نگاه
پخش ثروت
منبع: فارین پالیسی
در کشورهای غنی از منابع طبیعی، یارانهها مردم را شادتر یا دولتها را پاسخگوتر نمیکند. واقعا چه چیزی ممکن است جواب دهد؟ دادن مستقیم پول به مردم.
تاد موس
منبع: فارین پالیسی
در کشورهای غنی از منابع طبیعی، یارانهها مردم را شادتر یا دولتها را پاسخگوتر نمیکند. واقعا چه چیزی ممکن است جواب دهد؟ دادن مستقیم پول به مردم. در زمانی که شرق درگیر انقلاب علیه دیکتاتورهای منفور در مناطق شمال آفریقا و خاورمیانه است، ترس و واهمهای در جانها رسوخ میکند که بعدش چه خواهد آمد. معمر قذافی اگر از قدرت فروافتد، عده اندکی برایش اشک خواهند ریخت؛ اما اگر او با دیکتاتور مشت آهنین دیگری جایگزین شود چه؟ اگر حاکم بعدی ترابلس نیز از ثروت لیبی برای توسعه قدرت خود و نه ساختن کشور استفاده کند، چه؟
از زمان انقلاب ۱۹۷۹، ایران از ثروت نفت خود برای دادن یارانه کالاهای اساسی خصوصا سوخت به شهروندانش استفاده کرد. گازوئیل تنها لیتری ۶/۱ سنت بود؛ بسیار کمتر از بطری آب معدنی، اما این یارانهها اکنون نزدیک به یکچهارم جیدیپی ایران هزینه دارد و غیرقابلتحمل شده است؛ بنابراین سال گذشته جمهوری اسلامی رویکردی کارآتر و جدید را برگزید: قطع کردن تدریجی یارانهها و جایگزینی آنها با پرداخت مستقیم پول به مردم. این روش تا حدی کارآمد است. پرداخت نقدی نه تنها هزینههایی کمتر از یارانهها دارد، همچنین روش بهتری برای مبارزه با فقر و تقسیم ثروت ملی است.
رویکرد پرداخت نقدی هر روز قویتر از قبل میشود. برنامههای خاصی که به ثبتنامیهای مدارس و مراجعهکنندگان درمانگاهها پول نقدی پرداخت میکند، در کشورهایی چون مکزیک و آفریقای جنوبی گرفته تا نپال و نامیبیا بسیار موفق بوده است. در برزیل، بیش از ۱۲ میلیون خانواده در برنامه انتقال - نقدی مشروط که بولسا فامیلیا (Bolsa Familia) خوانده میشود، سهیماند و همین ماه اخیر بود که هند شروع به کنار گذاشتن تدریجی برنامه یارانهای و جایگزینی آن با پرداخت مستقیم پول به فقرا کرد.
طرحهای انتقال نقدی در درون خود نیازمند پذیرش ریسک است: امید به اینکه مردم بهتر از بوروکراتها میدانند که چطور پولشان را خرج کنند [البته این دیدگاه نویسنده است؛ از نظر برخی اقتصاددانان مردم بدون شک پولشان را بهتر از بوروکراتها برای خود خرج میکنند؛م]. این موضوع، پرداخت مستقیم را از نظر سیاسی هم برای عوامگرایان چپ و هم برای آزادیخواهان راست جذاب میکند. چه چیزی برای «انتقال قدرت به مردم» بهتر از دادن پول به آنها است؛ چیزی که منبع سلطه نخبگان و [تولید] فساد است.
به نظر میرسد این منافع در لیبی هم کار میکند - آنقدر که خود قذافی در سال ۲۰۰۸ پیشنهاد کرده بود که مقدار قابلتوجهی از درآمد سالانه ۵۰ میلیارد دلاری نفت و گاز کشور را به صورت مستقیم به ۶ میلیون شهروند لیبیایی پرداخت کند. آن برنامه نیز مثل بسیاری از دیگر اندیشههای به ظاهر باشکوه و مهربانانه، بیشتر خدعه بود تا واقعیت و هرگز از طرحی بر روی کاغذ جلوتر نمیرفت؛ اما دولت لیبیایی بعد از قذافی ممکن است به این راهحل بار دیگر بیندیشد، نه همچون نمایشی کوتاهمدت از عوامگرایی یا تلاشی ناامیدانه برای تطمیع تودههای عصبانی و مدعی، بلکه در قالب پرداختی قانونی، قاعدهمند و شفاف به هر شهروند.
انتقال نقدی میتواند روشی مفید برای لیبی باشد تا نفرین منبع را خنثی کند. مغولستان بخشی از عایدات منابع طلایش را به صورت نقدی به کودکان میدهد و بولیوی عایدات ناشی از گازش را خرج بازنشستگان میکند (که فقط به صورت پرداخت نقدی حقوق بازنشستگی است.). مشهورترین نمونه، آلاسکا است که از سال ۱۹۸۲ سهام نفت خام را به صورت چکهایی به مقیمان سرزمینش پرداخت میکند.
