مواجهه اندیشمندان عرب با غرب

من دیدم در زبان فارسی هیچ اثری که به معرفی اجمالی متفکران عرب پرداخته باشد، وجود ندارد و این کار محصول یک پژوهش و پیمایش دقیق از مهم‌ترین کارهایی است که متفکران عرب در صد سال اخیر تالیف کرده‌اند. پروژه‌های عمده هر یک و کارهای مهمی را که تالیف کردند، نام برده و گزارش مختصری از پروژه را هم ذکر کرده است که از این جهت کار بی‌نظیری است. اگرچه می‌طلبد در مورد هر یک از این متفکران به تنهایی یک کتاب در اندازه همین کتاب یا بیشتر نگاشته شود و نشان دهد که چگونه از حدود ۱۴۰ سال پیش با هجوم ناپلئون به مصر یخ‌ها آب شد، چشم‌ها بیدار و ذهن‌ها آگاه شدند و کم‌کم جهان عرب و جهان اسلام عمدتا به این نتیجه رسید که در غرب چیزهایی برای یادگیری هست. چیزهایی که می‌توان شاگردی یا از آن تقلید کرد.  این مقایسه‌ها همیشه کارساز است و در حقیقت می‌شود گفت که مقایسه با کسی که از ما جلوتر است موجب حرکت و پیشرفت می‌شود. بنابراین فقط شکست نبود که چشم ما را باز و ما را به موضوع عقب‌ماندگی آگاه کرد؛ چون ما مسلمان‌ها شکست‌های بزرگی داشتیم و هشت بار در جنگ‌های صلیبی شکست خورده بودیم. قدم‌هایی که طهطاوی، عباس میرزا، خیرالدین تونسی و بعدها امیرکبیر که دارالفنون را راه می‌اندازد، برمی‌دارند؛ نتیجه آگاهی‌ای بود که فراتر از حد شکست بود و آن این بود که در جهان غرب یک نظم، تنظیم، سازمان، تشکیلات و چیزی وجود دارد که آن سبب پیشرفت آنها و عقب ماندن ما شده است. متفکران عرب و مسلمانانی که به غرب رفته بودند به عقب‌ماندگی خودشان پی بردند. حال پرسش اول این بود که چرا ما عقب افتاده‌ایم و چرا غرب این‌قدر پیشرفته است؟ پاسخ اولیه اصلاح یا همان تنظیمات و منافع عمومی بود. این غرب‌بزرگ‌پنداری و تاثیرپذیری از غرب به‌عنوان یک آرمان شهر، حدود ۷۰ سال به طول انجامید. ناگهان روابط به هم خورد، چون مسلمانان احساس کردند پروژه تجزیه و فروپاشی کشورهای اسلامی و بعد تاسیس یک دولت جعلی در قلب جهان اسلام کلید خورده است. تفاوت‌های فرهنگی در آن دوره به‌عنوان تهاجم فرهنگی محسوب شد و مجموع اینها باعث شد که عرب‌ها و مسلمانان فکر کردند هویت و کیان آنها مورد تهاجم است. نه تنها زمین که ارزش‌های شرقی و اسلامی در معرض اشغال قرار گرفته است و از این زمان به بعد است که صدای احیاگران یا بنیادگرایان در مقابل اصلاح‌طلبان بلند می‌شود.