در یک نشست تخصصی بررسی شد
خاورمیانه پس از سردار
در ابتدای این نشست دکتر اصغر عربیان، دبیر اجلاسیه و رئیس دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات گفت: «این نشست، پیش نشست اجلاسیه سراسری حقوقدانان حامی گفتمان مقاومت است که اجلاسیه نهایی آن در آینده نزدیک خواهد بود.»
دکتر عربیان با اشاره به اینکه قانونمداری برای دولت آمریکا فاقد مفهوم است و همه چیز در تاریخ این کشور با زور و قلدری رقم میخورد، تاکید کرد که منشورهای بینالمللی هیچگاه برای این کشور محترم شمرده نشده است. وی ادامه داد: «بعد از شهادت سردار سلیمانی یک سیلی به دولت آمریکا نواخته شد و ما بر آن شدیم این قضیه را از ابعاد حقوقی بررسی کنیم که طی فراخوان در سراسر کشور خواستیم این موضوع بررسی و در این دانشگاه جمعبندی و این اجلاسیه برگزار شود.»سپس حسین شیخالاسلام، معاون امور بینالملل و دانشجویان غیرایرانی دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به اینکه ساخت داعش بزرگترین کاری بود که استکبار جهانی در منطقه انجام داد، گفت:« حاج قاسم سلیمانی توانست داعش را شکست دهد و چشم فتنه را کور کند که یکی از دلایل ترور وی همین موضوع بود.»
شیخالاسلام با اشاره به اینکه سردار سلیمانی به بهترین شکل ممکن (شهادت) از دنیا رفت و ما باید علت ترور این شهید بزرگوار را بررسی کنیم تاکید کرد که هزینه باقی ماندن و فعالیت حاج قاسم بیشتر از هزینه حذف فیزیکی او برای غرب شده بود لذا سردمداران استکبار جهانی تصمیم به ترور این شهید والامقام گرفتند.در ادامه دکتر کیهان برزگر، استاد روابط بینالملل و مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه علوم و تحقیقات که این نشست با ابتکار وی برگزار شد، گفت که سردار سلیمانی یک قهرمان ملی بود و یک استراتژی سیاسی-امنیتی هوشمندانه را در راستای تامین منافع ژئوپلیتیک ایران دنبال میکرد.
به گفته دکتر برزگر، اقدامی که سردار سلیمانی انجام داد این بود که توانست با یک هزینه کم، شبکههای محلی از نیروهای محلی را در کشورهای دوست ایجاد کند که این اقدام یک شاهکار نظامی فوقپیشرفته، هوشمند و استراتژیک است. این شاهکار نظامی ترکیب قدرت متقارن و نامتقارن بود که براساس آن شبکههای محلی طرفدار ایران بسیج شدند و نیروهای مخالف ایران را فراتر از مرزهای کشور سرکوب کردند. این در حالی است که آمریکاییها که میلیاردها دلار هزینه کرده بودند تا عراق، افغانستان یا سوریه را به دست بیاورند اصلا از این وضعیت راضی نبودند. دیگر سخنران این نشست دکتر ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران بود. وی با بیان اینکه قاسم سلیمانی توانست الگوی صدور انقلاب را بر اساس قالبهای اجتماعی و هنجاری و ابزارهای قدرت خود بازیگران منطقهای توسعه دهد، گفت:« امروز گروههای مربوط به جبهه مقاومت به اندازهای گسترش و عمق یافتهاند که دیگر نیازی به کمک اقتصادی ایران ندارند.»
استاد دانشگاه تهران ادامه داد: «برخلاف صحبت پمپئو و ترامپ که گفتهاند جهان و منطقه بدون سلیمانی امنتر خواهد بود، فضای موجود منطقهای بعد از ترور سردار سلیمانی، ناامنتر و نشانههای آشوب و درگیری بیشتر خواهد بود.»دکتر ناصر هادیان، استاد دانشگاه تهران نیز درباره تاثیر شهادت سردار سلیمانی بر بازدارندگی در سطح منطقه و روابط ایران و آمریکا گفت که بازدارندگی ایران در سطح منطقه با این اتفاق تغییری نکرده است. زیرا بازدارندگی جمهوری اسلامی بنیانهایی دارد و قائم به یک شخص نیست.به گفته هادیان، ایران یکسری ظرفیتسازی کرده و بازدارندگیاش در مقابل آمریکا نیز بازدارندگی غیرمتقارن است. در چنین شرایطی شخصی چون سردار سلیمانی در این ظرفیتسازی بسیار اثرگذار بود. البته وی معتقد است که اکنون با وجود شهادت سردار سلیمانی این ظرفیتها و توانمندیها به قوت خود باقی است؛ یعنی گروههای مقاومت همچون حزبالله یا حشدالشعبی همچنان وجود دارند و موشکها و تجهیزات محور مقاومت نیز برقرار است. در نهایت نیز دکتر فواد ایزدی، دیگر استاد دانشگاه تهران در خصوص دلایل ترور سردار سلیمانی و ارتباط آن با مسائل داخلی آمریکا گفت اقداماتی که دونالد ترامپ از امروز تا انتخابات سال آینده انجام خواهد داد قطعا متاثر از بحثهای انتخاباتی خواهد بود.ایزدی گفت: «تفسیر ترامپ این بود که ترور سردار سلیمانی میتواند در حوزه انتخابات به نفع وی تمام شود، اما در عمل بهنظر میرسد که محاسباتش اشتباه بوده است.» در ادامه، صحبتهای سخنرانان اصلی این نشست به تفکیک در ذیل مطلب میآید.
