همه مفت‌خورها استعفا دادند

خلاصه می‌کنم. رئیس اداره عمومی خیلی سخت‌گیر بود. کارمندان به دست و پا افتادند و خود را به ادارات دیگر دولتی در همان ناحیه منتقل کردند. مهندس ما کارگران تنبل و پسر را واداشت خیابان‌های شهر شاهی را روزی دوبار جارو کنند. همه مفت‌خورها به تدریج خودشان استعفا دادند و رفتند. برخی از کارگران پیر تقاضا کردند که به جای آنها پسران‌شان بیایند و کار کنند. موافقت شد. به زودی عده‌ای کارگر جوان مانده بودند. رئیس اداره عمومی که خود مهندس ساختمان از آلمان بود به آنها بنایی با خشت را یاد داد خشتی که خودشان درست می‌کردند. آنها شروع کردند به ساخت خانه کارگری و من قول داده بودم هر خانه که ساخته شود یک شیروانی و سه عدد درب مجانی بدهم.