اتاقهای فکر آمریکا و امنیت ملی ایران - ۱۵ شهریور ۹۵
ابراهیم متقی
استاد دانشگاه تهران
اتاقهای فکر را می توان بهعنوان مجموعههای سازمانیافتهای تلقی کرد که با مطالعات خود، پیشنهادهایی را در رابطه با سیاست داخلی و همچنین جهتگیریهای سیاست خارجی ارائه میدهند. اینگونه گروهها، بهطور عموم مشارکت و همکاریهایی را با حزبهای سیاسی، ساختار حکومتی، گروههای ذینفوذ و شرکتهای خصوصی انجام میدهند. در عین حال این گروهها، غیرحکومتی هستند. به همین دلیل است که دارای کارکرد و جهتگیری فراحزبی هستند. اتاقهای فکر در آمریکا از تنوع قابلتوجهی برخوردارند.
ابراهیم متقی
استاد دانشگاه تهران
اتاقهای فکر را می توان بهعنوان مجموعههای سازمانیافتهای تلقی کرد که با مطالعات خود، پیشنهادهایی را در رابطه با سیاست داخلی و همچنین جهتگیریهای سیاست خارجی ارائه میدهند. اینگونه گروهها، بهطور عموم مشارکت و همکاریهایی را با حزبهای سیاسی، ساختار حکومتی، گروههای ذینفوذ و شرکتهای خصوصی انجام میدهند. در عین حال این گروهها، غیرحکومتی هستند. به همین دلیل است که دارای کارکرد و جهتگیری فراحزبی هستند.اتاقهای فکر در آمریکا از تنوع قابلتوجهی برخوردارند. آنان در حوزههای تحلیل سیاسی، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، اقتصاد، سیاستگذاری عمومی و روابط بینالملل فعالیت دارند. نتایج فعالیت پژوهشی این مجموعهها در قالب کتاب، تکنگاره، گزارش، برگزاری همایش و گردهمایی، برای توجیه مسوولان و تصمیمگیران رسمی منتشر میشود.
به همین دلیل است که اتاقهای فکر را میتوان در لایههای گوناگونی تقسیمبندی کرد. اتاقهای فکر در زمره نهادهای تحلیلی برای سیاستگذاری خارجی در آمریکا محسوب میشود، شاید هیچ کشوری به اندازه ایالاتمتحده در ارتباط با تولید دانش، اندیشه و مفاهیم اجتماعی سرمایهگذاری نکرده باشد. اتاقهای فکر در آمریکا عمدتا در واشنگتن دیسی قرار دارند. این امر نشان میدهد که رابطه ارگانیک بین اتاقهای فکر در آمریکا و روند سیاستگذاری امنیتی وجود دارد. برای پیشبینی و درک چشمانداز آینده سیاستهای آمریکا در حوزه خارجی فقط کافی است سری به وبسایتهای این موسسات تحقیقاتی زد یا آثار مکتوبشان را مطالعه کرد. در میان همه این موسسات و اتاقهای فکر ایالاتمتحده، «شورای روابط خارجی آمریکا» جایگاه منحصربهفردی دارد و تاثیرگذاریاش از همه افزونتر است و اعضای شورای روابط خارجی طیفی از نخبگان اثرگذار بر الگوهای راهبردی را تشکیل میدهند. اجماع نخبگان فکری و ابزاری آمریکا در شورای روابط خارجی، زمینه لازم برای تصمیمگیری و تصمیمسازیهای راهبردی را بهوجود میآورد. در سالهای دیپلماسی هستهای ایران، اعضای شورای روابط خارجی آمریکا نقش تعیینکنندهای در تولید فکر و ادبیات راهبردی داشتهاند. هماکنون نیز ریچارد هاس بیش از سایر اعضای شورای روابط خارجی تلاش دارد تا از الگوهای معطوف به تعادل و موازنه منطقهای در روابط ایران و آمریکا استفاده کند. در این ارتباط، موسسههای پژوهشی و اتاقهای فکر آمریکا در سال 2016 و در مقایسه با سال 1983 بیش از 400 درصد هزینههای پژوهشی خود را افزایش دادند. با چنین افزایشی در هزینهها، اتاقهای فکر در شرایط سازمان یافتهتری قرار میگیرند و خدمات بیشتری را برای حکومت و گروههای ذینفوذ در آمریکا ارائه میدهند. فعالیت اتاقهای فکر بعد از جنگ سرد افزایش یافته است. علت آن را میتوان در ضرورت مقابله هوشمند و راهبردی آمریکا با تهدیدات و بحرانهای امنیتی دانست.
