیجه سیستم آورز اکنون کوچک‌تر از قبل شده است. در سرتاسر ایالات متحده، حدود هشتاد پول آورز دیگر با الگوبرداری از آورز ایتاکا سربرآوردند و بسیاری از آنها به دلیلی مشابه از بین رفتند. پایه‌گذاران این وجه‌های رایج که می‌خواستند اجتماعات خود را تقویت کنند، نمی‌دانستند سیستم ارزی‌شان تا چه حد کار لازم خواهد داشت.

من پیشنهادهایی برای موفقیت وجه‌های رایج محلی دارم که آنها را در جایی دیگر خواهم گفت. با این حال، اگر شما بر پول کنترل داشته باشید، نه تنها نیازهای محلی خود را برآورده می‌کنید، بل شغل‌های بیشتری می‌آفرینید و اقتصاد محلی دوستانه‌تری تشکیل می‌دهید و آن وقت ابزاری قوی برای بازسازی بشریت در اختیار خواهید داشت.