استراتژیست قهرمان
دکتر کیهان برزگر
مدیر «گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل» واحد علوم و تحقیقات
سردار سلیمانی یک قهرمان ملی بود و یک استراتژی سیاسی-امنیتی هوشمندانه و دوجنبهای در راستای تامین منافع ژئوپلیتیک ایران داشت. نخست؛ افزایش نقش و نفوذ منطقهای ایران که یک اصل ثابت سیاست خارجی در چند دهه گذشته برای حفظ جایگاه سیاسی ایران در معادلات سیاسی منطقهای و جهانی بود. این استراتژی فراتر از جنبههای ایدئولوژیک، محور مقاومت و وحدت اسلامی، یک جنبه کلان هم داشت و آن تقویت منابع قدرت ملی کشور و همچنین حفظ امنیت در مرزهای فوری و حلقه بزرگتر امنیتی در منطقه بود.
باید توجه داشت که ایران یک کشور خاص درون منطقه است که به وسیله دشمنان محاصره شده است. از زمانهای قدیم نیز قدرتهای بزرگ نگاه طمعآمیزی به کشور ما داشتند؛ بنابراین از قدیم حضور قوی منطقهای ایران یک اصل مهم سیاست خارجی کشور محسوب میشده است. این حضور منطقهای نیز به روشهای مختلف انجام میگرفته است.
دوم؛ حفظ بقای کشور از طریق دفع تهدیدات متقارن (بازیگران دولتی دشمن مثل آمریکا و رژیم اسرائیل) و تهدیدات نامتقارن (گروههای تروریستی همچون القاعده و داعش که ماهیت ضدایرانی دارند). این استراتژی نوعی بازدارندگی برای کشور بهوجود آورد که با امکانات، ظرفیتهای اقتصادی و محدودیتهای راهبردی کشورمان در دوره تحریمهای اقتصادی و فشارهای سیاسی همخوان بود.
بنابراین افزایش حضور و نفوذ منطقهای ایران یک مبنای استراتژیک دارد که آن مبنای استراتژیک فراتر از بحثهای ایدئولوژیک مربوط به مقاومت و مربوط به کشور ایران است. زیرا افزایش حضور منطقهای میتواند جایگاه ایران را در معادلات سیاست جهانی افزایش دهد.
همانطور که اشاره شد ایران کشوری با جغرافیای بزرگ و جمعیت زیاد است و این نوع کشورها وقتی نقش و قدرتشان از لحاظ اقتصادی افزایش پیدا میکند به همان اندازه نیز خواهان ایفای نقش در عرصه روابط بینالملل هستند. یعنی بهطور کلی وقتی قدرت کشورها بیشتر میشود نقش سیاسیشان نیز افزایش پیدا میکند مانند ترکیه، روسیه، چین و هند.
در مورد دفاع از بقای حاکمیت هم باید توجه داشت که وقتی نام حاج قاسم میآید بحثهای ایدئولوژیک مقاومت مطرح میشود، اما مهمتر از آن، بحث ملی بودن مساله بقای حاکمیت (state) است. اگر داعش به سمت ایران میآمد و state یا فلات قاره ایران دچار فروپاشی میشد این مساله میتوانست بهصورت دومینو یک بیثباتی در کل منطقه ایجاد کند.
اقدامی که سردار سلیمانی انجام داد این بود که توانست با هزینه کم شبکههای محلی از نیروهای محلی را در کشورهای دوست ایجاد کند که این اقدام یک شاهکار نظامی فوق پیشرفته، هوشمند و استراتژیک محسوب میشود. این شاهکار نظامی ترکیب قدرت متقارن و نامتقارن بود که براساس آن شبکههای محلی طرفدار ایران بسیج شدند و نیروهای مخالف ایران را فراتر از مرزهای کشور سرکوب کردند. این در حالی است که آمریکاییها که میلیاردها دلار هزینه کرده بودند تا عراق، افغانستان یا سوریه را به دست بیاورند اصلا از این وضعیت راضی نبودند. بنابراین این استراتژی ایران در منطقه بسیار برای کشور کارساز بوده است.
سردار سلیمانی با این استراتژی تعادل در روابط با قدرتهای بزرگ یعنی روسیه و آمریکا در بحران سوریه بهوجود آورد، نقش سرکش دولت ترکیه در عراق و سوریه را مهار کرد، موازنه وحشت در روابط با رژیم اسرائیل ایجاد کرد، عراق را از کمپ دشمنان خارج و به حلقه دوست ایران در جهان عرب تبدیل کرد و از این طریق بر نقش منطقهای و چانهزنی ایران در روابط با کشورهای غربی افزود.
راهبرد فعلی آمریکا در منطقه به نوعی یک راهبرد تضعیف مرحلهای رقبای ناسازگار با اهداف خود است. شکستهای آمریکا در جنگهای منطقهای در دو دهه گذشته عطش جنگ را در سیاست داخلی آمریکا کاهش داده است. زمانی آمریکا توان این را داشت که وارد جنگی شود، اما خروج از آن هیچ وقت برای آمریکا آسان نبوده و با مقاومت ملتهای منطقه مانند عراق و افغانستان روبهرو شده است. بر این مبنا، اکنون آمریکا ترجیح میدهد که بهطور غیرمستقیم و از طریق نیروهای نیابتی، حال به شکل استفاده از رژیمهای طرفدار خود در منطقه یا گروههای شبهنظامی یا جنگهای جاسوسی، سایبری، پهپادی و... که هزینه کمتری دارد، رقبای خود را وادار به سازش یا نابود کند. آمریکا بر این اساس استراتژی مبارزه با القاعده و داعش را در روند زمان و بهطور تدریجی انجام داد. اکنون سیاست «فشار حداکثری» آمریکا در مواجهه با ایران هم بر همین مبنا است تا با تضعیف مرحلهای، کشورمان از درون دچار فروپاشی شود. در این راستا، به خیال آمریکا، حذف سردار سلیمانی میتواند منجر به تغییر رفتار منطقهای و تضعیف نقش ایران در میان متحدان خود شود.