۱. نقش اتاقهای فکر در روند سیاست گذاری راهبردی آمریکا: هریک از اتاقهای فکر آمریکا به مراکز اجرایی و تحقیقاتی خاصی وابسته است. به عبارت دیگر چنین مراکزی تلاش دارند تا نقش سازندهتری در سیاست امنیتی آمریکا ایفا کنند. نظریهپردازان و تحلیلگران سیاست خارجی در این مراکز فعالیت دارند. آنان برای لابیهای آمریکایی و همچنین نهادهای حکومتی آمریکا به تولید اندیشه و راهبرد اجرایی مبادرت میکنند. از نظر شورای سردبیران مجله شورای روابط خارجی آمریکا فصل مشترک همه این رویدادها و تحولات، تصادم و نبرد عقاید و ایدهها است؛ نبردی که جهان مدرن را ساخت و به آینده هم شکل خواهد داد. اتاقهای فکر در نگرش جوزف نای در زمره منابع قدرت نرم آمریکا محسوب میشود. منابع قدرت نرم ماهیت متنوعی دارد. نای بر این اعتقاد است که در سال 2002 بیش از 86 هزار محقق خارجی در موسسات آموزشی آمریکا اقامت داشتهاند. لازم به توضیح است که این آمار در سال 2012 بهگونه قابلتوجهی افزایش پیدا کرده است. چنین روندی نشان میدهد که مولفههای علمی یکی از ابزارهای قدرت نرم محسوب میشود. ایالاتمتحده، چهاربرابر نسبت به ژاپن که دارای دومین رتبه تولید مقالات علمی و چاپ روزنامه است، تولید رسانهای و مطالعاتی دارد. «اتاقهای فکر و سیاستگذاری در ایالاتمتحده» را میتوان در زمره موضوعات «توصیفی و تکنگاری» درباره مجموعههای دانشگاهی، گروههای مشاوره و افراد برگزیده دانست که در توزیع قدرت و چگونگی اجرای آن نقش دارند. سازمانهای مرتبط با اتاقهای فکر، تحلیلگران و سیاستگذاران، نقش حیاتی و تعیینکنندهای در تنظیم الگوهای رفتاری و تصمیمهای اجرایی در ایالاتمتحده دارند. این مراکز، مطالعههای خود را در سطح ایالتی و در حوزه دولت فدرال سازماندهی کردهاند. آنان دارای کارکرد بیمانندی در حوزه پژوهشهای سیاسی بوده و بهطور عموم در شرایط فراحزبی ایفای نقش میکنند. هریک از اتاقهای فکر الگوهای کنش خود را براساس لابیها و ساختاری تنظیم میکنند که در روند سیاستگذاری ایالاتمتحده از نقش ویژهای برخوردارند. موضوع ایران همواره یکی از دغدغههای اصلی سیاست خارجی و امنیتی ایالاتمتحده بوده است. بنابراین، امنیتسازی از طریق گسترش فعالیت اتاقهای فکر، زمینههای لازم برای هنجارسازی امنیتی را فراهم میسازد. هرگونه تصمیمگیری در حوزه سیاست خارجی بدون توجه به فعالیت اتاقهای فکر امکانپذیر نخواهد بود. دهها اتاق فکر در آمریکا فعالیت خود را برای تبادل ادبیات رقیب در حوزه سیاست خارجی و امنیتی فراهم میسازند. از آنجا که ایران و آمریکا دارای اختلافات سیاسی و امنیتی هستند، بنابراین بسیاری از این موسسهها فعالیتهای تحقیقاتی و مطالعاتی خود را در رابطه با ایران تنظیم کردهاند. لازم به توضیح است که بسیاری از این مراکز پژوهشی و اتاقهای فکر آمریکا دارای رویکردهای ستیزهجویانه و مقابلهجویانه با ایران هستند.