روش واقعی که قانون انتقال نقدی بتواند با نفرین منبع مبارزه کند، ایجاد تقاضا برای استفاده بهتر از پول مردم است. آلاسکا سهام دائمی را به این دلیل برقرار نکرد که آلاسکاییها فقیر بودند، بلکه به این دلیل بود که فرماندار وقت، جی هاموند میخواست نظارت دائمی مردم را بر قدرت دولت و خرجهای اضافهاش برقرار سازد. (او میگوید: چشم آلاسکاییها را بر درآمد دولت تیز کرد به جای آن که میلشان را به خرجهای دولتی زیاد کند). هماکنون صاحبان ثروت نفتی آلاسکا، ساکنان ایالت، منفعتی ثابت دارند که مطمئن هستند دولت به آن
تجاوز نمیکند.
چنین مکانیسمی برای حکومتهای شکننده تا حدی مفید است؛ زیرا در این کشورها، انگیزه برای پاسخگویی دولت به شهروندانش ضعیف است. اندیشه راهگشا برای درک اینکه چرا ثروت نفتی اغلب موجب فقر و جدال میشود - مثلا نیجریه و چاد - اثر پول بیزحمت است. دولتهایی که با درآمد نفتی تامین مالی میشوند مجبور نیستند از مردم یا کارخانهها مالیات بگیرند؛ بنابراین سیاستمداران این دولتها توجهی به ایجاد ثروت یا رشد تجارت ندارند و چون شهروندان مالیات نمیپردازند، آنها نیز چندان تقاضایی برای خدمات مطلوب ندارند؛ بنابراین هیچ داد و ستدی بر سر رضایت طرفین شکل نمیگیرد: نفت، قرارداد اجتماعی را میکشد.
به همین دلیل سیاستمداران به جای استفاده از درآمد نفت برای ساخت کشور، راه سادهتری مییابند و آن خریدن تفنگ و استخدام پلیس مخفی برای محکم کردن چنگالشان بر قدرت است. در حقیقت این دقیقا همان چیزی است که ما آشکارا در لیبی میبینیم: مردم لیبی با اسلحههایی کشته میشوند که با پولی که حق مشروع خود آنها است خریداری شده.
پرداخت مستقیم ثروت نفت نه تنها چنان منابعی را از چنگال دولت بیرون میآورد، همچنین انگیزهای برای مالیات دادن مردم است و بنابراین علاقهای را در سیاستمداران ایجاد میکند تا تجارت را رونق دهند و علاقهای را در شهروندان ایجاد میکند که تقاضای بیشتری از دولتشان داشته باشند. ممکن است چنین به نظر برسد که اگر قرار است پولی که داده میشود به صورت مالیات پس گرفته شود، چه نیازی به این کار هست؛ اما نکته دقیقا همین جاست. اگر دولتهای نفتی از شهروندانشان مالیات نگیرند، شعلههای انقلابی جنگ را به پا خواهند داشت: بدون مالیات، دولت نماینده مردم نیست.
البته دلایل زیادی هست که این مسیر را با احتیاط بپیماییم. برای شروع، بانکهای مرکزی از این میترسند که پاسخ به تقاضای مردم منجر به تورم میشود؛ اما کمتر دلیلی مبنی بر این وجود دارد که خرج شدن پول توسط افراد بیشتر از خرجهای کلان دولتی، یارانهها، بزرگراهها یا کالاهای لوکس تورمزا است. مساله انتخاب واقعی در این جا این است که چهقدر از این پول برای آینده پسانداز میشود و چه قدرش خرج میشود، نه اینکه مردم یا سیاستمداران هر کدام چه تصمیمی برای خرج کردن آن میگیرند.
سوال خوب دیگر این است: آیا شما میتوانید به میلیونها نفر پول بدهید بی آنکه چیزی از آن کم شود؟ آفریقای جنوبی و برزیل میتوانند این مساله را مدیریت کنند؛ چون نظام بانکی نجیبی دارند؛ اما در مورد جاهایی مثل غنا، تیمور شرقی و لیبی چه میتوان گفت؟ خوشبختانه تکنولوژیهای جدیدی مثل تشخیص هویت بیومتری (خوانش اثر انگشت، پویش عنبیه چشم، کارتهای هوشمند) و بانکداری متصل به تلفن همراه، حل این مساله را نه تنها آسان، بلکه تا حد خوبی ارزان نیز ساخته است. اگر پویش عنبیه چشم توانسته است به خدمت سربازان در گنگوی شرقی و مهاجران در افغانستان بیاید، پس میتواند هر جای دیگری هم به خوبی کار کند.
آخرین مانع، سیاسی است. کنار گذاشتن قدرت کنترل بودجه و انتقال قدرت به مردم برای تصمیمگیری راجع به چطور خرج شدن آن[بودجه]، جرات میخواهد؛ اما فرصتها خود را نشان دادهاند و مثلا در مورد لیبی این فرصت احتمالا به زودی پیش خواهد آمد. فضای پیش آمده قبل از آن که کسی قدرت را به چنگ آورد و وقتی که هنوز قانونی نوشته نشده است فرصت مناسبی است تا چانهزنی شود و حقوق مردم به توزیع قانونی ثروت کشورشان پیوند بخورد.
قذافی خود را شاهشاهان میخواند و این رویا را داشت که روزی رهبر تمام آفریقا شود و ایده او در مورد لیبی، الهامبخش مردم مستضعف همه دنیا باشد. مسیر به آن سمتی که او آرزو داشت پیش نرفت؛ اما پس از رژیم فریبکار و وحشی او، لیبی شاید بتواند با نشان دادن مسیر گذر از استبداد و فقر به سمت آزادی و توسعه با استفاده از باز پس دادن پول نفت به مردم، الهام بخش دیگران شود.
ارسال نظر