یادداشت
بازگشت پوپولیسم
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
ماکیاولی بزرگ در اثر بیبدیلش «شهریار» گفتهای دارد که به شکل شگفتآوری وصف حال پوپولیستهای امروزی است؛ مرد ایتالیایی میگوید هر شهریاری که بخواهد در میان مردم به بخشندگی شهرت یابد، باید از نمایش آن فروگذار نکند و هر شهریاری که چنین کند خزانهای خالی خواهد داشت و سرانجام مجبور است برای حفظ نام نیکش بار بیشتری بر گُرده مردم بگذارد و خراج بستاند و برای رسیدن به زر دست به هر کاری بزند. این کار رعایا را از او بیزار خواهد کرد و به سبب تهی بودن کیسهاش در چشم دیگران خوار خواهد شد.
امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران
ماکیاولی بزرگ در اثر بیبدیلش «شهریار» گفتهای دارد که به شکل شگفتآوری وصف حال پوپولیستهای امروزی است؛ مرد ایتالیایی میگوید هر شهریاری که بخواهد در میان مردم به بخشندگی شهرت یابد، باید از نمایش آن فروگذار نکند و هر شهریاری که چنین کند خزانهای خالی خواهد داشت و سرانجام مجبور است برای حفظ نام نیکش بار بیشتری بر گُرده مردم بگذارد و خراج بستاند و برای رسیدن به زر دست به هر کاری بزند. این کار رعایا را از او بیزار خواهد کرد و به سبب تهی بودن کیسهاش در چشم دیگران خوار خواهد شد.
این گشادهدستی که اندکی را برخورداری میکند و انبوهی را میآزارد، سبب خواهد شد نخستین دردسری که پیش آید بر او گزند رساند و نخستین خطر او را از پا درآورد. مروری بر تجربه ایران و کشورهای آمریکای جنوبی مانند آرژانتین، ونزوئلا، نیکاراگوئه، مکزیک، شیلی و پرو نشان میدهد که سرنوشت آنها چندان تفاوتی با توصیف ماکیاولی ندارد و چنانکه آمد بازندگان نهایی پوپولیسم نیز همان کسانیاند که در آغاز شعار حمایت از آنها داده میشد. پوپولیسم میتواند شکلهای متعددی به خود بگیرد و راست و چپ نمیشناسد، ولی شکل معمول آن روش رابین هودی گرفتن پول از ثروتمندان و پخش آن میان فقراست. منطق کلی هم ساده است، یک سیاستمدار «از جنس مردم» میخواهد حق آنها را از حلقوم «از ما بهتران» بیرون بکشد، او مجبور است پول خرج کند و واژه مورد علاقه او «بازتوزیع» است. او قهرمان فقرا، کارگران و نابرخوردارهاست، کسی که درد ندارها را میفهمد و از خود آنهاست. ساده میپوشد، ساده حرف میزند، ساده زندگی میکند و حتی ساده فکر میکند! دنبال نوشتن «مار» نیست، نقش مار را میکشد و کارش را پیش میبرد. عطش خدمت او هیچ محدودیتی نمیشناسد؛ کاری ندارد که پول «مردم» از کجا میآید، پیامدهای بلندمدت کارش را جدی نمیگیرد و تورم و کسری بودجه را تخیل اقتصاددانها میداند.
پوپولیست، دشمن تجربه تاریخی است و وانمود میکند وضعیت چنان ویژه است که نمیتوان از تاریخ درسی آموخت و «ما فرق میکنیم»، او به علم و تئوری بیاعتناست، به نظرش اینها بهانههایی است که رقبا پیش میکشند تا سنگ جلوی پای او بیندازند. اما از آنجا که در دنیای امروز نمیتوان ضد علم بود، پس او «علم رایج» را تحقیر میکند و در عوض خواهان «علم واقعی» میشود، علمی که نهتنها جلوی او را نمیگیرد، بلکه توجیهی برای کارهایش نیز فراهم میکند. سالوادور آلنده، رئیسجمهور سوسیالیست شیلی که سازوکار بازار و تئوریهای بورژوایی اقتصاد سرمایهداری را خوش نمیداشت و دنبال دانش واقعی و رهاییبخش بود، به پیروی از نظر اسکار لانگه یک ماشین برنامهریزی مدرن به نام سایبرسین (Cybersyn) برای برنامهریزی اقتصاد شیلی به پا کرده بود. او آنقدرها عمر نکرد که حاصل تلاشهای «مردمی» خود را بهطور کامل ببیند، ولی بعید بود شیلی میتوانست سرنوشتی بهتر از ونزوئلا داشته باشد.
