بازخوانی گفتوگوی نوح اسمیت با دان وانگ در خصوص چین
اقتصاد و سیاست در چین امروز
نوح اسمیت: چند نکته که آمریکاییها باید درباره سیاست صنعتی چین و رقابتپذیری فناورانه در سال ۲۰۲۳ بدانند چیست؟
دان وانگ: نخستین مورد این است که چین شکستهای زیادی خورده است. چین از ضعفهای خود در دو بخش راهبردی نیمههادیها و هوانوردی کاملا آگاه است؛ درنتیجه پول فراوان و توجه و تمرکز سیاستی شدیدی نصیب این بخشها شده است. اما با این کارها به کجا رسیده است؟ خیلی جلو نرفته است. چین در حوزه تراشهها پایههای این صنعت را ایجاد کرده است، اما در بهترین حالت ۱۰سال از مرز تولید تراشههای منطقی عقبتر است. در حوزه ابزارهای موردنیاز برای تولید تراشه (تجهیزات لیتوگرافی و نرمافزار EDA) حتی عقبماندگی بیشتری دارد. در صنعت هوانوردی، پاسخ چین به ایرباس و بوئینگ سالها عقبتر از برنامه است و در هر صورت وابستگی شدید به موتورها و سامانههای اویونیک (الکترونیک هوانوردی) غربی دارد. دوم اینکه چین موفقیتهای زیادی بهدست آورده است. میتوان گفت چین تقریبا در تمام محصولات تولیدی، غیر از تراشه و هوانوردی، خود را به غرب رسانده است.
چین مشغول ساخت قطعات الکترونیکی پیچیده است؛ تجهیزات صنعتی معمولی که کمتر در صدر اخبار جای میگیرد و بیشتر فناوریهای موردنیاز برای کربنزدایی را میسازد. برآورد میشود که چین مالک ۹۰درصد زنجیره تامین خورشیدی است؛ هرچیزی از تولید پلیسیلیکون گرفته تا ابزارهای موردنیاز برای ساخت فتوولتائیک تا خود صفحههای خورشیدی. این کشور در ساخت باتری نیز خیلی خوب عمل میکند و تلاشهای زیادی برای تسلط بر زنجیره تامین هیدروژن دارد. موضوع اصلی پژوهش من اکنون فهمیدن این است که آیا قابلیتهای فناورانه چین در آینده بیشتر شبیه شکستهای آن خواهد بود یا موفقیتهایش. بادهای مخالف عظیم، اقتصاد چین را متلاطم میکنند؛ ازجمله: روند ناگوار جمعیتی، دولت مرکزی مستبد و تاکید سیاسی بر رشد با هدایت دولت. گمان میکنم چین خواهد توانست بر ضعفهای فناورانه خود غلبه کند. وظیفه اصلی، دگرگونی اساسی فناوریهای موجود است و بنگاههایی مانند TSMC و ASML وظیفه سختتری در جلو بردن مرزهای فناوری دارند. بهخصوص در مورد تراشه، این احساس گسترده وجود دارد که پیشرفتن با قانون مور هزینه زیادی دارد. پس اگر پیشتازان هر صنعتی کم بیاورند، شرکتهای چینی دیر یا زود به مرز آن دانش خواهند رسید. این محصولات فناوری هستند، نه جادو و بنگاههای چینی مهارت خود در اقتباس از فناوریها را نشان دادهاند.
تفاوت نیمههادیها و هوانوردی پیشرفته در چیست که چین موفق به رساندن خود به این بخشها نشده است؟
به گمانم الگوی ثابتی از موفقیتها و شکستهای چین وجود داشته است. هر فناوری که نیازمند ادغام پیچیده حوزههای علمی مختلف است، برای شرکتهای چینی چالشبرانگیز است. در نیمههادیها باید مهندسی برق، شیمی، علوم رایانه و سایر علوم گردآوری شوند؛ هوانوردی ادغام آیرودینامیک، علم مواد، مهندسی مکانیک و... است. قابلیتهای علمی چین پیوسته افزایش یافته است، اما میتوان گفت هنوز نسبتا ضعیف است. پس تعجبی ندارد اگر شرکتهای چینی قادر به تولید واکسنهای mRNA نبودند، چون از تشکیلات علمی چین برای ورود به لبههای حوزههای جدید دانش استفاده نمیشود. از سوی دیگر، در مورد هر فناوری که علم آن به بلوغ رسیده است و پیچیدگیهایش بیشتر به فرآیند تولید و ساخت مربوط میشود، چین معمولا قوی است. فناوریهای تجدیدپذیر مانند فتوولتائیک خورشیدی یا باتری خودروهای برقی را درنظر بگیرید. علم تبدیل نور به الکتریسیته و ذخیره نیرو کاملا شناخته شده است. شرکتهای چینی توانستهاند از رقبای خارجی خود (با کمک فراوان از سوی دولت) در تولید محصولات عملکرد بالا پیشی بگیرند. برای مثال، سرهمبندی باتری، حدود ۱۰مرحله را شامل میشود -از پر کردن خانه باتری تا آببندی نهایی- که نیاز به تکمیل و تحویل کامل هر مرحله است.