در این بین فلسفه استراتژی دفاعی رژیم صهیونیستی نیز قابلبررسی است؛ فلسفه استراتژی دفاعی این رژیم بر تقویت و تمرکز نظامی-امنیتی در «مرزهای قابلدفاع» در حلقه اول امنیتی این کشور در لبنان، غزه، بلندیهای جولان و کرانه باختری است. از نظر این رژیم، ایجاد یک جبهه جدید توسط ایران در سوریه در نزدیکی بلندیهای جولان و لبنان با طراحی سردار سلیمانی، امنیت و بقای آن را به چالش جدی میکشید و چون اسرائیل ظرفیت و توان مواجهه مستقیم با ایران را به دلایل نظامی-امنیتی و همچنین نارضایتی سیاست داخلی و وحشت از جنگ ندارد، بنابراین به حرکتهای نمایشی نظامی همچون هدف قرار دادن اهداف نظامی در سوریه برای مصرف داخلی و در کنار آن حرکتهای موثر پنهانی و غیرمستقیم، یعنی حذف افراد کلیدی مثل سردار سلیمانی از طریق ارائه اطلاعات به آمریکا برای هدف قرار دادن او، یا اتحاد با رژیمهای عربی محافظه کار منطقه برای تقویت ایران هراسی و با هدف حفظ امنیت خود روی آورده است.
پیامدهای ژئوپلیتیک ترور
دکتر ابراهیم متقی
استاد دانشگاه تهران
برای بحث راجع به ترور سردار سلیمانی میتوان به تفسیر ژئوپلیتیک از این ترور پرداخت. در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران وقتی حادثهای شکل میگیرد در زمانهای مختلف، تفسیرهای متفاوتی از آن ارائه میشود؛ آگوستکنت، فیلسوف فرانسوی تفسیری از تحولات جهان ارائه داده و ادراک از تحولات جهان را براساس سه دوران تاریخی توضیح میدهد؛ نخست دوران اسطورهای، سپس ایدئولوژیک - فلسفی و در نهایت دوران پوزیتیویستی. من میخواهم این وضعیت را در ارتباط با تفاسیری که از ترور قاسم سلیمانی انجام شده، تبیین کنم؛ در روزهای نخست ترور ایشان، همه بر قالبهای اسطورهای سردار سلیمانی تاکید داشتند. هفتههای بعد این مساله در قالب ایدئولوژیک معنا پیدا کرد. ولی آن چیزی که واقعیت یک معادله قدرت تلقی میشود بر اساس فضای ژئوپلیتیک و تاثیری که بر موازنه قدرت برجای میگذارد تحلیل میشود.
در نگاه من روح ایرانی همواره منطقهای بوده و نگاه فرامنطقهای داشته است. درواقع یک نوع نقش کنترل منطقهای را برای خود در این محیط جغرافیایی در نظر داشته است. بحث روحالله رمضانی که از وی بهعنوان پدر مطالعات سیاست خارجی ایران یاد میشود، این است که دیوارهای امپراتوری ایران فرو ریخته اما روح امپراتوری باقی است. براساس این روح امپراتوری، ایران از دهه 1960 تلاش داشت تا خرید تسلیحاتی داشته باشد، برخی همکاریهای بینالمللی را با آمریکا به انجام برساند و در چارچوب دکترین دو ستونی نیکسون ایفای نقش کرد تا نشان دهد که از یک قدرت موثر برای کنترل منطقهای برخوردار است.
نگاه ایران این بود که موازنهدهنده منطقهای باشد اما الگویی که در پیش گرفت الگوی ژاندارمی بود. به این مفهوم که ایران یک بازیگر منطقهای بود که در فضای دنبالهروی (Bandwagoning) یعنی الحاق با ایالاتمتحده و جهان غرب ایفای نقش میکرد. انقلابی شکل گرفت، جنگ هشت سالهای سپری شد، ثبات سیاسی حاصل شد، روندهای توسعه اقتصادی بهوجود آمد و انگاره ذهنی ایران اینبار در قالب ایدئولوژی اسلامی بازتولید شد. مساله صدور انقلاب با رویکردی که ایران در دورانهای گذشته داشته به لحاظ منطق ژئوپلیتیک یگانه است و بر این اساس ایران موضوع صدور انقلاب را در دستور کار قرار داد.
رویکرد ایران با یک نوع خوششانسی برای جمهوری اسلامی همراه بود؛ از یک طرف ساختار نظام بینالملل از فضای دو قطبی خارج شد و فضای ساختاری بینالمللی در فضای گذار و ابهام قرار گرفت و از طرف دیگر آمریکا میخواست نقش هژمون جهانی را ایفا کند که قابلیت لازم برای ایفای چنین نقشی را نداشت. درواقع آمریکا نه تمایل داشت در فضای موازنه قدرت بینالمللی یا فضای موازنه منطقهای ایفای نقش کند و نه قدرت آن را داشت که نقش هژمون را داشته باشد.