۲. گرایشهای موجود در اتاقهای فکر آمریکا: اتاقهای فکر در آمریکا به طیف متنوعی از گرایشها وابسته هستند. همانگونه که این گروهها میتوانند بر طیف گستردهای از مجموعههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تاثیرگذار باشند، آنان نیز از قالبهای ایدئولوژیک و بنیادهای اندیشهای سازمانهایی که با آنان مرتبط هستند، تاثیر میپذیرند. سه گرایش مبنایی در بین اتاقهای فکر آمریکا مشاهده میشود. هریک از این گروهها، دارای بنیانهای حمایتی و همچنین قالبهای ایدئولوژیک برای پیشبرد هدفهای خود هستند. گرایش اول دارای رویکرد مبتنی بر سیاست فراگیر است. این گرایش موسوم به گرایشهای فراجناحی است که در صدد ایجاد تعادل بین دو حزب ساختاری است. گرایش معطوف به سیاست فراگیر بر اصول رقابت بینحزبی تاکید دارد و آن را عامل موثری برای بهدست آوردن اجماع سیاسی بین نخبگان و تداوم سیاستهای دموکراتیک میداند. هدف اصلی گرایش اول، مقابله با تهدیدهای عینی و نیز ایجاد مخرج مشترک در سیاستهای اقتصادی، نظامی و امنیتی است. گرایش دوم مربوط به گروههای لیبرال است. گروههای لیبرال مخالف سیاستهای کاربردی از سوی محافظهکاران هستند. به این ترتیب میتوان به این جمعبندی رسید که لیبرالها مرزبندیهای مشخصی برای پیگیری هدفهای عینی خود دارند. بهطور کلی، گروههای لیبرال برای هدفهای اقتصادی، اهمیت ویژهای قائل هستند. آنان بر این اعتقادند که آمریکا باید از راه ایجاد موازنه به همبستگی راهبردی با کشورها، گروهها و گرایشهای گوناگون نائل شود؛ زیرا اداره جهان در عصر بحرانهای فراگیر، همواره مخاطراتی را بهوجود میآورد. بنیادهایی که متعلق به گروههای لیبرال هستند، اداره امور جهان را از راه همکاری و گسترش نهادهای بینالمللی امکانپذیر میدانند. بنابراین مطالعاتی که این گروه به انجام میرسانند، بهطور کلی مربوط به مطالعات صلح، مذاکره، حلوفصل مناقشه و مدیریت بحران است.
مطالعات صلح بخشی از ضرورتهای امنیت ملی در آمریکا محسوب میشود. سنتهای اجرایی در آمریکا بر این امر تاکید دارد که میتوان از طریق همکاریهای چندجانبه با نظریهپردازان و مراکز تحقیقاتی، زمینههای لازم برای تولید سیاستهای رقیب در روند سیاستگذاری امنیتی در آمریکا را فراهم آورد. گرایش سوم مربوط به سازمانها و مجموعههایی است که دارای «گرایشهای حزبی» بوده و از سوی دیگر، در صدد قطبیسازی فضای سیاسی و اجتماعی در آمریکا هستند. حوزه اصلی فعالیت این گروهها در واشنگتن است. آنان بر ضرورت مبارزه بین «خیر» و «شر» تاکید دارند. ظهور گروههای نومحافظهکار با قدرتیابی چنین مجموعههایی حاصل شده است. چنین گروههایی همواره تلاش دارند تا موقعیت خود را با ارتقای سطح جدال در عرصه منطقهای و بینالمللی تثبیت کنند. دغدغه اصلی آنان پیگیری موضوعات متنوعی از جمله جنگ و نیز سازماندهی قدرت ملی برای مقابله با دشمن است. موسسههای مطالعات راهبردی نقش تعیینکنندهای در سیاستگذاری امنیت ملی آمریکا ایفا میکنند. هریک از این موسسهها دارای مسوولیت ویژهای در ارتباط با موضوعهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیت ملی هستند. طی سالهای دهه 1960 به بعد، نقش مراکز مطالعاتی بهعنوان «گروههای تصمیمساز» در سیاست امنیت ملی آمریکا افزایش یافته است. از جمله این مراکز تحقیقاتی میتوان به «موسسه آمریکایی اینترپرایز»، «انستیتو جیمز بیکر برای سیاستگذاری عمومی»، «موسسه بروکینگز»، «بنیاد کارنگی»، «مرکز کارتر»، «مرکز آمریکایی توسعه»، «مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی»، «شورای روابط خارجی»، «موسسه مطالعات سیاست خارجی» و «بنیاد هریتیج» اشاره کرد.
۳. رویکرد اتاقهای فکر آمریکا درباره دیپلماسی هستهای و برنامه جامع اقدام مشترک : اتاقهای فکر محافظهکار و مجموعههایی که به لابیهای اسرائیلمحور تعلق دارند، عموما تلاش میکنند تا ایران را بهعنوان تهدید امنیتی برای منافع ملی آمریکا معرفی کنند. چنین گروهی از اتاقهای فکر عموما درصددند تا زمینههای تهدیدسازی در انگارههای ذهنی آمریکا نسبت به الگوهای رفتاری ایران را بهوجود آورند. انعکاس برخی مفاهیم و ادبیات ضدآمریکایی در این موسسهها، زمینههای لازم برای مقابلهگرایی با ایران را منعکس میسازد. مقابلهگرایی با ایران نیازمند تولید اندیشه و سازوکارهای راهبردی است که از سوی اتاقهای فکر تولید و بهعنوان زیربنای اندیشه راهبردی در نهادهای بوروکراتیک ایالاتمتحده تبدیل به سیاستهای رسمی آمریکا میشود.
