تاریخ شفاهی (۳۴۶)
احتیاجات ۱۷ سال ایران تامین شد
رضا نیازمند :
گفت بودجه خیلی زیاد میخواهد و من پول ندارم. گفتم تمام پولش را من میدهم و محصولش را هم پیش خرید میکنم. فکر کرد و گفت راست میگویی؟ گفتم بله. گفت خرجش ۴۰میلیون دلار میشود. گفتم میدهم. تو برنامه خرجت را به من بده من چهل میلیون دلار اعتبار اسنادی در هر بانکی بخواهی باز میکنم تا بتوانی بدون مراجعه به من سر وقت پول مورد احتیاجت رابرداری و خط پنجم را به موقع راه بیندازی. گفت: اگر پول مرتب باشد دو سال دیگر خط شماره پنج راه میافتد. آقای مدیرعامل چنان خوشحال شده بود که گفت فردا بیا موافقتنامه را بنویسیم و من ابتدا باید به هیاتمدیره ببرم. من فردا صبح با منشی لایقم در دفتر ایشان بودیم. طرح مختصری از اصول توافق نوشتم و دادم منشی ماشین کرد. مشاورین حقوقی و من و مدیرعامل، طرح را اصلاح و تکمیل کردیم. وقتی از میزان تولید این خط مطلع شدم، دیدم احتیاجات ۱۷ سال ایران تامین است. من از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم.