یادداشت/ بخش پنجم
نظام بینالملل و ژئوپلیتیک جدید خاورمیانه - ۱۲ شهریور ۹۶
دکتر محمود سریعالقلم
استاد دانشگاه شهید بهشتی
اوباما به قدرت نرم، بیشتر ارج مینهاد، چندجانبهگرایی را اولویت میداد، منافع آمریکا را تنها در مقابله با تهدیدهای جدی تعریف میکرد و دخالت دیجیتالی را بر دخالت مستقیم نیروهای آمریکایی، ترجیح میداد. علاوهبر این، مبنای نظری دکترین اوباما این بود که آمریکا مانند گذشته صاحب نفوذ و قدرت نیست و باید با دقت و بهصورت گزینشی در حلوفصل مسائل جهانی وارد شود و مادامیکه یک موضوع، تهدید مستقیمی بر امنیت ملی آمریکا نیست، سیاست خویشتنداری باید مبنای سیاست خارجی آمریکا باشد براساس این چارچوب فکری دولت اوباما که در هشت سال گذشته، میراثی را چه در سطح نظام بینالملل و چه در سطح مناطق مهم بهجای گذاشت، چگونه میتوان محورهای اصلی جهتگیری آمریکا در مورد موضوعهای کلیدی ژئوپلیتیک خاورمیانه را طراحی کرد؟
شاید مهمترین وجه دکترین اوباما در مورد خاورمیانه این بود که داعش را تهدیدی برای امنیت ملی و منافع کلان آمریکا نمیدانست.
دکتر محمود سریعالقلم
استاد دانشگاه شهید بهشتی
اوباما به قدرت نرم، بیشتر ارج مینهاد، چندجانبهگرایی را اولویت میداد، منافع آمریکا را تنها در مقابله با تهدیدهای جدی تعریف میکرد و دخالت دیجیتالی را بر دخالت مستقیم نیروهای آمریکایی، ترجیح میداد. علاوهبر این، مبنای نظری دکترین اوباما این بود که آمریکا مانند گذشته صاحب نفوذ و قدرت نیست و باید با دقت و بهصورت گزینشی در حلوفصل مسائل جهانی وارد شود و مادامیکه یک موضوع، تهدید مستقیمی بر امنیت ملی آمریکا نیست، سیاست خویشتنداری باید مبنای سیاست خارجی آمریکا باشد براساس این چارچوب فکری دولت اوباما که در هشت سال گذشته، میراثی را چه در سطح نظام بینالملل و چه در سطح مناطق مهم بهجای گذاشت، چگونه میتوان محورهای اصلی جهتگیری آمریکا در مورد موضوعهای کلیدی ژئوپلیتیک خاورمیانه را طراحی کرد؟
شاید مهمترین وجه دکترین اوباما در مورد خاورمیانه این بود که داعش را تهدیدی برای امنیت ملی و منافع کلان آمریکا نمیدانست. دولت اوباما معتقد بود باید به دولت عراق و اقلیم کردستان کمک کند تا آنها در مقابل داعش بایستند و آمریکا در حد ارائه مشورتهای سیاسی، نظامی و عملیاتی، چه در عراق و چه در سوریه، باید حضور داشته باشد. نمایی از این تفکر در مورد پاکستان و افغانستان نیز مطرح بود که مبنای عملکرد آمریکا، استفاده از صنعت پهپاد بوده و توان زمینی و عملیاتی این دو کشور را در تقابل با القاعده و رادیکالیسم، تقویت میکرد. اوباما بر این نظر بود که نباید پای نظامیان آمریکا را بهراحتی به یک کشور مسلمان دیگر مانند سوریه باز کرد. صدام، دیکتاتور بود، ولی تهدیدی برای آمریکا نبود. این درحالی بود که هیلاری کلینتون در مقام وزیر امور خارجه این نظر را داشت که معترضان سوری در اوایل بهار عربی، درنهایت جای خود را به گروههای رادیکال داعشی دادند و آمریکا در ابتدا باید به کمک معترضان میرفت. وجه دوم دکترین اوباما، مقایسههای دائمی او میان خاورمیانه و شرق آسیا بود. بهار عربی و شکلهای واقعی مشکلات خاورمیانه، اثرات جدیای بر شکلگیری نگاه اوباما به روابط بینالمللی داشت. او پس از بهار عربی و مقاومتهای اسرائیل در برابر راهحل دو کشور در رابطه با فلسطینیها، وقت و انرژی خود را بیشتر در مسائل آسیا گذاشت و این بنیان فکری را بسط میداد که آینده آمریکا در گرو روابط عمیقتری با آسیا است. آسیاییها اهل کار و نوآوری هستند و در مقابل، خاورمیانه، رادیکالیسم تولید میکند.