به همین دلیل در افغانستان و عراق مداخله کرد که این مداخله غیرموثر بود. به گونهای که ساختار در این کشورها برهم خورد اما واشنگتن نتوانست ساختار را سروسامان دهد و پروسه دولت-ملتسازی را ایجاد یا فرهنگسازی کند. به همین دلیل در این کشورها خلأ قدرت بهوجود آمد؛ ایران نیز از خلأ قدرت ایجاد شده بهره گرفت و چارهای هم نداشت جز اینکه خلأ قدرت ایجاد شده را ترمیم کند. در نتیجه بر اساس یک اصل ژئوپلیتیک وارد کار شد که آن اصل، اصل اصطکاک است. بازیگری که میخواهد نقشآفرین باشد باید آمادگی اصطکاک را داشته باشد، کنشگر باشد و ریسک کند. این فضا در ذهنیت ایران وجود داشت و ساختار سازمانی هم شکل گرفت.
نیروی قدس یا مساله مربوط به صدور انقلاب از سال 58 مطرح بود؛ سپاه پاسداران در سال 1358 معاونتی داشت با عنوان معاونت نهضتها و جنبشها. در آن زمان من دانشجوی سال دوم، سوم مقطع لیسانس بودم که همایشی برگزار شد. در آن همایش 47 جنبش آزادیبخش به دعوت سپاه پاسداران در تهران تشکیل جلسه دادند. اما نکتهای که وجود دارد این است که قاسم سلیمانی توانست الگوی صدور انقلاب را بر اساس قالبهای اجتماعی و هنجاری و ابزارهای قدرت خود بازیگران منطقهای توسعه دهد. امروز گروههای مربوط به جبهه مقاومت به اندازهای گسترش و عمق یافتهاند که دیگر نیازی به کمک اقتصادی ایران ندارند.
یکی از بحثهایی که دونالد ترامپ، برایان هوک یا مایک پمپئو مطرح میکنند این است که پولهایی که [به واسطه برجام آزاد و به ایران مسترد شد] صرف حوزه منطقهای میشود.
این در حالی است که اصلا اینگونه نیست. میزان بودجه سالانه کل ارتش و وزارت دفاع ایران کمتر از 5 میلیارد دلار است و میزان پولی که برای نیروی قدس اختصاص داده میشود نیز کمتر از بودجه یکی از 37 پایگاهی است که آمریکاییها در اطراف مرزهای ایران بنا نهادهاند. بنابراین کاری که شهید سلیمانی انجام داد این بود که موازنه قدرت منطقهای را تغییر داد. آمریکاییها مخالف تغییر در موازنه قدرت منطقهای هستند و میتوانستند بهصورتهای مختلف ایران و نیروی قدس را محدود کنند اما ترامپ ترجیح داد که از الگوی مقابله پرشدت استفاده کند.
به نظر من روح برتریجویی ترامپ منجر به این شد که اقدامش علیه ایران یک اقدام سلبی باشد.
مورگنتا میگوید حوزه کنش راهبردی اگر در فضای ذهنیتهای سلبی قرار بگیرد نمیتواند آثار ژئوپلیتیک لازم را داشته باشد. به همین دلیل است که سردار سلیمانی رفته و ممکن است کسانی که جانشین وی شدهاند مانند سردار قاآنی و حجازی به لحاظ تاکتیکی، عملیاتی و تنظیم راهبرد اتصال منطقهای قابلیت وی را نداشته باشند اما ساختار مقاومت در محیط منطقهای به نوعی ادامه خواهد یافت و به همین دلیل است که چالشها و هزینههای نظامی و امنیتی آمریکا در آینده بیشتر خواهد شد.
اگر آمریکاییها از ترور سردار سلیمانی انتقاد کردند به دلیل پیامدهایی است که در آینده بروز و ظهور خواهد یافت، لذا برخلاف صحبت پمپئو و ترامپ که گفتهاند جهان و منطقه بدون سلیمانی امنتر خواهد بود فضای موجود منطقهای ناامنتر و نشانههای آشوب و درگیری بیشتر خواهد بود.
تداوم بازدارندگی منطقهای ایران
دکتر ناصر هادیان
استاد دانشگاه تهران
بهدنبال ترور سردار سلیمانی این پرسش مطرح میشود که آیا ترور ایشان بر سیاست منطقهای ایران و محور مقاومت اثرگذار خواهد بود و منجر به تغییر سیاست آنها خواهد شد، که در پاسخ باید بگویم به نظر من تاثیری بر جای نخواهد گذاشت. چراکه در ایران سیاستها توسط نظام تعیین و تدوین میشود و نه توسط یک فرد. در حالحاضر نیز نظام، چارچوبها و خط قرمزهای اصلی را تعیین میکند و اگر این خط قرمزها توسط سردار قاآنی هم مطرح و پیگیری شود، تفاوتی نمیکند. لذا سیاستهای ایران در منطقه تغییری نخواهد کرد. اما به هر حال نمیتوان فقدان سردار سلیمانی را نادیده گرفت. در این راستا دو شرح ارائه میدهم؛ یکی شرح واقعی و دیگری شرح نمادین. شرح واقعی بر این اساس است که ایشان یک فرمانده بود. البته مهم است بدانیم که در جنگ، ایشان جزو حلقه 10 نفر نخست فرماندهها نبود. بنابراین ایشان در اواخر دهه دوم انقلاب و از بین یک حلقه صدنفره فرماندهان کشف شدند و از سال 1376 بهعنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب منصوب شد. با گذشت زمان نیز به مرور مهارتهای فرماندهی و دانش ایشان افزایش پیدا کرد و سردار سلیمانی به یک فرمانده بسیار موثر تبدیل شد که این شأن واقعی وی است.
