روزنامه جمهوری اسلامی نیز در تیتر یک خود به گفته‌های آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد در کنفرانس دوحه پرداخت و در سرمقاله خود با عنوان «لانه مافیای فساد کجاست؟» آورد: «در علت قوی‌تر بودن مافیا از مسوولان هم لازم است تاملی داشته باشیم. پاسخ دادن به این سوال بسیار مهم است که چرا مافیا از مسوولان قوی‌تر است؟ یک نظام حکومتی با اندام‌های مهم تقنینی، اجرایی و قضایی به اضافه در اختیار داشتن نیروهای مسلح اعم از نظامی و انتظامی و همین‌طور برخوردار بودن از چندین دستگاه نظارتی، امکانات، بودجه، قانون و انواع و اقسام ابزارهای کنترلی و تعقیب و مراقبت و تنبیه و مجازات، چرا در برابر مافیای فساد که هیچ‌یک از این ابزارها و امکانات را در اختیار ندارد؛ به قدری ضعیف است که نمی‌تواند بر آن غلبه کند؟»

روزنامه فرهیختگان دیروز با اشاره به «افزایش دو هزار برابری قیمت زمین در سه دهه اخیر در گزارشی با عنوان «قیمت زمین در تهران ۳ برابر آنکارا و ریاض» به مقوله گرانی مسکن در تهران پرداخت. این روزنامه همچنین در مطلبی به دوگانه انتخاب بین بچه معلول و بچه نداشتن که در یک برنامه تلویزیونی به صورت سوال مطرح شده پرداخت و آورد: «برنامه «چند روایت معتبر» یکی از آخرین برنامه‌های خود را به دغدغه سقط جنین‌های معلول و انتقاد به طرح غربالگری اختصاص داده است. در این برنامه مادرهایی با فرزندان معلول و دیگری که سقط انجام داده میهمان بودند. در قسمتی از برنامه میکروفن به دست دختر ۱۰ ساله داده شد و از او پرسیدند چه حسی از به دنیا آمدن دارد و اصلا خوشحال است که به این دنیا آمده؟! در ادامه از فرد معلول دیگری می‌پرسد اگر فرزندش معلول باشد، باز هم اجازه به دنیا آمدن به او می‌دهد؟ و در آخر از میهمان برنامه که تجربه چهار بار سقط جنین دارد سوال می‌کند.»

روزنامه اعتماد هم در یادداشتی از زیدآبادی به مقایسه مقوله دیدار کروبی با ساسی مانکن و تفاوتش با دیدار تتلو و ابراهیم رئیسی پرداخت: «‌اگر تتلو در یک دیدار عمومی در جمع حامیان آقای رئیسی حضور پیدا می‌کرد، به نظرم جای کمترین ایراد و انتقادی نداشت. مشکل از آنجا شروع شد که اولا ملاقات خصوصی و طولانی و صمیمی بود. ثانیا با آب و تاب بسیار، رسانه‌ای شد. ثالثا در مدح تتلو داستان‌ها گفتند. رابعا حامیان آقای رئیسی او را نعوذبالله با زهیر بن‌قین مقایسه کردند! خامسا اصل و حواشی دیدار چنان نمایشی و مصنوعی بود که حال همه را از برنامه‌ریزانِ پشت صحنه آن به هم زد! »