در دامنه‌های دالاهو

 

سازه‌های کهن

برای این سفر، از تهران تا کرمانشاه راهی طولانی در پیش داشتیم به همین دلیل، سفر شبرو برنامه‌ریزی شده بود. صبح خیلی زود به کرمانشاه رسیدیم و اولین جایی که به آن سر زدیم «مقبره ابودجانه» بود؛ آرامگاهی با معماری جالب و قصه‌هایی عجیب که در دل روستایی آرام جای گرفته بود. در محوطه آرامگاه، درختان کهنسالی وجود داشتند که از لابه‌لای شاخ و برگشان صدای پرنده‌ای به‌نام چرخ ریسک می‌آمد و سکوت آرامگاه را با صدایی زیبایی درمی‌آمیخت. کمی بعد از مقبره بیرون آمدیم و برای دیدن یک بنای متعلق به دوران ساسانی یعنی «طاق گرا»، به سمت «گردنه پاطاق» رفتیم.  از مقبره تا جاذبه بعدی راه زیادی نبود و جاده‌های زیبایی که دیدنی‌های این نواحی را به هم وصل می‌کرد از خستگی راه می‌کاست. وقتی به طاق گرا رسیدیم، همراه با همسفران چند دقیقه‌ای را در سکوت به این ایستگاه مرزبانی زیبا، استوار و پر از رمز و راز خیره شدیم. برای همسفرانم کمی از اهمیت جاده‌سازی و بالا بردن امنیت سفرها در زمان‌های گذشته گفتم و اینکه در دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی همین جاده‌ها چقدر به ارتباطات ما با دیگر کشورها کمک کردند.  از طاق گرا خداحافظی کردیم و به سمت قصر شیرین مسیرمان را ادامه دادیم. زیبایی جاده در کنار هوای خوش تا رسیدن به بنای باستانی بعدی به‌نام «چهار قاپی» که در «قصر شیرین» قرار دارد، همراهی‌مان کرد. بنای چهار قاپی درواقع یک چهارطاقی باقی مانده از زمان ساسانی بود. با اینکه بی‌مهری روزگار بخش‌های زیادی از این بنای مهم را در هم ریخته اما هنوز هم می‌توان از دیدن آجرهای بلند، چیدمان دقیق و البته رعایت زاویه‌های ساختمان به ابهت و زیبایی آن در گذشته پی برد.  از میان گندم‌زارها گذشتیم، عمارت «قصر شیرین» را از دور دیدیم و بعد به سمت محل اقامتمان حرکت کردیم تا شب را استراحت کنیم و روز بعد ادامه سفرمان را از سر بگیریم.

  نگاره‌هایی برای تمدن

صبح روز بعد تصمیم گرفتیم به «سر پل ذهاب» برویم. از قبل می‌دانستم که یکی از مهم‌ترین سنگ‌نگاره‌های ایران و جهان در این شهر قرار دارد؛ سنگ‌نگاره‌ای به‌نام «آنوبانی‌نی»، متعلق به دوران حکومت «لولوبیان» که پیش از اقوام آریایی در این سرزمین زندگی می‌کردند و حالا با بیش از چهار هزار سال قدمت بر دیواری که جزئی از یک مدرسه است، قرار دارد.  از محل اقامتمان تا سنگ‌نگاره کمتر از یک ساعت راه بود. وقتی برای اولین بار با کمک نشانگرها توانستم نقش و نگاره‌های آنوبانی‌نی را به همسفرانم نشان بدهم اشک در چشمانم حلقه زد. ما به نقشی چشم دوخته بودیم که بیش از دو هزار سال پیش داریوش، پادشاه هخامنشی به آن رسیده و از این نقش برای ثبت آنچه در جنگ بر او گذشته الهام گرفته بود. ما در برابر نگاره‌ای ایستاده بودیم که در بیش از هزار سال پیش پادشاه دیگری، نقشی در کنار آن ایجاد کرده و قصه‌ای دیگر را شرح داده بود. ما در آن لحظه به تماشای بخشی از آلبوم با ارزش ایران‌بانو ایستاده بودیم؛ آلبومی که متاسفانه از گزند آب و باد و باران در امان نیست و نمی‌دانم تا کی زنده خواهد ماند.  برایم سخت بود که از این نگاره چشم بردارم اما باید برای ادامه مسیر به جای دیگری می‌رفتیم. ما مسیرمان را به سمت روستاهای «ریجاب» و «پیران» ادامه دادیم تا به یکی از زیباترین جاذبه‌های طبیعی منطقه یعنی «آبشار ریجاب» رسیدیم.

ادامه دارد...