در دفاع از دانشآموختگان اقتصاد وکینز
کینز گناهکار نیست - ۱۲ مرداد ۸۵
گروه تحلیل - اگرچه اقتصاد ایران به دلیل درآمدهای نفتی و ساختارهای فرهنگی، دولتی است، اما یکی دیگر از دلایل مهم در این عرصه، گرایشهای کینزی کارگزاران اقتصادی ایران است که دوران تحصیل خود را در اوج کینزگرایی گذراندند و تحولات پس از شوک نفتی دهه ۱۹۷۰ را درک نکردهاند. اینان خود تضمینی بودند برای اقتصاد دولتی ایران. در این موضوع، مقالات متعددی در این روزنامه به چاپ رسیده است. با این وجود نویسنده این مقاله، بر رد این نظریه میکوشد و سعی دارد تا کینزگرایی را از ناکارآمدی اقتصاد ایران جدا بداند و در عین حال بر احترام به کینز پافشاری کند. احترامی که ما نیز به آن باور داریم. لیک تنها احترام. محمدرضا فرهادیپور
اخیرا برخی نوشتههای اقتصادی علت اصلی حضور گسترده دولت در اقتصاد ایران را این امر میداند که عمده اقتصاددانان ایرانی شدیدا علاقهمند به آقای جان مینارد کینز هستند. به نظر میرسد این تحلیلها از چند نکته مهم چشمپوشی کردهاند.
در تحلیل هر پدیده اقتصادی ما نباید مفاهیم عرضه و تقاضا را به دست فراموشی بسپاریم. در تحلیل بازار محصولات علم اقتصاد در ایران نیز باید طرفین عرضه و تقاضای این بازار را مورد بررسی قرار دهیم. تحولات بازار، قیمتها، کیفیت محصولات و پیشرفت در هر بازار به شدت به ویژگیهاو ساختار طرفین بازار بستگی دارد. بنابراین شناخت عرضه و تقاضا در بازار محصولات علم اقتصاد در ایران میتواند در روشنگری علاقه اقتصاددانان ایرانی به آقای کینز مفید باشد.
محصولات علم اقتصاد را میتوان به دو دسته کلی تقسیمبندی کرد: الف- نظریهها و سیاستها و ب- دانشآموختگان اقتصاد. اما به نظر میرسد در شکلگیری علایق دانشآموختگان اقتصاد در ایران بخش تقاضا همواره نقش غالب را ایفا کرده است. در سمت تقاضا باید افراد یا نهادهایی باشند که خواهان و نیازمند مباحثات و نقدهای اقتصادی باشند. باید سازمانهایی وجود داشته باشند که بخواهند از علم و دانش اقتصاد بهرهمند شوند. متقاضیان محصولات اقتصادی در ایران سیاستگذاران و مدیران بخش دولتی و بنگاههای بخش خصوصیاند. اما با نگاهی گذرا به خصوصیات و ویژگیهای مدیران و سیاستگذاران ایرانی قبل و بعد از انقلاب میبینیم که محصولات علم اقتصاد از نظر متقاضیان آنها به عنوان کالای لوکس تلقی میشدند و نه کالای ضروری (رنانی، ۱۳۸۱). روشن است که تحول و تکامل کالاهای لوکس تابع سلیقه متقاضیان است حال آنکه تحول و تکامل کالاهای ضروری تابعی از نیاز متقاضیان است. اما در کشوری که تکیهگاه نهایی همه مدیران بنگاههای اقتصادی در بخش خصوصی و دولتی درآمدهای نفتی است چنین تقاضایی به صورت طبیعی هیچگاه شکل نمیگیرد. در بخشی که باید متقاضی دانش اقتصاد باشد تصور غالب این است که با درآمدهای نفتی میتوان مشکلات و موانع اقتصادی را مرتفع کرد و برخی پا را از این نیز فراتر گذاشته و تصور میکنند که با پول نفت حتی میتوان توسعه را خریداری کرد. آنگاه این دوستان صحبت از این میکنند که اقتصاددانان ایرانی مبانی اقتصاد بازار را به اندازه اقتصاد کینزی نمیدانند. این روند غالب در دوران قبل و بعد از انقلاب بوده است.
