رونمایی از منطق نخبگی
برای طرفداران گلدول که فراوان هم هستند، این یک قلمرو آشناست: برداشتی سنتشکنانه درباره موضوعات بزرگ که فکر میکنیم درباره آنها میدانیم و حتی موضوعات بزرگتر که پیچیدگیشان به گونهای است که نیاز داریم کسی از جانب ما آن را توضیح دهد. اگر یک مفهوم چشمگیر و جالب در این ترکیب وجود داشته باشد، تئوری پیشفرض حقیقت است، مفهومی که توسط تیموتی لوین، استاد دانشگاه آمریکایی، ارائه شده و به عبارت ساده، بیان میکند که واکنش بنیادی ما به دریافت هرگونه اطلاعات جدید، باور کردن آن است. این فرضیه میتواند به توضیح موقعیت کنونی ما کمک کند.
وقتی غریزه ما بهطور پیشفرض همه چیز را حقیقت میپندارد، ما را در مقیاس بزرگتری در معرض فریب قرار میدهد و این تقریبا زیربنای تمام تعاملات اولیه ما با دیگران را تشکیل میدهد، دوستیها را به وجود میآورد و به ایجاد روابط و تعاملات جدید میانجامد. گلدول میگوید: «نتیجه نهایی این است که جامعه مدنی نمیتواند به سادگی بدون پیشفرض حقیقت عمل کند. بهعنوان مثال، من نمیتوانم با شما گفتوگو کنم اگر هر گزارهای را که از دهان شما بیرون میآید، پیش از آنکه بهعنوان حقیقت بپذیرم، زیر ذرهبین قرار ندهم.»
بخشی از نبوغ و موفقیت گلدول به خاطر ارائه نظریههای پیچیده و تحقیقات آماری سرسختانه به توده مخاطبان با روایتهای داستانگونه است. او یک تفهیمکننده تمام عیار است که میگوید پروژه بزرگش این است که مردم را مجبور کند روانشناسی انسان را جدی بگیرند و به پیچیدگیهای رفتاری و انگیزههای او احترام بگذارند.
سنتشکنی گلدول از ۱۵ سالگی شروع شد. وقتی رساله جناح راست را تحت تاثیر نوشتههای ویلیام اف باکلی، مفسر حزب محافظهکار، ویرایش کرد. در سال ۲۰۱۶ گلدول گفت برای مقابله با تسلط جناح چپ کانادا این کار را کرده است.
گلدول در سال ۱۹۸۷ شغلی در واشنگتنپست به دست آورد که بعدها گفت ۱۰ سال طول کشید تا در آن به یک متخصص تبدیل شود. تجربهای که الهامبخش تئوری موفقیت معروف «۱۰ هزار ساعت تمرین» و زیربنای کتاب «استثناییها» شد. گلدول سپس سبک خود را در نیویورکر پرورش داد و نام خود را در سال ۲۰۰۰ با «نقطه عطف» بر سر زبانها انداخت.
او در کتاب «داستان موفقیت نخبگان» ما را با خود به سیر و سفری هوشمندانه میبرد؛ سفر در دنیای نخبگان یعنی دنیای باهوشترین، مشهورترین و موفق ترین افراد.
گلدول معتقد است که ما به وضعیت کنونی افرادِ موفق بسیار بیشتر از پیشینه آنها -یعنی فرهنگ، خانواده، نسلی که به آن تعلق دارند و ویژگیهای منحصر به فرد زمانه شکوفایی آنها- اهمیت میدهیم. او در این راه اسراری از میلیونرهای دنیای نرمافزار همچون بیل گیتس فاش میکند و برایمان میگوید چرا هرگز نامی از باهوشترین مرد جهان نشنیدهایم، چرا تقریبا هیچ قهرمان هاکی در پاییز به دنیا نیامده است، چرا آسیاییها در ریاضیات مهارت بهتری دارند، چه چیز گروه بیتلز را بزرگترین گروه موسیقی راک کرد و چرا در حوادث سقوط هواپیما قوم و نژادی که خلبانها متعلق به آن هستند به اندازه میزان آموزش و تبحر در کارشان مهم است.
زندگی نخبگان از منطقی خاص و غیرمنتظره پیروی میکند. گلدول تلاش میکند از این منطق رونمایی کند و در همین راستا، برای بهرهبرداری از بیشترین استعدادهای بالقوه نهفته در وجود انسانها طرح اغواکنندهای ارائه میکند. این نکته میتواند نحوه درک ما از موفقیت را متحول کند.