گفتوگو با بهروز افخمی درباره شرایط اقتصادی سینمای ایران
دولت صنعت سینما را رها کند
برای بحث درباره شرایط عمومی سینمای ایران، بهروز افخمی میتواند گزینه مناسبی باشد. در دو دهه اخیر او مباحث مختلفی را پیرامون شرایط اداره صنعت سینمای ایران مطرح کرده است و علاوه بر این از ساخت فیلمهایی چون عروس (۱۳۶۹) و شوکران (۱۳۷۹) گذشته از انگیزههای هنری به دنبال نوعی الگوسازی تولید فیلم در سینمای ایران بوده است. بهروز افخمی حالا اعتقاد دارد زمان مناسب برای ایجاد سینمایی با زیرساختهای صنعتی که در وهله اول بتواند اوقات فراغت شهروندان را پر کند، سپری شده و تحولات تکنولوژیک، کارکردهای سینما را زیر سوال برده است. از سوی دیگر انتقادهایی را هم پیرامون نحوه اداره سینمای ایران در دو دهه اخیر مطرح میکند که شاید پیش از این با صراحت کمتری بیان شده بود. این گفتوگو که به طور خلاصه در ادامه میخوانید در سایت WWW.Rastak.com قرار گرفته و با حضور دکتر موسی غنینژاد انجام شده است. طبق یک تحلیل، اگر در سینما بخواهیم صرفا از طریق گیشه دخل و خرج کنیم این نگرانی بهوجود میآید که بهسمت ابتذال برویم. یعنی ممکن است مردمپسندی ما را از اهداف به اصطلاح هنری دور کند. جایگزینی هم که پیشنهاد میشود، یک جایگزین تردیدآمیز است که معتقد است بهجای اینکه از طریق مردم دخل و خرج امور سینمایی را تامین کنیم، از دولت کمک بگیریم تا خیلی وامدار گیشه و مردم نباشیم و به اهداف «عالیه» خودمان برسیم. نتیجه هم این میشود: برای کسی که پول میدهد، یعنی دولت، یکسری توقعات پیش میآید.. بهنظر شما در اینمورد چه باید کرد؟ تحلیل شما چیست؟ به نظر شما حد وسط کجا است و تجربیاتی که در این مورد در دنیا شده، چه بوده است و چگونه میتوان از آنها استفاده کرد؟
نسخه مناسب برای اداره صنعت سینمای ایران معلوم است، دولت باید دست از پرداخت سوبسید به فیلمها بردارد و اگر بودجهای را برای سینما اختصاص میدهد، این بودجهها باید صرف تجهیز و ایجاد زیرساختها بشود، زیرساختها هم عبارتند از: گسترش سالنهای سینما در وهله اول که با سینماهای کوچک جدید که حدود ۳۰۰-۲۰۰ صندلی دارند، آغاز میشود. خود این مطلب یک سرمایهگذاری بزرگ برای آماده کردن زیرساختهای لازم دارد که دولت میتواند شروعکننده و انجام دهندهاش باشد و حتی سینماها را بعدا بفروشد یا وام بدهد. در مورد استودیوها و فراهم کردن لوازم و وسایل صنعتی فیلم هم دولت میتواند سرمایهگذاری کلانی انجام دهد و بعد آن را به بخش خصوصی واگذار کند. روش فعلی یعنی کنترل کردن محتوایی فیلم از طریق پرداخت سوبسید، یک نوع ممیزی از طرف دولت است. این روش یک سینمای سفارشی تحت اداره و کنترل دولت را بهوجود آورده و کمابیش این وضع تا حالا ادامه داشته و در دورانهای مختلف و دولتهای مختلف تغییر بنیادین نکرده است. البته ما زمانی که بهترین نتیجه را با سرمایهگذاری دولت در زمینه ایجاد زیرساخت قوی صنعتی میتوانستیم بگیریم، رد کردهایم. یعنی سینمای ایران بهترین فرصتهای خودش را برای پیدا کردن زیرساخت قوی صنعتی و سالنهای کافی و تولید گسترده و پررونق از دست داده و از بهترین دوران خودش عبور کرده است. در دنیا هم سینماها به غیر از هندوستان که وضعیتی استثنایی دارد، همه مقهور سینمای آمریکا شدهاند و صنعت پر کردن اوقات فراغت مردم در دنیا کمابیش به دست آمریکاییها افتاده و تسلط با آنها است. من این حرفها را از بیش از ۲۰ سال پیش گفتهام و فکر میکنم حالا از بهترین لحظه برای تغییر سیاست گذشتهایم و دیر شده است، ولی با این حال اصول مشخص است که چه باید کرد.
