بعضی روزها پدر ندارند
یکی ندارد/ یکی اما دوست دارد/ روی تخته سیاه باشد/ پِ دَ ر/ یکی میگوید/ ما در هر صورت/ کسی هست که پشت این/ در به دری همیشه بایستد دلهره را بغض کند/ بگوید/ گاهی پدر مادر/ در آمد از بس/ نان داشت زندگی! (صفحه۷)
رسیدن به نمای شماتیک شعرها در مجموعه «بامن پرنده باش» کاری دشوار نیست. رسیدن به ارتباط ذهنی و کنار زدن لایههای تودرتوی برخی از شعرها، تصویری روشن از آنچه شاعر به آن اهتمام داشته، برای مخاطب ترسیم میکند. شعر «مرگ چرا ندارد»، نمونه خوبی برای آن است. این شعر با این سطرها آغاز میشود:
به مرگ مینویسم ترانهای/ به زمستان که رفتهرفته آب میشود/ به درختان بگو/ به پرندگان/ چشم فروشدن پایان چاره نیست/ لبخند بزن/ لب باید خنده داشته باشد/ ... (صفحه۱۱ )
از دغدغههای فرمی و زبانی شاعر این مجموعه که بگذریم، مزدک پنجهای را در حوزه معنا، شاعری راغب به معناآفرینی مییابیم؛ گرچه او تلاش کرده توازنی بین زبان و معنا داشته باشد، اما سمت و سوی غالب «با من پرنده باش» رو به معناآفرینی دارد. شاعر برای بهرهگیری از حوزه اندیشه و معنا قاعده پیچیدهای ندارد و در شعرهای او، پیچیدگیهای خودساخته و تصنعی کمتر یافت میشود:
تو که نباشی دلم میگیرد/ نه آفتاب باش/ نه ماه/ آسمانی آبی که حضورش همیشگی است./ (صفحه ۲۰)
این شعر که از جمله بهترینهای این مجموعه است، هر گام که پیش مینهد، لایههای تودرتوی معنا و زیباییآفرینی را کنار زده و به ما مینمایاند:
با من سفرکن/ با من پرنده باش/ با من که در دایره محبوسم/ هر کس رزقی دارد/ هر کس به دندان میگیرد و گوشهای را سیر میکند/ مثل من که امروز/ کنارم زنی اعتراف خواهد کرد/ آیا اوست که تنها گناه کرده است؟/ (صفحه ۲۰)
ارسال نظر