داستان یک اسطوره
تهیهکننده یک برنامه موسیقی بودم که هر هفته به معرفی موزیسینی شنیده نشده میپرداخت. زمانی که تصمیم به ساخت فیلم گرفتم تقریبا بیشتر تحقیق در طول سالها انجام شده بود و با فضای موسیقی هرمزگان آشنا بودم. در هرمزگان به هر سویی سفر کنید، ترانههای«ابرام» به گوش میخورد، پخش میشود، آموخته میشود، زمزمه و اجرا میشود... امروز «منصفی» برای هرمزگانیها اسطورهایست و افسانهاش شنیدنی. این گستردگی و تاثیرش بر نسل نو، ثبت این قصه را ضروریتر کرد. برای رسیدن به قصه زندگی ابراهیم منصفی، گوش سپار روایتگران بسیاری شدم. روایتگرانی که یارش بودند و هر یک دورهای کنارش. هر کدام با حسن نیت، روایت خود را از برداشتها و خاطراتشان بیان کردند. باور دارم که هرگز نمیتوان زندگی هیچکس را حتی از زبان خودش به صحت کامل بازگو کرد. در این فیلم تلاش کردم نکاتی را که از زبان بسیاری تکرار شد، نزدیکترین به حقیقت فرض کنم و در این روایت جای دهم. خوشبختانه منصفی نویسنده بود و در بیان و ثبت حالات، احساسات و افکارش هیچ کمکاری نکرده است. ارزشمندترین اسناد دستنوشتههایش بودند که شاعر را به بهترین شکل نمایان میکنند. منصفی را خواندم و شنیدم، همچنین نزدیکانش را... و پایههای اصلی قصه شکل گرفت. حقیقت هیچ زندگی قابل بیان نیست. یک اتفاق واحد از منظر هر یک از ما، خود قصهای است مجزا. «چیچکا قصه شب» فقط تلاشی است برای روایتِ قصهای از یک زندگی!