شرکتهای چینی واقعا در این کار عالی هستند؛ چیزی که آنها از زنجیره تامین لوازم الکترونیکی پرخواهان آموختند. این همان جایی است که آمریکا معمولا ضعیف است. تولیدکنندگان آمریکایی در تولید محصولات با پیچیدگی بالا در تیراژ بالا خوب نیستند که گاهی اوقات به محصولات ساده نیز سرایت میکند. واقعا نمیفهمم چرا کارخانههای آمریکایی نتوانستند ابزارهای جدیدی برای تولید ماسک و سایر تجهیزات محافظت شخصی در اوایل سال ۲۰۲۰ بهسرعت تولید کنند. موضوع کاملا عجیب درباره آمریکا این است که قادر به تولید محصولات فوق پیشرفته مانند هوش مصنوعی، موتورهای جت و تجهیزات تولید نیمههادی است، اما قادر به تولید زیرساختهای اساسی یا محصولات ساده نیست.
متوجه شدم. دوگانه جالبی است. آیا معنایش این است که میتوان انتظار داشت چین در زمینه فناوریهای نوظهور مانند هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی که علمشان هنوز به بلوغ نرسیده است، کار سختی داشته باشد؟ همچنین، احتمالا مشهورترین مثال از تسلط فناورانه چین برنده شدن هوآوی در مسابقه نسلپنج است. آیا این با الگوی کلی که توضیح دادید مطابقت دارد؟
هوآوی واقعا موفقیت چشمگیر چین در فناوری بوده است و تجسم بسیاری از موفقیتها و مشکلات با رویکرد چینی است. از یکسو، با پروندههای قضایی زیادی بر سر سرقت مالکیت معنوی مواجه و از درجاتی پشتیبانی دولتی بهرهمند شده است؛ ازجمله خرید تجهیزات موردنیاز از خارج که توسط بانکهای سیاستگذاری چینی امکانپذیر شد. همچنین نمادی از جسارت در میان تولیدکنندگان چینی است. آنها به تولید محصولاتی تمایل دارند که شرکتهای غربی مایل به واگذاری آنها هستند، چون به گمان سهامدارانشان حاشیه سود پایینی دارند. این محصولات در کشورهای در حال توسعه تولید میشود؛ چون شرکتهای غربی به دلیل پیچیدگیهای تجاری و مسائل فساد زیاد دوست ندارند با آنها درگیر شوند. هوآوی مانند بسیاری از شرکتهای چینی شروع به تولید محصولات ارزانقیمت برای مشتریان حساس به قیمت کرد و بهتدریج فناوریهای پیچیدهتری ساخت. اعتراف میکنم درباره چین و هوش مصنوعی گیج شدهام. دادههای زیادی جمعآوری شده است که نشان میدهد چین پژوهشگران برجسته زیادی دارد که ادعای زیادی در زمینه بررسی و حق اختراع دارند. همچنین دولت مرکزی با توجه به تعداد جلسات مطالعاتی که دفتر سیاسی حزب به هوش مصنوعی اختصاص داده است، درباره آن فکر کرده است. پس نتایجش کجاست؟ شرکتهای چینی شاید در تشخیص چهره پیشرو باشند؛ اما هیچیک از ابزارهای تولید متن و تصویر را که برای عموم هیجانانگیز باشد، منتشر نمیکنند. هنوز به نظر نمیرسد که آنها چیز زیادی برای استفاده مصرفکننده منتشر کنند. بنابراین احتمال دارد تمرکز آنها بر پروژههای کاملا محرمانه برای دولت باشد. اما نمیدانم اگر آنها واقعا نخواهند از بازار درس بگیرند، چنین راهی فرمول موفقی خواهد بود؟
چرا چین برای ورود به بازار خودروهای درونسوز مدتی طولانی تلاش کرد، سپس ناگهان موفق به نفوذ در بازار خودروهای برقی و حتی تسلط بر آن شد؟
دقیقا به این دلیل که در موتور درونسوز داخلی خوب عمل نکرد. برای خودروسازهای چینی شکست دادن خودروسازهایی مانند تویوتا یا فولکسواگن بسیار دشوار بود. بنابراین، هم سیاستگذاران و هم خودروسازها در عوض با قدرت تمام دنبال خودروهای باتریدار رفتند و نتیجه گرفتند. نکته بامزه اینکه حتی تا پنجسال پیش نیز تردیدهای زیادی وجود داشت که شرکتهای چینی قادر به انجام این کار خواهند بود. اما حتی زمانی که پکن با صراحت این سیاست را برای همه جهان اعلام کرد، بسیاری از شرکتهای خارجی همچنان بیمیل به ورود به این عرصه بودند؛ چون به موتور درونسوز وابسته بودند.
