بخش ششم
نظام بینالملل و ژئوپلیتیک جدید خاورمیانه - ۱۳ شهریور ۹۶
دکتر محمود سریعالقلم
استاد دانشگاه شهید بهشتی
اوباما اعلام کرد که نمیخواهد بوش دومی شود؛ جنگی را بدون نتایج روشن شروع کرده و سپس، ریاستجمهوری را ترک کند. او میگفت رهبران خاورمیانهای، خود مسوول هستند که اوضاع را تغییر دهند و باید این مسوولیت را بپذیرند. اوباما بیان کرد که رقابت ژئوپلیتیک ایران و عربستان است که منطقه را با وضعیت نامساعدی روبهرو کرده است و آمریکا باید از هر دو طرف بخواهد که با هم سهیم شوند، همکاری کنند و حتی اگر مجبور باشند، صلح سردی میان خود برقرار کنند.
دکتر محمود سریعالقلم
استاد دانشگاه شهید بهشتی
اوباما اعلام کرد که نمیخواهد بوش دومی شود؛ جنگی را بدون نتایج روشن شروع کرده و سپس، ریاستجمهوری را ترک کند. او میگفت رهبران خاورمیانهای، خود مسوول هستند که اوضاع را تغییر دهند و باید این مسوولیت را بپذیرند. اوباما بیان کرد که رقابت ژئوپلیتیک ایران و عربستان است که منطقه را با وضعیت نامساعدی روبهرو کرده است و آمریکا باید از هر دو طرف بخواهد که با هم سهیم شوند، همکاری کنند و حتی اگر مجبور باشند، صلح سردی میان خود برقرار کنند. درعینحال، اوباما میدانست که بهعنوان نخستین رئیسجمهور آفریقاییـ آمریکایی، برای کل جمعیت سیاهپوست آمریکا (۴۲ میلیون نفر و ۱۳ درصد جمعیت آمریکا) باید میراثی مثبت، قابل اتکا و توانمند بهجا گذارد و به همین منظور در مسائلی وارد میشد و احیانا خود را به مخاطره میانداخت که از نتایج آن مطمئن بود، ضمن اینکه در مورد شخصیت، آراء و عزم خود، اعتماد به نفس بسیار بالایی داشت؛ بهگونهای که در فضای سیاسی واشنگتن گفته میشد که او خود را تنها فرد باهوش در میان اطرافیان خود میداند.
براساس نظر آندره تسیگانکو، چهار مکتب فکری در سیاست خارجی روسیه وجود دارد:
۱- همگرایان که معتقدند روسیه یک کشور غربی است و باید با غرب به همگرایی برسد. این گروه در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ از بین رفت.
۲- ملیگرایان افراطی که ضدغرب هستند و در دستگاه سیاست خارجی روسیه جایگاه چندانی ندارند.
۳- موازنهگرایان که معتقدند روسیه بهلحاظ فرهنگی و ژئوپلیتیک یک کشور متفاوت است، ولی باید در رابطه با غرب و شرق به تعادل برسد.
۴- عادیسازان قدرتهای بزرگ که بر این نظرند که روسیه، جزو قدرتهای بزرگ است و باید با قدرتهای دیگر، روابط عادی داشته باشد.