البته باید حواسمان باشد که اغراق نکنیم، به این مفهوم که بدون شک افرادی که پس از سردار سلیمانی و در پستهای بعدی قرار داشتند فعلا با وی فاصله دارند اما این فاصلهها پرنکردنی نیستند. باید توجه داشت که سردار قاآنی معاون سردار سلیمانی بود و سالیان سال در کنار وی خدمت کرده است. بنابراین تمام کسانی که در آن ساختار حضور داشتند اکنون میتوانند به نوعی ایفای نقش کنند.
درباره شأن نمادین سردار سلیمانی نیز باید گفت که ایشان طی 10 سال گذشته وضعیتی پیدا کرده بود که بر شأن واقعیاش سایه انداخته بود و دلیل آن نیز کاریزمای خاص سردار سلیمانی بود.
این کاریزما خیلی موثر بود و به مرور یک شخصیت اسطورهای از سردار سلیمانی در بین مردم خودمان، مردم منطقه و حتی غربیها ایجاد کرد. شناخت سردار سلیمانی از رهبران منطقه و ارتباط با آنها نیز حائز اهمیت است؛ من سه، چهار روز پیش سفری به ترکیه داشتم که در آن سفر با یکی از کردهای عراق راجع به شهید سلیمانی صحبت کردیم. این کرد عراقی توضیح داد که سردار سلیمانی به دلیل ارتباطات شخصیاش میتوانست به راحتی افراد را جذب کند.
درباره تاثیر شهید شدن سردار سلیمانی بر بازدارندگی در سطح منطقه و روابط ایران و آمریکا نیز باید گفت که بازدارندگی ایران در سطح منطقه با این اتفاق تغییری نکرده است. زیرا بازدارندگی جمهوری اسلامی بنیانهایی دارد و قائم به یک شخص نیست. ایران یکسری ظرفیتسازی کرده و بازدارندگیاش در مقابل آمریکا نیز بازدارندگی غیرمتقارن است. در چنین شرایطی شخصی چون سردار سلیمانی در این ظرفیتسازی بسیار اثرگذار بود.
اکنون با وجود شهید شدن سردار سلیمانی این ظرفیتها و توانمندیها به قوت خود باقی است؛ یعنی گروههای مقاومت همچون حزبالله یا حشدالشعبی همچنان وجود دارند و موشکها و تجهیزات محور مقاومت نیز برقرار است.
از سوی دیگر باید توجه داشت که ما بر اساس دریافت تهدید، عمق استراتژیک خود را تعیین کردهایم به ویژه که این مساله، جنبه دفاعی دارد. اکنون به دلیل خاصیت دفاعی، عمق استراتژیک ایران، «لبنان و سوریه» است.
اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد تهدیدات پیرامونش را درجهبندی کند به این صورت است؛ نخست آمریکا، دوم اسرائیل، سوم هرج و مرج منطقهای از جمله تروریسم، چهارم نظم جهانی و پنجم با فاصله زیاد عربستان.
بر اساس تعیین این تهدیدات، عمق استراتژیک ایران، سوریه و لبنان خواهد بود. بنابراین حضور ایران در سوریه یا لبنان یک حضور تدافعی و با هدف بازدارندگی است. نباید از نظر دور داشت که یک منبع اصلی بازدارندگی ایران علاوه بر موشکهایش، موشکها و راکتهای حزبالله و نیروهای حامی ایران در سوریه است. اینها میتوانند باعث شوند که دشمن در حمله به ایران تردید کند.
با این تفاسیر ایران توانسته یک ارتش چندملیتی تشکیل دهد و در ضمن موشکها و آرایش نظامی خاص خود را نیز دارد. من بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به خاطر ندارم که هیچ کشوری توانسته باشد یک ارتش چندملیتی با فرماندهی واحد ایجاد کند. در جنگ عراق یا آزادسازی کویت، ارتشها بهصورت ائتلافی وجود داشتهاند ولی آنها یک ارتش واحد نبودند بلکه ائتلافی از ارتشها بودند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران توانست برای اولین بار یک ارتش واحد چندملیتی ایجاد کند.
در رابطه با اهداف اصلی آمریکا از ترور سردار سلیمانی میتوان در درجه نخست به بازسازی توان بازدارندگی آن کشور اشاره کرد. اما پرسش این است که چرا آمریکا در این مقطع دست به چنین اقدامی زد که در پاسخ میتوان گفت دلیل آن این است که بازدارندگی آمریکا دچار خدشه جدی شده بود. برخی حملات در خلیج فارس، ساقط کردن پهپاد آمریکایی و حمله به آرامکو باعث شده بود که بازدارندگی این کشور در منطقه دچار خدشه شود.
دیگر هدف آمریکا از ترور سردار سلیمانی، تضعیف نیروهای محور مقاومت و تقویت موتلفان آن کشور است. واشنگتن میخواست اعتماد از دسترفته نزد متحدان خود چون عربستان و امارات را بازیابی کند.
از سوی دیگر به لحاظ استراتژیک آمریکا با هدف قرار دادن شهید سلیمانی نشان داد که آماده جنگ است.
اما به لحاظ نظامی ترور سردار سلیمانی اقدام خیلی دشواری نبود. زیرا آمریکا اطلاعات ایشان را داشت و به وسیله یک پهپاد یا موشک میتوانست هر زمانی این اقدام را انجام دهد.
به لحاظ سیاسی و نزد افکار عمومی، آمریکاییها بعد از این ترور مدعی شدند که یک تروریست را هدف قرار دادهاند اما مشاهده کردیم که این ادعای ترامپ خریداری نداشت. یعنی حتی موتلفان آمریکا نیز خریدار چنین روایتی نبودند و این اقدام واشنگتن را یک عمل غیرمحتاطانه و ماجراجویانه توصیف کردند.