میتوان تفاوت عملکرد چین در خودروهای درونسوز با خودروهای برقی را با چارچوبی که ارائه کردید، توضیح داد؟ آیا خودروهای درونسوز کیفیت بالا به ادغام حوزههای علمی متفاوت نسبت به خودروهای برقی نیاز دارند؟ آیا بهسادگی شاهد اثر «جهشی» هستیم، جایی که خودروسازان قدیمی بیش از حد به فناوری قدیمی دلبستگی داشتند و چین از روز اول توانست بر خودروهای برقی تمرکز کند؟ آیا هیچیک از اینها به کنترل چین بر صنعت باتری و سایر نهادههای بالادستی برای خودروهای برقی مربوط نمیشود؟
کمی از همهچیز. شرکتهای چینی چون به روش قدیمی انجام کارها متعهد نبودند توانستند جهش کنند. همچنین توسعه صنعت باتری خودروهای برقی در چین (که از توان آنها برای تولید باتریهای لیتیومی لوازم الکترونیکی مصرفی نشأت میگرفت) و نیز تلاشهای دولت برای تضمین منابع معدنی باتری کمک کرد. اما این را باید نمونه دیگری از مهارت چین در صنایع تولیدی بزرگ نیز دید. بهطور کلی، نباید تعجب کرد دومین اقتصاد بزرگ جهان -جایی که بسیاری از محصولات جهان در آن ساخته میشود- باید بتواند چگونگی ساخت کالاهای صنعتی را تشخیص دهد.
درباره این مهارت تولیدی صحبت کنیم که از کجا میآید؛ چیزی که دربارهاش زیاد نوشتهاید. درباره مزیت اساسی چین که استعدادهای مهندسی گسترده است صحبت کنیم. چین تعداد زیادی مهندس دارد که میدانند چگونه چیزهای زیادی بسازند. چرا این مهندسان انقدر مهم هستند؟ شغل آنها چگونه به نظر میرسد؟ آنها روزشان را چگونه میگذرانند؟ چرا چین تعداد زیادی مهندس دارد؟
این مهندسان بخشی مهم از اکوسیستم صنعت ساخت چین هستند. با وجود آنهاست که تولیدکنندگان میتوانند سریع اقدام کنند: مجموعه بزرگی از مهندسان باتجربه که سرعت چرخههای طراحی و تولید را افزایش میدهند، چون سریع میتوانند چیزهای جدیدی را امتحان کنند. وقتی کارها خراب میشود، رفع مشکلات آسانتر است و مقیاس بزرگ تولید هم همیشه به کاهش منحنی هزینه کمک میکند. بزرگترین تاسیسات فاکسکان (شرکت مونتاژ محصولات اپل) امروز حدود ۳۰۰هزار نفر است که شبانهروزی و سهشیفته هر روز آیفون تولید میکنند. در مقابل، نیروی کار بزرگترین تاسیسات در هند هنوز به ۳۰هزار نفر نرسیده است؛ به دلایلی مثل زیرساختهای توسعهنیافته و پایین بودن نرخ مشارکت زنان در نیروی کار. در واقع، گویی زمانی دیگر تولیدکنندگان میتوانند به کارآیی تولیدکنندگان چینی برسند که از این منبع ۱۰برابری نیروی کار بهرهمند باشند. مزیت تولید چین فقط در ذخیره گسترده نیروی کار نیست؛ چین خوشههای نسبتا متراکم قطعهساز نیز دارد. زیرساخت حملونقل کالا عالی است. دولتهای محلی به جای تلاش در سهمخواهی از تولید، آماده خدمت به کارفرمایان بزرگ هستند. تقلید چنین کارهایی در جاهای دیگر ناممکن نیست؛ اما چینیها خیلی خوب توانستند سرعت افول بخش تولید کارخانهای را کاهش دهند.