نمیخواهم بگویم که رشد و توسعه مستلزم دستور از بالا است اما در شرایطی که نظام آموزش عالی از دیدگاه تاریخی چنان دولتی عمل کرده که فضا برای حرکتهای غیردولتی چندان هموار نیست، آیا نباید انگشت اتهام خود را از سوی اقتصاددانان به سمت درآمدهای نفتی و محیط نهادی حاکم بر اقتصاد ایران که جایگاه دانشآموختگان اقتصاد را تعیین میکند، بچرخانیم. از یکی از استادان برجسته علم اقتصاد ایران شنیدم که جان میجر، نخستوزیر سابق انگلستان، در کتابی خاطرات خود را منتشر کرده است. ایشان خاطرهای را از این کتاب نقل کرد که به آن اشاره میکنم: قبل از نخست وزیری میجر که مورد توجه ویژه خانم تاچر نخستوزیر وقت انگلستان قرار داشت، به سمت وزیر امور خارجه منصوب شد. بعد از ۶۰ یا ۷۰روز جان میجر استعفا میدهد و علت آن را چنین بیان میکند: «الگوی سیاستگذاریهای خارجی انگلستان چنان تخصصی است که خارج از حوزه صلاحیت علمی و کارشناسی من است.» ملاحظه میشود که نهادهای کارشناسی مستقل از شخص وزیر، کار خود را انجام میدهند.
باز هم از همین استاد گرانقدر شنیدم که میگفت در مدرسه اقتصاد لندن شاگرد پرفسور والترز بودم که کتاب اقتصاد خرد وی به فارسی هم ترجمه شده است. ادوارد هیث، نخستوزیر وقت انگلستان از پرفسور والترز دعوت میکند تا دبیر شورای مشاوران اقتصادی او بشود. معروف است که والترز در مقابل دریافت حقوقی بیش از حقوق نخستوزیر انگلستان این سمت را پذیرفت، در انگلستان بالاترین حقوق پارلمان متعلق به شخص نخستوزیر است، این داستان تنها کاشف از این است که دولت به تخصص اهمیت میدهد. ملاحظه میکنیم که دولت باز هم نقش بسزایی دارد و آن هم تقاضای محصولات اقتصادی است. زیرا این دولت آگاه به مسائل، مشکلات اقتصادی و ثانیا پیچیدگیهای آن است. اما دلارهای نفتی علاوه بر بیماری هلندی بیماریهایی دیگری را نیز بر پیکره اقتصاد کشور وارد میکند. در روزگاری که جوزف استیگلیتز به خاطر بیان مسالهای بسیار ساده یعنی اطلاعات نامتقارن که همه دانشجویان و استادان اقتصاد ایران نیز از آن آگاهی کامل دارند، جایزه نوبل اقتصاد را دریافت میکند، نباید بیندیشیم که جایگاه این علم هنوز چندان که باید و شاید مشخص نیست.
ظاهرا این دوستان معتقدند که دانشآموختگان علم اقتصاد در ایران از درک مفاهیم اقتصادهای غیرکینزی و به یقین اقتصاد بازار ناتوان هستند. اما به نظر میرسد این نکته نیز چندان صحیح نیست. اول باید نکته را از خودمان سوال کنیم که در کدام دانشگاه ایران سوای از محیط دولتی دانشگاه کتب اقتصاد کینزی تدریس میشود. تا آنجا که نگارنده از دانشگاههای ایران اطلاع دارد، در تمامی دانشکدههای اقتصاد ایران کتب اقتصاد نئوکلاسیک تدریس میشود و هرگز تکیه چندانی بر مباحث کینز یا سایر اقتصاددانان کینزی نمیشود.
از سوی دیگر درست است که در دانشگاههای معتبر دنیا قبل از ورود به دانشگاه انگیزه و استعداد و آگاهی لازم نسبت به رشته اقتصاد در میان دانشجویان وجود دارد. اما به نظر نمیرسد از دیدگاه انگیزه و استعداد دانشجویان ایرانی کمبودی نسبت به دانشجویان دانشگاههای شاخص دنیا داشته باشند، بلکه شاید در مواردی نیز بهتر باشند. گرچه نقایصی در ساختار آموزش در ایران آن هم از دوران کودکستان وجود دارد اما این مشکل به دانشآموختگان ایرانی در رشتههای مختلف مربوط نمیشود. «در ایران دانشجویان و دانشآموختگان تنها با تکیه بر استعداد خودشان رشد میکنند و باید بگویم نظام آموزشی نقش چندانی ندارد» (درخشان ،۱۳۸۱). به نظر میرسد اقتصادخواندههای ایرانی چندان علاقهای به ایده دخالت دولت در عرصه اقتصاد ندارند اما با نگاهی گذار به تاریخ ایران میتوان دریافت که فقدان نهادهای مناسب باعث دخالت دولت در همه عرصههای اقتصادی شده است نه ترویج این نظریه توسط اقتصاددانان.