در این بین این بحث در داخل کشور مطرح است که حمله موشکی ایران به عین الاسد چه فایده و دستاوردی داشت؛ چرا که کسی کشته نشد و نمیتوان آن را یک انتقام سخت دانست.
در این خصوص باید به سه بُعد توجه داشت؛ نخست بعد استراتژیک این حمله است. یعنی به لحاظ استراتژیک کافی بود تا ایران یک موشک هوا کند حتی اگر این حمله تلفاتی نداشته باشد. به بیان دیگر همانگونه که آنها با ترور سردار سلیمانی این پیام را ارسال کردند که آماده جنگ هستند، این موشک هوا کردن ایران نیز به آن مفهوم بود که جمهوری اسلامی ایران هم آمادگی جنگ را دارد. بنابراین هدف استراتژیک ایران از حمله به عینالاسد تحقق پیدا کرد. به لحاظ نظامی 22 موشک از سوی ایران شلیک شد که هیچ کدام رهگیری و نابود نشد. این مساله به لحاظ نظامی برای جمهوری اسلامی بسیار اهمیت دارد. البته از نظر سیاسی ایران نتوانست روایت انتقام سخت را محقق کند و چون این روایت، روایت غالب نشد ما از نظر سیاسی خیلی توفیقی نداشتیم.
بنابراین در بررسی حمله موشکی ایران به پایگاه آمریکایی عینالاسد باید سه عرصه استراتژیک، نظامی و سیاسی را با هم مدنظر قرار داد. در نهایت مایل هستم به برخی نکات اشاره کنم؛ در برخی کشورهای خارجی از جمله آمریکا، سردار سلیمانی را تروریست میخوانند که در این باره باید تاکید کنم این تعریف کاملا غیرمنصفانه است. در این راستا بهتر است به تعریف یک سرباز خوب بپردازم؛ وقتی صحبت از توانمندیها و ویژگیهای ژنرال آیزنهاور یا ژنرال دوگل پیش از ریاستجمهوریشان میکنیم منظورمان این است که آنها توانستند در عرصه نظامی حداکثر سربازان دشمن را بکشند و حداقل تلفات را در بین سربازان خود داشته باشند. در زمان نزدیکتر اگر بخواهیم به کسی اشاره کنیم میتوان به نورمن شوارتسکف پسر، فرمانده سابق ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده آمریکا(سِنتکام) و فرمانده نیروهای ائتلاف بینالمللی علیه عراق در سال ۱۹۹۱ اشاره کرد. وی فرمانده عملیات آزادسازی کویت بود. در آن مقطع براساس یکسری اطلاعات دروغ که عراق سلاح شیمیایی دارد یک جنگ ناجوانمردانه را علیه این کشور به راه انداختند و شوارتسکف مسوول کشتن دهها هزار عراقی نظامی و صدها هزار غیرنظامی بود. حال این پرسش مطرح است که آیا به شوارتسکف بهعنوان فرمانده مدال دادند یا گفتند که دست وی به خون آلوده است. پس متاسفانه این نگاه غلط و مغرضانه نسبت به سردار سلیمانی از سوی آمریکا ترویج میشود در حالی که کاملا اشتباه است. زیرا ایشان سرباز بود و کارش را به نحو احسن انجام داد.
نکته دیگر اینکه سردار سلیمانی هرگز لباس سربازی را از تن درنیاورد و هرگز وسوسه نشد که وارد عرصههای دیگری شود.
اشتباه محاسباتی ترامپ
دکتر فواد ایزدی
استاد دانشگاه تهران
آمریکا با وجود اینکه بیش از سه دهه است در حال مطالعه روی ایران است اما همچنان اشتباهات بزرگی مرتکب میشود که یکی از این اشتباهات به شهادت رساندن سردار سلیمانی بود. دررابطه با دلایل ترور سردار سلیمانی و ارتباط آن با مسائل داخلی آمریکا باید به چند نکته توجه داشت؛ نکته اول به بحث انتخابات در آمریکا مربوط میشود و اقداماتی که دونالد ترامپ از امروز تا انتخابات سال آینده انجام خواهد داد قطعا متاثر از بحثهای انتخاباتی خواهد بود. تفسیر ترامپ این بود که ترور سردار سلیمانی میتواند در حوزه انتخابات به نفع وی تمام شود و همچنین بر این باور است که او میتواند اقداماتی را به انجام برساند که روسای جمهور قبلی فقط راجع به آن سخن گفتهاند.
در عین حال بر اساس گزارشهای دریافتی تصمیم به ترور سردار سلیمانی از ماهها قبل اتخاذ شده بود. در این رابطه باید توجه داشت که جان بولتون در سوم مهر سال 97 همزمان با سفر آقای روحانی به نیویورک در یک مرکز ضدایرانی سردار سلیمانی را تهدید میکند. ظاهرا این برای نخستین بار است که یک مقام رسمی آمریکایی یک مقام رسمی ایرانی را تهدید به قتل کرده بود.
به نظر من در همان مقطع باید از سوی وزارت خارجه اعتراضی صورت میگرفت که چرا بولتون به خود اجازه داده یک مقام رسمی ایران را تهدید کند.