گفتهاند پوپولیستها عاشق سیاستهای انبساطیاند، افزایش هزینههای دولت و بیشتر کردن پرداختهای انتقالی از یکسو و تزریق پول به اقتصاد از سویی دیگر سیاستهای مورد علاقه بسیاری از آنها بوده است. هرچند «علم رایج» در بسیاری موارد پیامدهای چنین سیاستهایی را تورم میداند، ولی آنها پای «وجود ظرفیت اضافه فراوان» و «کاهش هزینه در بلندمدت» را پیش میکشند تا نشان دهند تورمی وجود نخواهد داشت و کافی است به «مردم» اعتماد کنیم. در نمونه پوپولیسم پرو آوردهاند که استدلال میشد در این کشور دورههای تورم پایین با سیاست مالی انبساطی و تورمهای بالا با محدودیتهای مالی همزمان بوده است، پس آنچه تئوریهای «علم رایج» میگویند باد هواست و میتوان با کنترل مناسب قیمتها و توزیع پول به فقرا تقاضا را بالا برد که این خود به کاهش قیمتها میانجامد، «ما راضی، مردم راضی، خدا هم راضی»! با این حال اجازه دهید به یک پدیده رایج در حکومتهای پوپولیست بپردازیم که پیامد این قبیل سیاستهای انبساطی است و البته برای اینجا و اکنون که ما هستیم درسآموز است. در تجربه آمریکای جنوبی دهه 1980 و موارد مشابه میتوان دید که پوپولیسم زمانی مجال طرح در عرصه سیاست را پیدا میکند که نارضایتی از عملکرد اقتصاد در میان بخش بزرگی از شهروندان وجود داشته باشد. میدانیم که رکود و بیکاری و نابرابری بالا جامعه را مستعد پذیرش پوپولیسم میکند و در این میان یکی از خطرناکترین بزنگاهها زمانی است که کشورها بحرانی را از سر گذرانده و در حال عادیسازی و تثبیت اوضاعند (نمونه یونان در سالهای اخیر). بجاست این مورد آخر را بیشتر باز کنیم؛ در حکومتهای پوپولیست که با سیاستهای انبساطی و دیگر مداخلهها به دنبال ایجاد رونق در اقتصادند، عجیب نیست پس از مدتی بحران تورم خودش را آشکار کند. دولت بعدی وارث بحران هم ناگزیر از کنترل تورم افسارگسیخته و سیاستهای تثبیتی خواهد بود که معنایی جز رکود در اقتصاد ندارد. اما در این دوره انتقالی که هنوز اوضاع به حالت عادی برنگشته است، عجیب نیست رندان فرصتطلب به دنبال نشستن بر صندلی قدرت باشند.
ریخت و پاشهای قبلی هنوز از یادها نرفته است و همچنان میتوان با وعده تکرار آنها رای خرید و این برای خیلی از اهالی سیاست فرصت خوبی است که نمیخواهند از دستش بدهند. سادهتر بگوییم، هنوز از فاجعه نخست رهایی پیدا نکردهایم که یکی دیگر انتظارمان میکشد و بدی کار این است که احتمال بروز آن کم نیست. چیزی که از در بیرون رفته است، دوباره از پنجره برمیگردد. اما صبر کنید، این تصویر آشنا نیست؟
درست است، حکایت پوپولیسم نفتی در کشورهای نفتخیز مثل ایران هم جز این نیست، در دوره رونق نفتی که با رونق اقتصاد و پخش پترودلار میان شهروندان همراه است، همه چیز خوب پیش میرود، با سپری شدن ماه عسل نفتی، واقعیتهای تلخ خودشان را نشان میدهند و حالا باید کسی بیاید که اوضاع را به حالت عادی برگرداند. باید توجه داشت که وقتی از بحران پس از قیمت بالای نفت صحبت میکنیم، قضیه تنها جنبه اقتصادی ندارد، با یک چالش اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و سیاسی روبهرو هستیم که برای مثال آخرین شاه ایران از آن جان سالم به در نبرد. در هیچ کشوری پوپولیسم اتفاق خوبی نیست، ولی بدترین اتفاق ممکن برای ایران همین ظهور دوباره پوپولیسم در دوران تثبیت است، شبیه فردی که با خودرویی تصادف شدیدی کرده و در حال مرگ است و حالا خودرو بعد از یک توقف کوتاه دنده عقب میگیرد و دوباره از روی مصدوم رد میشود.
واقعیت این است که یک تجربه تلخ پوپولیسم افراطی را از سر گذراندهایم و راه آینده هم به هیچ رو هموار نیست، ولی خطر بازگشت دوباره شبح شوم پوپولیسم همچنان وجود دارد و با این همه بحران پیش رو دیگر زمانی برای اشتباه نداریم. دلیل این وضعیت البته روشن است، بدون جامعه مدنی قدرتمند و نقد بیطرف و آزاد شهروندان، خطاهای گذشته کشف نمیشود. دعای معروف داریوش بزرگ هخامنشی حفظ ایران از شر خشکسالی و دروغ بود، به نظر میرسد باید آن را امروز هم بارها و بارها تکرار کرد.
ارسال نظر