اما در مورد آقای جان مینارد کینز
یک نکته مهم در خصوص علم اقتصاد مشکل ناشی از ورود بیش از اندازه ریاضیات و آمار در حوزه علم اقتصاد است و یکی از رموز موفقیت کینز دوری از همین امر بود. برای اینکه علم اقتصاد بخواهد بر سیاستگذاریهای اقتصادی و بر زندگی اقتصادی تاثیرگذار باشد، باید حقایق اقتصادی را به صورت شفاف و روشن بیان کند. کاربرد ریاضیات و آمار امری مربوط به درون حوزه علم اقتصاد است اما نمود این علم در خارج از حوزه آن باید بدون ریاضیات و اقتصاد سنجی باشد. کتاب مارکس که سرنوشت نیمی از جمعیت جهان را رقم زد، فاقد فرمولهای ریاضی است و سراسر کتاب مملو از استدلالهای منطقی است. شاید در سه مجلد کتاب سرمایه دو یا سه فرمول ببینیم که آن هم از ریاضیات دوره راهنمایی تجاوز نمیکند.
کینز با حرفهای خود سرنوشت زندگی نیمی از مردم دنیا را تغییر داد. هنوز هم زندگی مردم دنیا در اکثر کشورهای جهان تحت تاثیر افکار و نظریاتی است که کینز در حدود ۶۵سال قبل مطرح کرد. کینز آماردان و ریاضی دان بود و قبل از تالیف کتاب تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول، کتاب احتمالات خود را نوشت که سرتاسر آن کتاب فرمول و قضایای پیچیده ریاضی است، اما در کتاب تئوری عمومی از ریاضیات خبری نیست و همین راز تاثیرگذاری این کتاب است و هرگز نباید این نکته را در مورد کینز فراموش کرد. البته گستردگی ریاضیات در حوزه علم اقتصاد مختص جامعه ایران نیست و حتی در حوزه بینالمللی نیز موجب بروز برخی نگرانیها و عکسالعملهایی شده است. به گونهای که یکی از مجلات معروف علم اقتصاد در آکسفورد یکی از شروط پذیرش مقالات را غیرریاضی بودن آن دانسته است.
در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۰۰ سردبیر ژورنال اروپایی تاریخ تفکر اقتصادی طی نامهای به پنج تن از اقتصاددانان برتر دنیا از آنان در خواست کرد تا ۵ اقتصاددان برتر قرن گذشته را انتخاب نمایند. این پنج اقتصاددان عبارت بودند از جیمز بوکانان، جرارد دبرو، لارنس کلاین، میلتون فریدمن و رابرت سولو.
بوکانان برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۸۶ کینز را یکی از گزینههای انتخابی خود میداند و مینویسد «یقینا یکی از حوادث مهم تاریخ روشنفکری علم اقتصاد ورود اقتصاد کلان به عنوان بخشی از علم اقتصاد بود که کینز با نوشتن کتاب تئوری عمومی در سال ۱۹۳۶ این مهم را انجام داد. توسعه حسابهای درآمد ملی اجازه داد تا ارقام کلان اقتصاد اندازهگیری شوند و کینز این ارقام کلان را در یک چارچوب مفهومی مورد استفاده قرار داد.»
میلتون فریدمن که دیگر نیازی به بیان جایگاه او در عرصه علم اقتصاد نیست، کینز را موثرترین اقتصاددان قرن در حوزه علم اقتصاد (آنچه اقتصاددانان انجام میدهند و شیوه تفکر آنها میداند. لارنس کلاین نیز مینویسد «موثرترین اقتصاددان قرن بیستم جان مینارد کینز است که کار اصلی او تئوری عمومی بود که قبل از جنگ جهانی دوم منتشر شد اما در دوران پس از جنگ بر عرصه اقتصاد حاکم بود. پیام اصلی کتاب تئوری عمومی این بود که چگونه سرمایهداری بازار آزاد با حفظ تقاضای کل در سطوحی معین جهان را از رکود بزرگ نجات خواهد داد و جامعه را به اشتغال کامل خواهد رساند».
رابرت سولو مینویسد که «من در انتخاب نفر اول مشکلی ندارم و آن قطعا کسی نیست جز جان مینارد کینز. کینز در کتاب خود به طور بنیادی اقتصاد کلان را بنا نهاد. حتی امروز هم علاقهمند به پیروی از تحلیل کینز در مورد مطالعه رابطه متقابل بازارهای کالا، کار و مالی هستیم. دومین دستاورد حیاتی کینز تفکر جدایی اقتصاد کلان از تعادل اشتغال کامل یا تعادل والراسی بود.»
چنانکه مشخص است هنوز جایگاه کینز در میان اقتصاددانان برجسته جهان محفوظ است و ما نباید علت حضور گسترده دولت را در عرصه اقتصاد خودمان بر گردن کینز یا اقتصاددانان ایرانی بیاندازیم، آموزههای اقتصادی کینز داروی مناسبی برای اقتصاد امروز جهان و ایران نخواهد بود و ما نیز باید بکوشیم تا احترام و جایگاه کینز را تنها در عالم اقتصاد حفظ نماییم و در دنیای جهانی شده امروز به رویکردهای سیاستگذاری مدرن روی آوریم.
ارسال نظر