درخصوص تحلیل ترامپ مبنی بر تاثیرات مثبت ترور سردار سلیمانی بر نظرسنجیها باید گفت که شرایط کنونی نشان میدهد این تحلیل اشتباه بوده است؛ زیرا پس از ترور سردار سلیمانی هم واکنشهای منفی بسیاری در آمریکا بروز داده شد و هم در نظرسنجیها 60، 70 درصد مردم آمریکا مخالفت خود را با این اقدام اعلام کردند. زیرا مردم آمریکا این اقدام را حرکتی در راستای بروز جنگ تلقی کرده بودند و این در حالی است که ایالات متحده آمریکا حداقل در حوزه افکار عمومی آمادگی ورود به عرصه یک جنگ جدید را در خاورمیانه ندارد. از این جهت یکی از دلایلی که بسیاری از مردم آمریکا در انتخابات 2016 به ترامپ رای دادند شعارهای ضدجنگ وی بود و نقد اصلی ترامپ به هیلاری کلینتون نیز حمایت او از جنگ عراق بود. تا همین اواخر نیز ترامپ منتقد هزینه کردن هفت تریلیون دلار در عراق و افغانستان بود و تاکید داشت که این هزینه کردن هیچ سود و فایدهای در پی نداشته است. بنابراین باوجودیکه ترامپ به مساله شهادت سردار سلیمانی یک نگاه انتخاباتی داشت اما در عمل به نظر میرسد که محاسباتش اشتباه بوده است.
از سوی دیگر در آمریکا باوجود اختلافات طبقاتی، فقر و نداشتن بیمه، شاخصهای اقتصادی از جمله وضعیت بازار بورس نسبتا خوب است. لذا دموکراتها در نقد سیاستهای دونالد ترامپ چارهای ندارند جز اینکه در حوزه سیاست خارجی به نقد رئیس فعلی کاخ سفید بپردازند.
این نکته هم توسط ترامپ و هم توسط اطرافیانش مورد توجه است که دولت فعلی واشنگتن طی سه سال اخیر در حوزه سیاست خارجی هیچ موفقیتی نداشته است.
بنابراین از آنجا که دولت ترامپ در حوزه سیاست خارجی هیچ دستاوردی نداشت نیاز به یک موفقیت داشت و تفسیری که در آمریکا وجود داشت این بود که ترور سردار سلیمانی یک شوک در ساختار حکومتی ایران ایجاد خواهد کرد. یعنی دولت آمریکا برداشتی که از نقش سردار سلیمانی داشت فراتر از فرمانده یکی از معاونتهای سپاه(نیروی قدس) بود.
آمریکاییها با این تصور اشتباه میخواستند با ترور سردار سلیمانی به جمهوری اسلامی ایران یک شوک وارد آورند. البته آمریکاییها تاکنون بارها محاسبات اشتباهی راجع به ایران داشتهاند و گمان میکردند که طی چهار سال ریاست جمهوری ترامپ خواهند توانست جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. همچنانکه جان بولتون گفته بود ایران چهلمین سالگرد انقلابش را نخواهد دید.
این صحبت بولتون صرفا یک شعار نبود بلکه برای آن هم طراحی و هم هزینه کردند. اما اکنون مشاهده میکنیم که جمهوری اسلامی در حال جشن گرفتن چهل و یکمین سالگرد انقلاب است و بولتون از کاخ سفید اخراج شده است. البته این تفکر همچنان در آمریکا و کاخ سفید حاکم است. همچنین گزارشهایی که درباره شهادت سردار سلیمانی منتشر شده بیانگر آن است که این اقدام پروژه مشترک بولتون-پمپئو بوده که بولتون از صحنه خارج شده بود اما پمپئو این طرح را پیگیری کرد.
آمریکاییها با این برداشت سردار سلیمانی را هدف قرار دادند که این مساله یک شوک در ساختار داخلی و نفوذ منطقهای ایران ایجاد خواهد کرد، جمهوری اسلامی ضعیف خواهد شد و ضعف ایران منجر به آن خواهد شد که عدهای در داخل کشور احساس بکنند که نیاز به مذاکره با آمریکا وجود دارد و این بحث را برجسته کنند.
مذاکره ایران با آمریکا از نگاه بولتون و بسیاری دیگر از سیاستمداران کاخ سفید به مفهوم پیروزی سیاست فشار حداکثری این کشور است. آمریکاییها اعلام کردهاند که ایران باید یک بار دیگر پای میز مذاکره حاضر شود و زمانی که مقامات جمهوری اسلامی صحبت از مذاکره میکنند این مجموعه تندرو تصور میکنند سیاستهایشان جواب داده است. البته آمریکا در صورت اعلام آمادگی ایران برای مذاکره، باز هم نمیخواهد پای میز مذاکره حاضر شود تا مشکلات حل شود و دو طرف امتیازهایی بدهند و بگیرند؛ بلکه چون تصور میکنند سیاست فشار حداکثریشان جواب داده، فشارها را افزایش خواهند داد تا به زعم خود کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند.
در عین حال ممکن است در داخل کشور برخی این نگاه را داشته باشند که اگر ایران نخواهد مذاکره کند این فرصت را از دست خواهد داد و به نفع کشور نیست. به نظر من این حرف، صحیح نیست و حداکثر دولت فعلی ایران نشان داده که هیچ فرصت مذاکراتی را از دست نخواهد داد و در مجموعه ابزارهای سیاست خارجی هیچ ابزار دیگری را غیر از مذاکره نمیشناسد. از این جهت طرف مقابل میداند که اگر فرصتی باشد ایران حتما استفاده خواهد کرد.
برخی نیز معتقد هستند مذاکره مجدد با آمریکا حتما منجر به ضرر و زیان نخواهد شد همچنان که مکزیکیها بر سر نفتا مذاکره کردند و ضرر نکردند. به نظر من این تحلیل نیز صحیح نیست، زیرا مکزیک مشکلی به اسم لابی اسرائیل ندارد. اما ایران این مشکل را دارد و اگر قرار باشد توافقی بین تهران و واشنگتن صورت بگیرد چیزی شبیه معامله قرن خواهد بود.