وجه سوم دکترین اوباما این بود که آمریکا مسوول مدیریت خاورمیانه و شمال آفریقا نیست و اصولا خاورمیانه قابلیت اصلاح و مدیریت از بیرون را ندارد. اصلاحات در این منطقه و دین در این منطقه، همانند تاریخ مسیحیت در اروپا، درنهایت مسوولیت خود مسلمانان است. در این چارچوب، اوباما کشورهای عربی منطقه خلیجفارس را در صدور رادیکالیسم مسوول میدانست و در این راستا به اقدامات آنها در آسیا و آسیای مرکزی اشاره میکرد. اوباما حتی تا آنجا پیش رفت که بهکارگیری لفظ «متحد» را در مورد عربستان و پاکستان، برای آمریکا زیرسوال برد و یک مفروض بهاصطلاح، دفترچه سنتی سیاست خارجی واشنگتن را مورد تشکیک قرار داد. اوباما از واژگان تروریست مسلمان یا اسلامی استفاده نکرد و بر این نظر بود که این ویژگی اسلام نیست و افراد اندکی، رادیکالیسم را در خاورمیانه مدیریت میکنند؛ ضمن اینکه استفاده از این واژهها ممکن است فضای ضدخارجی و ضدمسلمان را در آمریکا تحریک کند. این تلقی از مسائل خاورمیانه باعث شد که اوباما، حضوری حداقلی در عراق، سوریه و افغانستان را تجویز کند، موضوع اسرائیل - فلسطین را رها کند و تنها بر یک موضوع، یعنی برنامه هستهای ایران متمرکز شود. دید اوباما این بود که حساسیت ایرانیها به موضوع «تغییر رژیم» است و اگر اطمینان دهیم که چنین هدفی نداریم، حتی قصد عادی کردن روابط را نداریم، بسیاری از مسائل دیگر را نیز فعلا کنار میگذاریم و میتوانیم برنامه هستهای ایران را در مقابل تعدیل تحریمهای اقتصادی، از توان تولید تسلیحاتی دور کنیم.
وجه چهارم دکترین اوباما به پیامدهای این رهیافت مربوط میشود. مهمترین نکته در این مورد، اشاره به حضور ایران و روسیه در سوریه دارد. اسرائیل و کشورهای عربی این تحلیل را مطرح کردند که عدم حضور آمریکا در خاورمیانه یا حضور بسیار گزینشی و احتیاطآمیز آمریکا باعث شده است که ایران در عراق و سوریه، سرمایهگذاری فراوانی انجام دهد و سرانجام، زمینه برای حضور نظامی موثر روسیه در منطقه شامات فراهم شود. حتی شاید پیامد دیگر بیتوجهی دولت اوباما به فشارهای اسرائیل و کشورهای عربی برای مقابله با ایران و روسیه در خاورمیانه باعث شد که بهتدریج اتحادی ناگفته اما جدی میان کشورهای عربی حوزه خلیجفارس و اسرائیل شکل بگیرد. البته شاید واژه اتحاد بهلحاظ حقوقی و سیاسی کمتر دلالت کند، اما ائتلاف و هماهنگی سیاستگذاریها کاملا مشهود است. مسکو برای کسب امتیاز در مقابل آمریکا در زمینه موضوعات نظامی در اروپا، تحرکات ناتو، حضور موشکهای آمریکایی در شرق اروپا، کریمه و اوکراین و همچنین تحریمهای واشنگتن، وارد سوریه شد تا شعاع بازی را جهانی و وسیعتر کرده و آمریکا را مجبور به امتیازدهی در طیف مسائل فیمابین در قدرت جهانی کند. واکنش اوباما در برابر این تحرک نظامی و سیاسی روسیه این بود که اقتصاد روسیه بهشدت عقبمانده است و نباید یک اشتباه را با اشتباه دیگری پاسخ داد.
درمجموع، اندیشهها و گرایشهای شخصی اوباما، در سیاست خارجی آمریکا و ساخت قدرت، ترکیب قدرت، ائتلافها، همکاریها، تقابلها، جابهجاییها و همکاریهای نظامی در خاورمیانه نقش تعیینکنندهای داشت و ژئوپلیتیک جدیدی را بنیان گذاشت. اگر آمریکا در برابر بهار عربی در مصر و سوریه واکنش متفاوت و مداخلهجویانهتری نشان میداد و وارد ائتلافی متشکل از دولتهای عربی و اسرائیل میشد، شاید داعش، عراق و سوریه، وضعیت متفاوتتری داشتند. عدم حضور موثر آمریکا در سوریه و مناطق زیر سلطه داعش که درعینحال، بازتابی از افکار عمومی در آمریکا نیز هست، به شکلگیری ثقلهای جدید سیاسی- نظامی در منطقه منجر شد. بیتردید، هزینههای ۶/ ۲ تریلیون دلاری عراق و افغانستان برای آمریکا، خود عامل مهم و مستقلی در تصمیمگیری رئیسجمهور آمریکا بود. اوباما در یک مقطع مطرح کرد که دو ارتش ایران و روسیه در سوریه حضور دارند و اینکه آمریکا میتواند بهصورت روشن و با نتایج صریح، معادلات سوریه را تغییر دهد، تحلیل اشتباهی است.
ارسال نظر