مدیریت عدم‌قطعیت‌های ژئوپلیتیک

کامالا هریس معاون رئیس‌جمهور و دونالد ترامپ رئیس‌جمهور سابق، سبک‌‌‌ها و دیدگاه‌های رقابتی برای خاورمیانه دارند، اما بازیگران منطقه همچنان محرک اصلی رویدادها در ماه‌های آینده خواهند بود. تمرکز آمریکا بر این است که چه کسی در رقابت برای کاخ سفید پیروز خواهد شد و اینکه آیا جهان در عرض چند ساعت، هفته یا احتمالا چند ماه به این سوال پاسخ روشنی خواهد داد، بستگی به اینکه چقدر رقابت نزدیک است، خواهد داشت.

انتخابات امسال در زمان عدم‌قطعیت بزرگ ژئوپلیتیک، به‌ویژه در خاورمیانه برگزار ‌شد. با وجود جنگ‌‌‌ها و تنش‌‌‌های جاری، این منطقه در کانون توجه اصلی بحث‌‌‌های مبارزات انتخاباتی آمریکا در سال‌جاری نبوده است. آنچه برای بسیاری از مردم خاورمیانه وجود دارد - اینکه آیا آنها و خانواده‌هایشان از جنگ‌های فعلی جان سالم به در خواهند برد - در ذهن اکثر رای‌دهندگان آمریکایی، موضوع ثانویه است. ترامپ به غیرقابل پیش‌بینی بودن خود می‌‌‌بالد و مخالفان و شرکای آمریکا را با حرکات غیرمنتظره از تعادل خارج می‌کند، در حالی که هریس احتمالا رویکرد مدیریتی تکنوکراتیک در مورد مسائل خاورمیانه، از جمله در مورد مسائل مهمی مانند ایران را حفظ خواهد کرد.

مهم‌ترین چیزی که باید در این دوره مراقب آن بود، اتفاقاتی است که در دو ماه و نیم آینده در خاورمیانه رخ می‌دهد. وقایع این روزها عمدتا توسط بازیگران منطقه هدایت می‌‌‌شوند و انحراف استراتژیک بایدن، قدرت‌‌‌های کلیدی منطقه‌‌‌ و گروه‌‌‌های غیردولتی را برانگیخت تا امور را به دست بگیرند و ایالات متحده نقش متوسط‌‌‌تری در جلوگیری از ظهور نتایج بدتر ایفا می‌کند. بایدن می‌تواند گام‌‌‌هایی برای معکوس کردن مارپیچ منفی و بهبود وضعیت جانشین خود بردارد، اما جهش‌‌‌های بزرگ در فضای گسترده‌‌‌تر منطقه‌‌‌ای از هم‌‌‌اکنون تا ژانویه بعید به نظر می‌‌‌رسد.

انتظار اصلی از سیاست ایالات متحده در خاورمیانه در مراحل اولیه ۲۰۲۵ این است که احتمالا نسبت به اقدامات بازیگرانی مانند اسرائیل و ایران و گروه‌هایی مانند حماس و حزب‌الله  واکنش نشان دهد. یک دولت جدید ایالات متحده چند هفته یا شاید چند ماه طول می‌کشد تا تیمی را تشکیل دهد. ارتش ایالات متحده همچنان نقش مهمی در شکل دادن به چشم‌انداز استراتژیک ایفا خواهد کرد، اما بعید به نظر می‌رسد که هیچ حرکت بزرگی انجام دهد مگر در واکنش به آنچه در منطقه اتفاق می‌افتد. یک عامل کلیدی که باید در اوایل سال ۲۰۲۵ به نظاره نشست، فارغ از اینکه چه کسی برنده ریاست جمهوری شود، این است که چه کسی دو مجلس کنگره را کنترل می‌کند. در نظام سیاسی آمریکا، کنگره نقش مهمی در تصویب بودجه‌‌‌هایی دارد که تعهدات خارجی آمریکا را تامین می‌کند، نظارت بر سیاست‌‌‌های قوه مجریه را ارائه می‌کند و نامزدهای کلیدی را برای سمت‌‌‌هایی که سیاست ایالات متحده را اداره می‌کنند، تایید می‌کند.

اینکه کدام حزب قوه مقننه را کنترل خواهد کرد، یا اینکه آیا همان حزب اکثریت را در هر دو مجلس خواهد داشت، در روز انتخابات به نظر می‌رسد که یک مساله پیچیده باشد – رای‌دهندگان آمریکا به همان اندازه که در رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری اختلاف‌نظر دارند در مبارزات انتخاباتی ایالتی نیز اختلاف‌نظر دارند. یک سوال کلیدی برای آینده سیاست ایالات متحده در خاورمیانه این است که آیا می‌توان ائتلاف جدید حمایتی دو‌حزبی به روشی که ائتلاف‌های مشابه متشکل از قانون‌گذاران دموکرات و جمهوری‌خواه در چند سال گذشته برای پیشبرد یک سیاست ثابت ایالات متحده در قبال چین و تا حدودی روسیه ایجاد شد، برقرار کرد. در غیاب این، مساله سیاست خاورمیانه‌ای ایالات متحده می‌تواند به شیوه‌ای نوشرق‌شناسانه، برای تکه‌تکه کردن و تقسیم آمریکایی‌ها بر اساس خطوط ایدئولوژیک و حزبی مورد استفاده قرار گیرد. عدم‌قطعیت‌های بزرگ در خاورمیانه با عدم‌قطعیت‌های به همان اندازه درخصوص سیاست آمریکا منعکس می‌شود.