نکته دیگر به پوشش خبری و افکار عمومی داخل این کشور مربوط میشود. در آمریکا تظاهراتهای داخلی ایران همچون 22 بهمن یا روز قدس پوشش خبری داده نمیشود و اگر هم پوشش دهند جمعیت اندکی را نشان میدهند. اما در مورد مراسم سردار سلیمانی نتوانستند جمعیت میلیونی حاضر در صحنه را مخفی کنند. به این نکته نیز باید توجه داشت که آمریکا سالانه هفتصد و خردهای میلیارد دلار هزینه نظامی دارد که خرده هزینهشان به اندازه هزینه نظامی ایران است.
بنابراین این سوال نزد آمریکاییها شکل گرفته بود که چطور واشنگتن تا این اندازه هزینه میکند اما سیاستهای ایران در منطقه جلو میرود. وقتی آمریکا میخواست این وضعیت را توجیه کند از سردار سلیمانی یک اسطوره ساختند. یعنی میگفتند با وجودی که هزینه نظامی ایران کم است اما آنها شخصی مانند سردار سلیمانی دارند که این فرد توانمندیهای ویژهای دارد. البته این نگاه نسبت به سردار سلیمانی نگاه شرقشناسی را در این کشور دچار چالش کرد. چون نگاهی که آمریکاییها به شرقیها دارند یک نگاه از بالا به پایین است. اما آنها اینگونه مطرح کردند که سردار سلیمانی فردی است که توانسته کل سیستم آمریکا را در منطقه به هم بریزد که این هم تحولی در نگاه آمریکا به شرق است.
چشمانداز سیاست واشنگتن در قبال تهران
در ادامه نشست بررسی ابعاد سیاسی-استراتژیک ترور سپهبد قاسم سلیمانی دکتر برزگر با طرح این سوال که آیا این حرکت ترامپ( یعنی ترور سردار سلیمانی) یک حرکت انفرادی و انتخاباتی بود یا آغاز یک سیاست تهاجمی جدید آمریکا برای کمک به متحدان منطقهای و مهار منطقهای ایران، از استادان حاضر خواست که توضیحی در این رابطه ارائه دهند. به گفته دکتر برزگر، این مساله به لحاظ سیاستگذاری و منافع ملی برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم است. در زیر توضیحات دکتر متقی و دکتر هادیان راجع به این مساله بیان شده است.
متقی: آمریکا در برخورد با اتحاد جماهیر شوروی یک سیاست رسمی داشت که از سال ۱۹۴۷ شروع شد و در سال ۱۹۹۱ نیز پایان یافت؛ سیاستی که آمریکاییها در ارتباط با ایران در پیش گرفتهاند نیز همان استراتژی سدنفوذ (containment) است. این استراتژی یک سری شاخصها دارد که از جمله میتوان به محدودسازی، تحریم، ایجاد آشوب در داخل و فضای عملیات روانی اشاره کرد. به نظر من هرکدام از روسای جمهور آمریکا این سیاست سدنفوذ را به نوعی در قبال ایران اعمال میکنند. اعمال سیاست سدنفوذ از سوی دونالد ترامپ بر اساس این محدودیتهای شکنندهای است که اعمال کردهاند که سه بخش دارد؛ نخست ائتلاف دیپلماتیک علیه ایران که امروز وزارت خارجه در این خصوص به نفس افتاده است. زیرا یک زمانی وزارت خارجه بر این باور بود که اروپاییها با ایران کار خواهند کرد درحالی که تحلیل ساختاری از مسائل روابط بینالملل نداشت.
دوم بحث فشارهای اقتصادی شدید است و سوم به اقدامات تهاجمی هدفدار مربوط میشود. بحثی که من دارم این است که در سال ۱۳۹۹ این فرآیند و سیاستهای آمریکا علیه ایران ادامه خواهد یافت، زیرا ترور سردار سلیمانی یک امر ساختاری در آمریکا است که با مدل مدیریتی ترامپ به اجرا درآمده است.
هادیان: ایران و آمریکا در مقطع اخیر هر دو به سمت جنگ حرکت کردند و نشان دادند که آماده جنگ هستند. دنیا نیز از این وضعیت نگران شده بود. زیرا اگر جنگی بین ایران و آمریکا دربگیرد از افغانستان تا عربستان، اردن، سوریه، عراق، اسرائیل و اردن را در بر خواهد گرفت. بنابراین نه ایران و آمریکا و نه کشورهای منطقه مایل نبودند که جنگی دربگیرد.
ایزدی: این مساله که آیا ترور سردار سلیمانی بر اساس یک سیاست بلندمدت آمریکا خواهد بود یا یک سیاست مقطعی است به خودمان بستگی دارد. درواقع اگر سیاستی جواب بدهد تبدیل به یک سیاست بلندمدت خواهد شد. در همان زمان که سردار سلیمانی را ترور کردند برخی میگفتند که اکنون ما از نظر اخلاقی دست بالاتر را داریم و دیگر نباید پاسخ نظامی بدهیم. اما اگر ما این سیاست را دنبال میکردیم طرف مقابل اینگونه تصور میکرد که چون ایران عکسالعملی از خود نشان نداده میتواند این اقدام را تکرار کند.
به نظر من طی ماههای آینده تا انتخابات ۲۰۲۰ ایران باید برای آمریکا تعریف هزینه کند و هزینه هم در حدی باشد که در سیاستهای طرف مقابل تاثیر بگذارد و آنها را ادامه ندهد.