آیا این افراد این مهندسی را عمدتا حین کار یاد میگیرند؟ چین نوعی سیستم کارآموزی دارد؟ آموزش رسمی در آنجا چقدر اهمیت دارد؟
فکر میکنم بیشتر آن را حین کار یاد میگیرند. بسیاری از آنها تحصیلات دانشگاهی رسمی نداشتند. تلاش چین برای ایجاد برنامه کارورزی و نظام استاد-شاگردی متوقف شده؛ دقیقا مثل هر جایی غیر از آلمان که موفق نشده است.
فرض کنیم شما مسوول سیاستگذاری در هند برای ۱۰سال آینده شدهاید. چگونه میخواهید چیزی مانند مجموعه مهندسانی که چین دارد بسازید؟
نخست، نرخ مشارکت زنان در نیروی کار را که بیشتر کارهای مونتاژ الکترونیک را انجام میدهند، افزایش دهید؛ دوم، تشویق مقامات دولت محلی تا نگرش یاریگر و سازگارتری به سرمایهگذاری تولیدی داشته باشند، برای مثال با انتصاب مقاماتی که قادر به جذب سرمایهگذاری باشند؛ سوم، زیرساختهای بسیار بیشتری بسازید؛ چهارم، شبکهای از تامینکنندگان قطعات ایجاد کنید؛ پنجم، مدیران بااستعدادی که غولهای فناوری آمریکایی را اداره میکنند تشویق به آوردن تجربه و استعدادهای خود به شرکتهای هندی کنید.
اینک درباره برخی بادهای مخالف کلان که اشاره کردید صحبت کنیم. به نظر خیلیها جمعیت رو به کاهش چین مساله مهمی است. آیا واقعا همینطور است؟ آیا رهبران چین خیلی نگران آن هستند؟
کاهش جمعیت چین مساله پرغلیانی است. اما ضربه سنگینی به اقتصاد وارد نمیکند، فقط مانعی ماندگار در بلندمدت است. به علاوه این چیزی نیست که رهبران بتوانند فوری برطرف کنند. تقریبا هیچ کشوری نتوانسته است افت باروری را معکوس کند. فکر میکنم تقریبا ناممکن است که بتوان چین را کشوری مهاجرپذیر دید. پس جمعیت در پس ذهن سیاستگذاران است، اما گمان نمیکنم بتوانند راهحلی پیدا کنند. در عوض سعی خواهند کرد روی رشد اقتصادی به شکلهای دیگر تاکید کنند. حتی اگر جمعیت کاهش یابد، تعداد افرادی که مصرفکنندگان ثروتمند میشوند هنوز سریع رشد میکند. سیاستگذاران تلاش خواهند کرد بهرهوری نیروی کار را بیشتر از گذشته کنند. نمیفهمم چرا جمعیتی که بهآرامی کم میشود، باید تواناییهای آینده چین در چیزهایی مانند نیمههادیها یا خودروهای برقی را تهدید کند.
به نظرم حق با شماست. اما اکنون بیایید درباره تاکید بیشتر بر رشد با رهبری دولت صحبت کنیم. این چگونه محقق میشود؟
تلاشهای چین در نیمههادیها را اکنون هیات جدید کمیسیون مرکزی علم و فناوری هدایت میکند و توسعه این بخش تحت نظارت مستقیم یکسازمان حزبی است. طی دهه گذشته، دولت روی «اصلاحات مالکیت مختلط» کار کرده است تا شرکتهای کارآفرینی را تشویق میکند سهم کمی در شرکتهای دولتی داشته باشند؛ هدف از این ایده تقویت شرکتهای دولتی است، اما ممکن است سبب تضعیف شرکتهای خصوصی شود که با فشار رسمی برای گرفتن این سهام مواجهند. «شی» این دیدگاه را که بخش دولتی چین بهتدریج قدرت خود را در بخشهای راهبردی کاهش خواهد داد مدفون کرده است. چند ابتکار مهم سیاسی- مانند شعار «نظام نوآوری کل ملت» و برنامه ساخت چین ۲۰۲۵- بر نقش دولت در توسعه اقتصادی تاکید دارند. حزب- دولت ظاهرا تصمیم گرفته با توجه به رقابت راهبردی که با آمریکا دارد، درگیری خود در اقتصاد را نه کمتر، بلکه بیشتر کند.