الان سهم دولت در تولیدات سینمایی چهقدر است و با چه روشهایی انجام میشود؟
فکر میکنم با محاسبه سوبسیدها و وامها و بهره وامها چیزی حدود ۴۰درصد هزینه تولید هر فیلم از طرف دولت تامین میشود.
آیا این کمک از طریق بودجه معاونت سینمایی پرداخت میشود یا بنیاد فارابی؟
از طرق مختلف. هم از طریق وامهای کمبهره که بازپرداختشان بهعهده وامگیرنده نیست، یعنی فیلم گرو بانک است. اگر فیلم ضرر بکند، وامگیرنده متعهد بازپرداخت وام نیست و علاوه بر این از طریق نگاتیو ارزان و کرایه وسایل فنی ارزان این کمک انجام میشود.
رکود نسبی که در چند سال اخیر در سینما بهوجود آمده چقدر متاثر از این نوع دخل و خرج است؟
بخش زیادی از آن متاثر از همین سیاست به ظاهر حمایتکننده است و بخشی هم تحت تاثیر این است که دروازهها باز شده است، یعنی تماشای فیلمها و محصولات پرکننده اوقات فراغت که محصول آمریکا است خیلی راحتتر از سابق شده است. چه از طریق تلویزیونهای ماهوارهای، چه از طریق CD و DVD و کپی کردن غیرقانونی بدون در نظر گرفتن کپیرایت که در ایران خیلی شایع است.
ورود محصولات و تکنولوژی جدید برای سرگرمی افراد و خانوادهها در همه دنیا اتفاق افتاده و مختص ایران نیست. آیا این رکود سینمایی فقط در ایران است یا متعلق به همه جای دنیا؟
تقریبا همه کشورهای دنیا کنسرسیوم جهانی کپیرایت را پذیرفتهاند، در نتیجه اگر شما در فرانسه بخواهید DVD یک فیلم آمریکایی را بخرید، باید پول زیادی بدهید. همین امر باعث میشود سهولتی که در ایران برای کپی کردن فیلمهای خارجی وجود دارد، آنجا نباشد. در ایران شما میتوانید فیلم آمریکایی را با قیمت پایین - حتی پایینتر از قیمت بلیت سینما - روی CD یا DVD بخرید و تماشا کنید. این مساله بر سینمای ایران تاثیر محسوسی دارد. مثلا در دبی کسی که میخواهد فیلم آمریکایی ببیند باید۳۰ درهم پول بلیت سینما بدهد. ولی اینجا چنین وضعیتی وجود ندارد.
این مساله در بین سینماگران ایران چهطور است؟ آیا الان سینماگران ما به این نتیجه رسیدهاند که فعالیت اقتصادیشان باید مستقل از دولت باشد یا هنوز گوشهچشمی به کمکهای نهاد دولت دارند؟
نه، حتما دارند. آنها در وضعیت فعلی اصلا فکر نمیکنند که بتوانند روی پای خودشان بایستند. طبیعتا در چنین بینظمی و هرج و مرجی حتی خود من هم توقع دارم که دیدن و تماشای آخرینهای سینمای آمریکا با قیمت نصف بلیت سینما یا کمتر از آن باشد. اگر شما بخواهید DVD آخرین فیلم آمریکایی را اجاره بکنید ۵۰۰ تومان باید بدهید و اگر بخواهید بخرید با ۲۰۰۰ تومان میتوانید فیلمی با زیرنویس فارسی داشته باشید. ۲۰-۱۵ سال پیش راهحلهای عملی وجود داشت ولی ما بهترین زمان را که میتوانستیم از سوبسید و دخالت دولت گذر کنیم، از دست دادهایم.
وقتی دولت وارد عرصه شود و هزینهای بکند توقع بهوجود میآید. اگر آن توقع از جانب سینماگران تامین نشود یا در مورد آن اختلافنظری وجود داشته باشد، ممکن است سرمایهگذاری را به خطر بیندازد.
البته من خودم میدانم چیزی که میگویم یک وضعیت فرضی و ایدهآلی است. ولی ما توقع داشتیم در دوران دولت خاتمی، دولت انگیزههای اداره متمرکز را بهطور واقعی کنار بگذارد و سعی کند مسائل واقعی اقتصاد و صنعت را در سینما در نظر بگیرد.