در بین اتاقهای فکر آمریکا، مجموعههایی همانند بنیاد دموکراسی و آمریکن اینترپرایز دارای رویکرد تهاجمیتری نسبت به جایگاه منطقهای و سیاست هستهای ایران هستند. بسیاری از اتاقهای فکر مبادرت به تاسیس «پایگاه دادههای تجارت جهانی در ایران» کردهاند. از طریق پایگاههای جمعآوری اطلاعات، تلاش دارند تا زمینههای محدودسازی تفاوت ژئوپلیتیکی ایران را از طریق فرآیندهای سیاستگذاری امنیتی و اقتصادی بهوجود آورند. در بین اتاقهای فکر آمریکا، موسسه بروکینگز و شورای روابط خارجی آمریکا دارای رویکرد معتدلتری نسبت به الگوهای سیاسی و رفتاری ایران هستند. موسسه مطالعات رند نیز تلاش دارد تا مفاهیم و ادبیات معتدلی برای تنظیم راهبرد درباره ایران تولید کند. اگرچه موسسه مطالعات رند وابسته به وزارت دفاع آمریکا است، اما رویکرد این موسسه در مقایسه با سایر مراکز تحقیقاتی امنیت محور، ماهیت معتدلتری دارد. برخی از مطالعات موسسه رند مربوط به فعالیتهای هستهای ایران است. برخی دیگر، بیانگر فرآیند همکاریهای ایران در حوزه سیاست بینالملل و مراکز پژوهش راهبردی بوده است. موضوعاتی همانند انرژی، اقتصاد جهانی، هستهای شدن، امنیت خاورمیانه را میتوان در زمره دغدغههای راهبردی موسسه مطالعات رند دانست. موسسه رند در گزارش مفصلی به موضوع رابطه ایران و چین پرداخته است و توضیح میدهد که چطور طی سه دهه و در سایه دشمنی ایران و آمریکا، ایران به چین نزدیک و نزدیکتر شده است.
برخی از موسسات و اتاقهای فکر آمریکا دارای رویکرد مقابلهجویانه با ایران هستند. بنیاد ملی دموکراسی در راستای تحقق چنین هدفی نقش تعیینکننده و موثری داشته است. ایران در بنیاد ملی دموکراسی آمریکا جایگاه ویژهای در سالهای بعد از جنگ سرد پیدا کرده است.
بنیاد کارنگی روی تحولات ایران خصوصا روند پرونده هستهای جمهوری اسلامی تمرکز جدی و اساسی دارد. در صفحه مربوط به ایران در سایت بنیاد کارنگی بر ضرورت انجام اقدامات مقابلهجویانه در برابر ایران تاکید شده است. رویکرد عمومی بنیادکارنگی معطوف به محدودسازی قدرت راهبردی ایران از طریق تصاعد دیپلماسی فشار است. پژوهشگران بنیاد کارنگی بر این اعتقادند که ضرورت اجتنابناپذیری برای محدودسازی قدرت راهبردی ایران وجود دارد. مقابله با چنین قابلیتهایی از طریق اقدامات چندجانبه سیاسی، اقتصادی و امنیتی مورد تاکید قرار گرفته است. پژوهشگران موسسه هوور در تبیین سیاست امنیتی آمریکا در برخورد با ایران اعتقاد دارند که ایالاتمتحده باید به سرعت شیوه جدیدی را برای تعریف منافع ملی اصلی خود در رابطه با ایران پیدا کند. [به ادعای آنها] این شیوه باید از تولید بمب هستهای توسط ایران جلوگیری کند، به حمایت رژیم ایران از گروههای تروریستی پایان دهد و به جنبش دموکراتیک در داخل ایران کمک کند. به اعتقاد نویسندگان گزارش، آمریکا تنها زمانی میتواند به ساخت تسلیحات هستهای توسط ایران و حمایت این کشور از گروههای تروریستی پایان دهد که حکومتی دموکراتیک در ایران حاکم شود. با توجه به چنین رویکردی، پژوهشگران موسسه هوور در تبیین الگوی رفتاری جدید آمریکا در برخورد با ایران بر این موضوع تاکید دارند که: «یک رویکرد جدید در قبال ایران هم نیازمند یک استراتژی کوتاهمدت برای به تعویق انداختن تولید بمب هستهای توسط این کشور و هم یک استراتژی بلندمدت برای تسریع تغییر دموکراتیک در داخل ایران است. در این رویکرد، گزینههای امنیتی، راهبردی و مطالعاتی متنوعی فراروی سیاست امنیتی ایران قرار میگیرد. هرگزینه هم نقش تکمیلی با گزینههای رقیب را دارد.
ارسال نظر