کار جالبی که رهبران چین سعی کردند انجام دهند منصرف کردن صنایعی بود که خواهان کوچک شدن بودند. بیشتر مردم از سرکوب صنعت فناوری اطلاعات از سوی دولت در سال ۲۰۲۱ شگفتزده شده بودند. اکنون بسیاری میگویند این وضعیت معکوس شده است. آیا با این ارزیابی موافقید؟ اگر چنین است، آیا زخمهای ماندگار از آن حادثه باقی خواهد ماند؟ میتوان انتظار داشت در سالهای آتی صنایع خاص دیگری سرکوب شوند؟
دولت تغییر موضع داده است، اما نه بهطور کامل، همانطور که همکارانم در موسسه دراگونومیکس نوشتهاند، مقررات پکن درباره شرکتهای پلتفرمی اکنون بهشدت سنگین و دائمی شده است. خبر خوب برای این شرکتها این است که مقررات آتی به احتمال زیاد حاشیهای هستند. خبر بد اینکه دوران طلایی پلتفرمهای اینترنتی تمام شده است. آنها دیگر به این راحتیها در بازاری با مقررات سبک، سود زیادی نخواهند برد. این مقررات در واقع زخمهایی بر جای گذاشته است. کارآفرینان در بخشهایی شامل سرویسهای حملونقل اینترنتی، بازیهای ویدئویی و بهویژه آموزش آنلاین، شوکه شدند. اما دردسرها به بخشهایی فراتر از مواردی که مستقیما دولت هدف قرار میدهد، وارد شد. حس مشترک کارآفرینان چنین است: «من دوست دارم تمرکزم را روی ایجاد کسبوکار و کار کردن روی محصولم بگذارم؛ در عوض مجبور شدهام کارشناس علوم سیاسی شوم تا مسیر سیاستگذاری را درک کنم.» پرسش اصلی امروز این است که آیا این زخمها طی چند سال آینده خواهند ماند یا محو میشوند. نمیتوان انکار کرد که بسیاری از کارآفرینان از سرکوب خشمگین بودند و داستانهای زیاد از چینیهای ثروتمندی شنیده میشود که تصمیم گرفتهاند به سنگاپور مهاجرت کنند. پکن از پایان سال ۲۰۲۲ لحن خود را تغییر داده و آرامشبخشترین کلمات را درباره اینکه چقدر عاشق کسبوکارهای خصوصی است، میگوید. اما پس از اینکه دولت بیشتر زحمات و محصولات کارآفرینان را به باد فنا داد، کسی میتواند آنها را بابت احساس بدبینی سرزنش کند؟ از طرف دیگر، اگر رشد چین امسال و سال آینده چشمگیر باشد، انتظار دارم بسیاری از آنها بازگردند. به هر حال، روشن نیست که آنها بتوانند خود را در خارج از کشور تثبیت کنند: آمریکا روش خود در استقبال از کارآفرینان چینی را فقط با حرف تغییر نداده است. اگر رشد بیشتر شود و پکن بتواند فشارهای سیاسی خود را متوقف کند، زخمها سریعتر محو خواهند شد. اما اینها اگرهای نامشخصی هستند.