طرفداران دو گروه اخیر، بخش عمده اعضای تیم سیاست خارجی پوتین را دربرمیگیرند؛ ضمن اینکه طرفداران این دو مکتب، به همکاری و تعامل با غرب و بهویژه با آمریکا علاقهمند هستند، ولی برای روسیه بهعنوان پهناورترین و بزرگترین کشور هستهای با منابع طبیعی و صنعت تسلیحاتی قابلتوجه، حریمی امنیتی بهویژه در مرزهای اروپایی روسیه قائلند. سیاستی که مسکو از زمان جنگ سرد تاکنون به آن علاقهمند بوده و انتظار داشته است که همسایگان کوچک اروپایی، آن را رعایت کنند، سیاست «فنلاندیزه شدن» است؛ براساس این سیاست، کشور در حوزه امنیتی و سیاسی به غرب، اتحادیه اروپا و آمریکا وابسته نمیشود، ولی مراودات عادی اقتصادی خود را حفظ میکند. غرب بهویژه آمریکا، این سیاست را نمیپذیرند و تاآنجاکه بتوانند در پی تنظیم معاهدات سیاسی، اقتصادی و امنیتی بوده و حتی بهدنبال تشویق و فراهم کردن شرایط کشورهای شرق اروپا برای عضویت در اتحادیه اروپا بودهاند. این رهیافت، بیانگر این واقعیت است که روسها ضمن همکاریهای گسترده با اروپا و آمریکا، در پی وحدت سیاسی نیستند و میخواهند انتخابهای سیاسی و امنیتی خود را حفظ کنند. مشکل روسیه با اوکراین این بود که این کشور با همکاریهای گسترده با اروپای غربی، بهسمت ضدروسی شدن و دموکراتیک شدن برای حذف نیروهای طرفدار روسیه سوق پیدا کرده بود و براساس توافق استقلال اوکراین با روسیه پس از فروپاشی شوروی، این تحولات بهمعنای نقض آن توافق بود. برای اطمینان از اینکه اوکراین در مدار غربی قرار نمیگیرد و امنیت ملی روسیه خدشهدار نمیشود، مسکو، کریمه را به خاک روسیه الحاق کرد و از این طریق، مانع پیشروی امنیتی، اقتصادی و سیاسی آمریکا و اتحادیه اروپا به حریم امنیت ملی روسیه شد. از منظری دیگر، روسیه تنها یک کشورـملت بهمعنای کلاسیک وستفالی آن نیست، بلکه به گفته اقتصاددان مشهور روسی، یگور گایدر، روسیه یک امپراتوری دارای سرزمینهای همگرا است. شاید معنای این جمله، این فکر را به ذهن متبادر کند که امنیت در چنین ساختاری مهمتر از رشد اقتصادی است و درعینحال، هویت مستقل برای یک امپراتوری، مترادف با همان حاکمیت ملی است.
زمانیکه دولت اوباما، روسیه را یک قدرت منطقهای خطاب کرد، اوج نزاع فلسفی و سیاسی بین دو قدرت جهانی بود. آمریکاییها که با کیفیت ابزار و آمار، جایگاه کشورها را میسنجند، بهطور طبیعی از حیث اقتصادی، علمی، فناوری و حتی کیفیت قدرت نظامی غیرهستهای، خود را در مرتبه بسیار بالاتری از روسیه قرار میدهند. الحاق کریمه نشان داد که مسکو، این نوع ارزیابیها را معتبر نمیداند و برای حفظ امنیت و هویت سیاسی خود، اقدام نظامی نیز انجام میدهد. در سالهای آخر دولت اوباما، روابط آمریکا و روسیه به سختترین شکل خود رسید و دو طرف در شرق اروپا و سپس در سوریه در مقابل هم قرار گرفتند.
دولت اوباما اعتقاد داشت که جمعیت، اقتصاد و قدرت ملی روسیه درحال کاهش است و این کشور درنهایت بازنده است و نباید به آن اهمیتی داد. درست در مقابل این دیدگاه و سیاست دولت اوباما، سیاست جمهوریخواهانی قرار دارد که بر این نظرند که روسیه بسیار بزرگ، قدرتمند و حساس به حاکمیت ملی خودش است و آمریکا نمیتواند این کشور را مجبور کند تا در چارچوب قواعد بازی آمریکا در نظام بینالملل عمل کند. ضمن اینکه روسیه در پی ارتباطات اقتصادی و امنیتی با غرب است، ولی خواهان مشارکت است تا پیروی. این درحالی است که بخشی از حاکمیت آمریکا، روسیه را در قد و قامتی نمیداند که برای آن سهم مهمی در تنظیم و مدیریت قواعد جهانی قائل باشد. اختلافنظری که میان دو جناح حاکمیت وجود دارد، در تعریف ماهیت حکومت روسیه نیست، بلکه هر دو در کلیات مشترک هستند، اما دو رهیافت مختلف را پی میگیرند. معتقدان به ژئوپلیتیک و منافع بینالمللگرای آمریکا بر این عقیدهاند که باید به بعضی از خواستههای روسیه توجه کرد و این کشور را بهعنوان یک شریک و قدرت بزرگ پذیرفت. تلاش آمریکاییها طی دهه گذشته این بوده است که از طریق سیستم ISR (اطلاعات، نظارت و مراقبت) به هر نقطهای از جهان، با ابزار و تسلیحات غیرهستهای حمله کنند. آمریکا این روشها را در پاکستان، عراق و سوریه بهکار گرفته است. پوتین در این مورد بهصورت علنی موضعگیری کرده و گفته است که بههم زدن برابری استراتژیک میان روسیه و آمریکا، پیامدهای خطرناکی برای همه خواهد داشت. روسیه علائم جدیدی در رهیافت نظامی و استراتژیک خود بهکار گرفته است که حاکی از فعال کردن بازدارندگی هستهای است.
ارسال نظر