کتابی علیه پیشفرضها
تیلر در «کژرفتاری» میخواهد اقتصاد رفتاری را معرفی کند ولی شیوه علمی خود را با نوعی خاطره گویی همراه میکند که به خواننده عادی هم اجازه میدهد همگام کتاب پیش بیاید. لازم نیست چیز زیادی از اقتصاد بدانید تا کتاب برایتان خواندنی شود چون نویسنده هر کلمه اقتصادی را که به کار میبرد دربارهاش کاملا توضیح میدهد. پس درواقع شما هم با اقتصاد رفتاری آشنا میشوید و هم با بقیه شاخههای اقتصاد. تعداد زیاد صفحات کتاب هم هولتان نکند. هم نثر روان و هم شوخیهای گاهوبیگاه نویسنده حوصلهتان را سر جا نگه میدارد. صفحهبندی خوب کتاب هم چشمتان را جلا میدهد. کتاب سبُک است و حملش هم اذیتتان نمیکند. تیلر برای اینکه بفهمیم منظورش از کژرفتاری چیست ابتدا به توصیف انسان اقتصادی میپردازد. انسانی که تصمیماتی کاملا عقلایی و براساس منافع مادیاش میگیرد و بعد بسیاری از رفتارهای انسانهای عادی را برایمان برمیشمرد که با رفتارهای انسان اقتصادی همسو نیست. مثل این است که انسان عادی کژرفتاری میکند. تیلر ابتدا پیشفرضهای علم اقتصاد را برمیشمرد. پیشفرضهایی که به نظر اقتصاددانها کاملا ثابت و قابلاتکا هستند. اولین پیشفرض، بهینهسازی است. بهینهسازی میگوید ما براساس بودجهمان دست به بهترین انتخاب میزنیم. دومین پیشفرضی که اقتصاد کلاسیک بر آن بناشده «تعادل» است. به این معنا که در بازارهای رقابتی قیمتها طوری نوسان میکند که عرضه با تقاضا برابر میشود. ترکیب این دو نظریه علم اقتصاد کلاسیک را سامان میدهد. اما تیلر میگوید همین دو پیشفرض که عموما حتمی انگاشته میشوند، نواقصی دارند. اول اینکه برای انسانهای عادی بهینهسازی سادهترین مسائل اقتصادی هم گاهی بسیار سخت میشود. یک انسان عادی چطور میتواند مطمئن باشد که از بین صدها کالایی که در سوپرمارکت وجود دارند، خرید کدام برایش بهینه است؟ دوم اینکه باورهایی که انسانهای عادی براساس آنها گزینههایشان را انتخاب میکنند، سوگیری دارد. سوگیریهای بیشماری که برای هر انسان عادی جزو ویژگیهای ذاتی محسوب میشود و روانشناسها بسیاری از این سوگیریها را کشف کردهاند. سوم اینکه عوامل بسیاری هستند که مدل بهینهسازی از قلم انداخته است. عواملی که انگار بیربط هستند اما در زندگی انسان عادی نقش بازی میکنند و بر تصمیمگیریاش اثر میگذارند. تیلر میگوید ما نباید از ابداع مدلهای ذهنی از رفتار انسانهای اقتصادی دست بکشیم بلکه باید از این تصور دست بکشیم که این مدلها بیکموکاست میتوانند رفتار انسانهای عادی را تفسیر کنند؛ چراکه در این مدلها عوامل بعضا بیربط در نظر گرفته نمیشوند.