صرفا واشنگتن نیست، به منطقه هم بستگی دارد

موسسه خاورمیانه در ادامه این گزارش، دیدگاهی از جرالد فاایرشتاین مدیر برنامه امور شبه‌جزیره عربستان را منتشر کرده که در این تحلیل آمده است: تثبیت درگیری‌‌‌های کنونی اسرائیل با حماس و حزب‌‌‌الله و تعیین راهی برای پیشرفت با ایران، دو مورد از فوری‌‌‌ترین مسائل منطقه‌‌‌ای خواهد بود که دولت بعدی آمریکا با آن مواجه خواهد شد. با توجه به نیاز مبرم برای یافتن مسیری رو به جلو در میان دو‌قطبی شدن عمیق سیاسی در واشنگتن و فقدان هر گونه اجماع در مورد چگونگی رویکرد به مسائل منطقه‌ای، بزرگ‌ترین چالش سیاست، ممکن است به خانه نزدیک‌تر باشد.

با توجه به این احتمال که درگیری‌‌‌های کنونی اسرائیل با حماس و حزب‌‌‌الله و پیامدهای آن، و همچنین تنش‌‌‌ها با ایران، پیش از روی کار آمدن دولت بعدی ایالات متحده در ۲۰ ژانویه حل و فصل نشود، اولین کار برای تیم آینده این خواهد بود که به دنبال راهی پایدار برای تثبیت وضعیت و جلوگیری از دور جدیدی از خشونت باشد. عملیات‌‌‌های اسرائیل در غزه، جنوب لبنان و حتی علیه ایران هزینه‌‌‌های قابل‌‌‌توجهی برای اعتبار و جایگاه بین‌المللی آن و همچنین تعمیق اختلافات سیاسی داخلی آن به همراه داشته است. جامعه بین‌الملل با واکنش شدید به ناکامی در غزه پس از ۷ اکتبر، بیش از سال‌های متمادی بر درگیری اسرائیل و فلسطین متمرکز شده است.

رهبری جدید ایالات متحده باید ابزاری بیابد تا تعاملات بین‌المللی، به‌ویژه کشورهای عربی خلیج فارس را به سمت اهداف مولد هدایت کند تا به مردم غزه کمک کند تا زندگی، خانه‌ها و جوامع خود را بازسازی کنند، نهادهای حکومتی و امنیتی جدیدی برای غزه ایجاد و راه را برای فشار برای حل سیاسی مناقشه اساسی فراهم کنند. مذاکرات موفقیت‌آمیز برای پایان دادن به مناقشه بدون شک به رهبری سیاسی جدید در تل‌آویو و رام‌الله نیاز دارد و بنابراین نیاز به زمان دارد. اما دولت می‌تواند این روند را با هماهنگی با شرکای عرب و اروپایی خود و همچنین شاید با روسیه و چین آغاز کند تا به محض اینکه محیط سیاسی منطقه اجازه دهد، آماده حرکت شود.

تعیین راه رو به جلو با ایران دومین چالش پیش روی دولت جدید خواهد بود. چه دولت هریس باشد و چه ترامپ تا ژانویه، آنها با وضعیتی بسیار متفاوت از دولت قبلی ترامپ یا بایدن مواجه خواهند شد. ایران دارای مزیت‌های منطقه‌ای است. حمایت این کشور از حمله روسیه به اوکراین، روابطش را با مسکو تقویت کرده و در عین حال روابط نزدیک با چین را نیز حفظ کرده است؛ همان‌طور که دعوت برای پیوستن به گروه بریکس نشان می‌دهد.

علاوه بر این، برخلاف یک دهه پیش، دولت‌های خلیج فارس به صراحت اعلام کرده‌اند که نمی‌خواهند وارد رویارویی نظامی با ایران شوند و به صراحت بی‌طرفی خود را در درگیری اسرائیل و ایران اعلام کرده‌اند. بنابراین، اگر ایالات متحده و اسرائیل به دنبال بازگشت به کمپین فشار علیه ایران باشند، متوجه خواهند شد که اهرمی که قبلا از آن برخوردار بودند، برقرار کردن دوباره آن دشوار خواهد بود. با این حال، رئیس‌جمهور جدید ایران تا حدودی به بهبود روابط با آمریکا و غرب ابراز علاقه کرده است. بنابراین، تلاش برای تعامل با ایران ممکن است به ثمر بنشیند و مطمئنا مورد استقبال کشورهای حاشیه خلیج فارس هم قرار خواهد گرفت، اگرچه اسرائیل را در این زمینه منزوی‌تر می‌کند.

در حالی که طراحی سیاستی برای رسیدگی به مسائل اسرائیل و فلسطین و همچنین تهدید منطقه‌‌‌ای ایران ممکن است چالش‌‌‌های دلهره‌‌‌آوری را برای دولت جدید ایجاد کند، بزرگ‌ترین چالش ممکن است به جای خاورمیانه در واشنگتن باشد. قطبی شدن عمیق سیاسی و فقدان هر گونه اجماع در مورد چگونگی رویکرد به مسائل منطقه‌ای، سیاست‌های دولت را در برابر حمله آسیب‌پذیر خواهد کرد. نتایج در بهترین حالت دشوار است. بنابراین، پیش از هر چیز، چالشی که دولت جدید با آن مواجه خواهد شد، نیاز به بازسازی اجماع داخلی ایالات متحده و یافتن راهی به جلو خواهد بود که می‌تواند مورد پذیرش، شاید با اکراه، از سوی هر دو طرف باشد.