فیشهای حقوقی و آگاهی عمومی
۱- (آنتونی پارسونز، دیپلمات انگلیسی که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹ سفیر انگلستان در تهران بود در جایی از خاطرات خود مینویسد که زمانی از فساد دربار با شاه سخن گفته بود. شاه در مقام پاسخ به او برآمده و اظهار کرده بود که اینها که گفته میشود شایعه و اتهام است و حقیقت ندارد.
اگر درست یادم باشد، جملهای که پارسونز در ادامه نوشته بود چنین مضمونی داشت؛ «مهم نیست که این شایعات حقیقت دارد یا خیر. مهم این است که مردم آنها را باور میکنند. » شاه حتی اگر میتوانست اثبات کند آنچه در مورد فساد دربار میگویند حقیقت ندارد (فسادی که بعدها مشخص شد واقعا وجود داشته است)، مردم آن را باور نمیکردند و دروغی از پس دروغهای دیگرش میپنداشتند.
۱- (آنتونی پارسونز، دیپلمات انگلیسی که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹ سفیر انگلستان در تهران بود در جایی از خاطرات خود مینویسد که زمانی از فساد دربار با شاه سخن گفته بود. شاه در مقام پاسخ به او برآمده و اظهار کرده بود که اینها که گفته میشود شایعه و اتهام است و حقیقت ندارد.
اگر درست یادم باشد، جملهای که پارسونز در ادامه نوشته بود چنین مضمونی داشت؛ «مهم نیست که این شایعات حقیقت دارد یا خیر. مهم این است که مردم آنها را باور میکنند.» شاه حتی اگر میتوانست اثبات کند آنچه در مورد فساد دربار میگویند حقیقت ندارد (فسادی که بعدها مشخص شد واقعا وجود داشته است)، مردم آن را باور نمیکردند و دروغی از پس دروغهای دیگرش میپنداشتند. سخن پارسونز را چه بپسندیم چه نپسندیم، در آن عنصری از حقیقت وجود دارد. در سیاست، باورپذیری و باورناپذیری یک سخن، گاه مهمتر از صادق بودن یا کاذب بودن آن است. چه در ایران، چه در سایر کشورها، گاه مردم دوست دارند که چیزی را باور کنند و کسانی در این بازی برنده هستند که آنچه را مردم دوست دارند بشنوند بیان میکنند. این، حقیقت تلخی است که به سختی میتوان انکارش کرد و متاسفانه شواهد بسیاری برای اثبات آن وجود دارد.
۲- امروز اگر به یک راننده تاکسی یا یک شاگرد مغازه خردهفروشی یا یک بازنشسته تامین اجتماعی بگویید که علت اوضاع بد مالی و جور نبودن دخل و خرج شما حقوق چند صد میلیونی برخی مدیران دولتی است، راحتتر و سریع تر این حرف را باور میکنند تا اینکه بگویید علت اوضاع بد اقتصادی شما و بسیاری از مردم کشور، نهادهای ناکارآمد، قوانین و مقررات دستوپا گیر، فقدان مکانیزمهای اعتبارسنجی، اعطای بیرویه و کارشناسی نشده یارانه به بخش قابل توجهی از مردم، فقدان چارچوبهای روزآمد ورشکستگی و خروج بنگاهها از بازار، فقدان مکانیزمهای موثر برای ثبت و اجرای وثیقههای اعتباری و منقول، عدم امکان واگذاری مطالبات بانکها به شرکتهای مدیریت داراییها و حبس شدن داراییهای آنها به شکل اموال غیرمنقول و نظایر اینهاست. مردم دوست ندارند از این سخنان پیچیده و مغلق بشنوند. آنها بیشتر دوست دارند عامل مشکلات و گاه تیرهروزی خود را در قامت یک یا چند شخص ببینند.
در چنین شرایطی اگر عکس و تصویری هم از آن اشخاص وجود داشته باشد چه بهتر. تجسم مشکل سادهتر میشود. اینکه بگوییم عامل مشکلات مردم، مدیران فلان دستگاهها هستند که چند صد میلیون حقوق میگیرند، برای مردم عادی بسیار باورپذیرتر است تا اینکه از ناکارآمدی نهادها و قواعد بازی برایشان داد سخن دهیم.
۳. این بار هم دولتمردان، خواه ناخواه وارد این بازی خواهند شد. چون به خوبی میدانند در عالم سیاست، مهم این نیست که این حقوقها تا چه میزان در وضعیت اقتصادی مردم تاثیر دارند، بلکه مهم این است که «مردم تا چه حد برای آن اهمیت قائلند.» اما حقیقت این است که دولت اگر به دنبال این است که کاری کند که در بلندمدت مفید و موثر به حال مردم باشد، باید مردم را به سمتی سوق دهد که نگران اموری باشند که واقعا مهم هستند. باید سطح دانش عمومی تا حدی بالا برود که دغدغه مردم این باشد که مشکلات اصلی و بنیادین آنها حل شود؛ نه اینکه به دنبال مقصری نام و نشان دار باشند و انگشت اتهام را به سمت وی نشانه روند و دولت را نیز به دنبال خود بکشانند.
دولت اگر چنین روشی را در پیش بگیرد و در ارتقای آگاهی عمومی بکوشد، میتواند امیدوار باشد که روزی برسد که چنین مسائلی در چارچوب منطقی و قانونی خود حل و فصل شوند و به سختی امکان تبدیل آنها به نزاعهای سیاسی وجود داشته باشد اما اگر بخواهد فقط آن کاری را انجام دهد که مردم، در همین لحظه و هم اکنون توقع دارند و آن چیزی را بگوید که مردم دوست دارند بشنوند، باید خود را آماده روزی کند که پرسیده شود «پس فرق این دولت با دولت قبلی چیست؟»
ارسال نظر