میتوانیم فیلم دوئل را چنین فیلمی تلقی کنیم؟ این فیلم سرمایهاش را برنگرداند و با استقبال هم مواجه نشد. میتوانیم نتیجه بگیریم پولی که از طریق دولت تخصیص داده میشود، به خواست تماشاچی چندان توجه ندارد؟
بله، ولی چاره دیگری هم نداریم. بنابراین الگوی تکرار یک فیلم ارزانقیمت و حقیر تنها کاری است که از دست تهیهکننده بخش خصوصی برمیآید.
این ایده طی سالهای ۸۰-۶۹ در حوزه هنری پیاده شد.
هیچوقت واقعا پیاده نشد. حرفش زده شد ولی انجام نشد.
به هر حال معیار حوزه هنری عوض شد و یکسری فیلم ساخت. مثل آدمبرفی، مرد عوضی و شوکران که ممکن است از نظر تولید صنعتی خیلی چشمگیر نبوده باشد ولی مقید بودند که پول را برگرداند.
شوکران الگو شد که آنهم غیرقابل تقلید بود.
این جریان که در حوزه هنری شکل گرفت از کجا شروع شد؟
خود من یکی از طراحان آن بودم ولی هیچ وقت درست عمل نشد.
بحث تاریخی آن را برای ما بگویید.
از سال ۶۹ بعد از فیلم عروس، با آقای زم و سیدمرتضی آوینی جلساتی داشتیم که منجر شد به تشکیل کارگاه فیلمنامه نویسی حوزه، بازیگری و طراحی برای ساخت فیلمهای بزرگ که تولید مشترک داشته باشند. تولید مشترک به این معنا که ۲ تا فیلم تاریخی را با هم تولید کنند که البته هیچ وقت واقعا اجرا نشد و بعضی از ایدههایی که برای فیلمهای بزرگ پرفروش بود عملا تبدیل شد به فیلمهای بزرگ پر خرج کم فروش مثل مسافر ری. شایداین نشان بدهد که ایده ما هم دچار ضعف است و ممکن است به تقویت بخش خصوصی واقعی منجر نشود. درست یا نادرست، آن سالها فکر میکردم که اگر همه اختیار با خودم بود به عنوان تهیه کننده میتوانستم نمونههایی واقعی پیاده کنم.
تا حالا همه بحث ما راجع به بخش دولتی بود. از خود سینماگران غافل شدیم. چطور سینماگرها بعد از دو سه دهه هنوز متوجه نشدهاند که دخالت دولت دستشان را بسته است؟ چرا آنها به دنبال کمشدن حضور دولت نیستند؟
چرا باشند؟ انگیزهای ندارند.
این رکود را حس نمیکنند؟
در وهله اول مسائل مالیشان حل میشود، ترس از شکست و ورشکستگی ندارند. اتفاقا آنها ترجیح میدهند سوبسید دولت بیشتر شود. البته یک نسل جوان فیلمساز داریم که هم شناختشان از سینما متفاوت است و هم منششان فرق میکند و انتظاراتشان از دولت متفاوت است ولی اینها خیلی دیر وارد عرصه شدهاند.
شما آینده میان مدت و کوتاهمدت سینمای ایران را چطور ارزیابی میکنید؟ چه سناریوهایی ممکن است برای آینده سینمای ایران در نظر گرفت؟
یکسری خصوصیتهای خاص ایرانی هست که صرفنظر از نظریههای عمومی باید در نظر گرفت. یکی از مشخصات روحیه ایرانی این است که خیلی اهل هنر و ذوق است و مخصوصا در سالهای اخیر فهمیدهایم که اهل سینما است. یعنی اگر سینما را فرانسویها اختراع نکرده بودند، احتمالا ما اختراع میکردیم! بنابراین با وجود تمام مزاحمتها و ندانمکاریها از طرف دولت یا گروههای دیگر، ذوق و شوری وجود دارد که باعث میشود سینما حفظ بشود و بهطور کامل از بین نرود و تعطیل نشود و شرایط مثل کشورهایی که اصلا فیلم سینمایی تولید نمی کنند، نشود.
اما از لحاظ آنچه که به عنوان آینده اقتصادی و صنعتی قابل پیشبینی است، به نظر من اوضاع روز به روز بدتر میشود.
یعنی اگر دخل و خرج کمتر بشود، فیلمها کمفروشتر میشوند و اقبال مردم هم کمتر میشود؟
یعنی این ورشکستگی ابعاد بزرگتری پیدا میکند. دولت دخالت بیشتری میکند، سوبسید بیشتری پرداخت میکند. مثلا الان با توجه به فیلمهایی که نمیتوانند وامهایشان را برگردانند سالانه بیش از ۴۰ درصد از سرمایهگذاری در سینمای ایران توسط دولت انجام میشود که ورشکستگی را میپوشاند.
