تاریخ شفاهی (۳۴۷)
مخالفان برنامه هستهای زیاد بودند
رضا نیازمند :
آن مدیرعامل هم بسیار راضی و خوشحال بود. من موقعیت را مناسب دیدم و گفتم قیمت فروش شما که از قیمت تمام شده خیلی بیشتر است. حالا که من تمام هزینه را پیشپرداخت میکنم. حق من این است که تخفیف در قیمت به من بدهید. چانه و چانه بالاخره ۲ دلار در هر پاند(یعنی هر نیم کیلوگرم) تخفیف گرفتم. این مذاکرات تمام شد و نتیجه روی یک صفحه به صورت موافقتنامه مقدماتی ماشین شد و ما هر دو امضا کردیم. من از مدیرعامل شرکت راسینگ تقاضا کردم که این موافقتنامه را به تهران فکس کند. خودم هم نامه کوتاهی به دکتر اعتماد نوشتم که من این موافقتنامه را امضا کردهام. خواهش میکنم در هیات دولت مطرح کنید. در صورت تصویب، به عرض شاه برسانید و نتیجه را به من فکس کنید. دکتر اعتماد هم فوری موافقت دولت را گرفت و مراتب را به شاه هم گزارش داد و موافقت دولت را با قرار داد من با این شرکت اعلام داشت. در تهران دولت بیش از سه میلیارد دلار خرج کرده بود و یک کیلو سوخت نداشت. شاه بسیار نگران آبروی خود بود. چون مخالفان این برنامه بلندپروازانه زیاد بودند.