سالانه چقدر در سینما سرمایهگذاری میشود؟
اگر ۵۰ تا فیلم میسازیم که خرج متوسطش ۲۰۰میلیون تومان است میشود ۱۰میلیارد تومان.
در مقایسه با بودجهای که صداوسیما دارد، این رقمها چیزی نیست.آیا این امکان وجود دارد که کمکم سینماگران ما بیشتر از این جذب صداوسیما بشوند؟
بله، ولی کسانی هستند که شور و ذوق شخصیشان باعث میشود این کار را ادامه بدهند. سینما تعطیل نمیشود ولی روزبهروز برای دولت پرخرجتر میشود.
احتمالا دولت از این وضعیت ناراضی نیست چون کنترل بیشتری میتواند داشته باشد؟
تا وقتی پول نفت دارند، نه ناراضی نیستند.
در سینمای دهه ۷۰ نوعی سرمایهداری مستقل از دولت در سینما وجود داشت که شما مخالف آن بودید. مثل سینمای عباس کیارستمی که کاملا مستقل از دولت است و بازار داخلی ندارد.
اینقدر غالب نیستند و ربطی به بازار سینمای ایران هم ندارد و اصلا بازار ایرانی و داخلی ندارند.
ولی بازار خارجی و جهانی دارند؟
بله خب، سینمای آنها یک جنس صادراتی است مثل هر جنس صادراتی دیگر.
به نظر شما تنها چارهای که برای کار صنعتی در سینما وجود دارد، این است که آدم دیگر به ایران فکر نکند. فکر میکنم شما فیلم گاوخونی را با همین دید ساختید؟
نه، من فیلم گاوخونی را با این فکر نساختم. گاوخونی یک داستان بود که چون فکر میکردم غیرقابل فیلمشدن است، حتما باید فیلم بشود. یعنی در واقع لج کردم.
ولی هر وقت با شما صحبت میکردیم، شما میگفتید من گاوخونی را به عنوان یک فیلم شخصی نساختم.
نه، فیلم شخصی نساختم. یک داستان غیرقابل فیلمشدن را سعی کردیم که تبدیل به فیلم کنیم. چون داستانی که خوب است، حتما باید تبدیل به فیلم شود. اگر هم میگویند غیرقابل اقتباس است باید راهش را پیدا کنیم.
حالا پشیمان هستید؟
نه، خیلی هم علاقهمندم.
در دوران نمایندگیتان از شوکران تا گاوخونی اتفاق خاصی نیفتاد که از شوکران به گاوخونی رسیدید.
نه، فقط یک داستان تعریف کردیم. ولی اینکه میگفتم در فیلمسازی به ایران فکر نکنیم، منظورم این بود که به بازار کوچک ایران فکر نکنیم. یعنی باید طوری سرمایهگذاری کنیم که فیلممان در کشورهای دیگر هم قابل نمایش باشد. ولی منظورم جشنواره نیست، منظورم نمایش در سینماهای کشورهای دیگر است، فروش به تلویزیونهای کشورهای دیگر است. به ترتیبی که وارد عرصه تجارت سینما بشویم. سینمای عباس کیارستمی با وجود موفقیت بزرگ روشنفکرانهای که پیدا کرده وارد بازار جهانی نشده است. تا جایی که من خبر دارم، کیارستمی فیلمهایش را با قیمت خیلی ارزان به کمپانیهای پخشکننده واگذار میکند تا برای پخش آن انگیزه داشته باشند و بتوانند حداقل از طریق تلویزیون بیننده به دست بیاورند. وقتی شما فیلم را به یک کمپانی که اسم و رسم داشته باشد خیلی ارزان واگذار کنید، آن کمپانی تشویق میشود که تبلیغات خوبی هم ارائه بدهد، تا شاید فیلم بهتر بفروشد، ولی این به معنای ورود به چرخه اقتصادی سینما نیست.
با توجه به مجموع بحثهایی که کردیم، آیا الان میتوان فکری برای زیر ساختهای صنعتی سینمای ایران کرد؟
همان طور که گفتم شاید الان خیلی دیر شده باشد ولی به نظر من تنها نسخهای که مناسب به نظر میرسد این است که دولت به جای سوبسید دادن، سینما را رها کند و در عوض پول را خرج ساختن سالنهای سینما و استودیوها و ابزار فنی و خلاصه به وجود آوردن زیرساخت صنعتی بکند تا زمینهای بشود برای ساختن فیلمهای پرخرجتر و پرفروشتر. مدیری که توان این کار را داشته باشد، باید این کار را بکند. خود من اگر مدیر بودم اینکار را میکردم.
ارسال نظر