این دقیقا همان تصوری است که اگر من نیز در چین کارآفرین بودم، احساس میکردم. در مورد تمایل دولت چین به پشت سر گذاشتن «حالتهای شیدایی» نوشتهاید که مدتی پیش از تمرکز بر کسبوکار و اقتصاد به سمت تمرکز بر ایدئولوژی حرکت میکند. فکر میکنید همین الان کجای آن چرخه هستیم؟ ایدهای داریم که چه چیزی آن حالتها را هدایت میکند؟
بیشتر به فجایع گوناگون از زمان بنیانگذاری چین مدرن فکر میکنم. حزب کمونیست کشوری را تصرف کرد که کاملا به هم ریخته بود. اما دورههای توسعه اقتصادی چشمگیر آن با فجایعی عجیب نیز همراه بود که جهش بزرگ به جلو، انقلاب فرهنگی و سیاست تکفرزندی از برجستهترین آنها بود. میگویم فجایع عجیب، چون ناشی از دولت بودند و به نظر نمیرسید ضروری باشند. مجموعه دادههای باورنکردنی نشان میدهد که مائو دو دفعه چینیهای متوسط را به فقیرترین افراد در ۳۰۰سال گذشته تبدیل کرد؛ بدتر از فئودالیسم در دوره سلسله چینگ و جنگهای قرن بیستم. کشور همسایه هند سیاستهای قحطی که مقامات محلی اجرا کردند یا راهپیماییهای محکومکننده به رهبری گارد سرخ راه نینداخت. فکر میکنم یکی از مشکلات اساسی چین ظرفیت زیاد دولت باشد. از زمان امپراتوری تاکنون، مقامات دولتی بهندرت درباره بازسازی کامل رابطه دهقان با زمینش تردید داشتند. حزب کمونیست حتی تردیدهای کمتری داشته است. گمان میکنم چین کشوری متمایز است چون مقامات دولتی اغلب مسحور نوعی آرمانشهر هستند و ظرفیتی منحصربهفرد برای پیگیری شدیدتر این دیدگاهها نسبت به سایر کشورها دارند و چون نمیدانند چه زمان باید وادهند و عقب بنشینند، مردم چین دچار بلایای عجیبی میشوند. به نظرم، اگر روزی دولت چین بتواند یاد بگیرد که مردم را به حال خود بگذارد، خوب خواهد بود.
حال درباره نگرش عمومی میان جمعیت چین بپرسم. طی چند سال گذشته آنها شوکهای زیادی متحمل شدهاند؛ کووید سپس کووید صفر و سقوط املاک و مستغلات که هنوز ادامه دارد. دستکم براساس آمار رسمی، رشد امسال به بیش از ۵درصد بازگشته است. اما بیکاری جوانان بسیار بالاست. آیا مردم پس از سهدهه رشد سریع، روحیه خود را از دست دادند یا خشمگین شدند؟ یک جوان در چین امروزی چه رویایی دارد؟
راههای گوناگونی برای تقسیم جمعیت وجود دارد. برای افراد مسنتر -مثلا بالای ۶۰سال- کووید صفر بزرگترین فاجعه زندگی آنها نبود. آنها از سایر فجایع شخصی که دولت ایجاد کرد جان سالم به در بردهاند؛ مانند جهش بزرگ به جلو، انقلاب فرهنگی و در مورد برخی، سیاست تکفرزندی. برخی از آنها از کووید صفر خوشحال شدهاند، چون معتقدند دولت صریحا به ایمنی آنها اولویت داده است. برخی دیگر از اینکه دولت بهشدت دنبال کارهای بیهوده است، ناامید شدهاند و تفاوتی با دولت آغازگر آسیبهای دوران مائو نمیبینند. فکر میکنم بیشتر افراد در سنین میانسالی ناراحت باشند. نسلی که بین دهه ۱۹۹۰-۱۹۸۰ از دانشگاه فارغالتحصیل شد، بخش عمدهای از رونق اقتصادی چین را تجربه کرد. این نسل از دولت مسکن دریافت کرد، در فرصتهای اقتصادی از مشارکت جهانی چین سهیم شد و اطمینان یافت که دولت دوباره به دورههای جنونآمیز مانند انقلاب فرهنگی سقوط نخواهد کرد. بسیاری از این افراد هنوز وضع مالی خوبی دارند؛ اگرچه مطمئن نیستند از کجا پول دربیاورند. هنوز هم تعداد زیادی از جوانان ناراحت هستند. نرخ بیکاری جوانان بالاست؛ اگرچه حتی پیش از کووید نیز بالا بود. مهمتر از آن، آنها میدانند که دو عامل بزرگ ایجاد ثروت در چین را از دست دادهاند: دارایی و صادرات تولیدمحور. آنها ممکن است برای پلتفرم اینترنتی کار کنند، اما این مشاغل معمولا طاقتفرسا هستند و تعداد فزایندهای از جوانان دیده میشود که مزایای استراحت کردن و رفتن به روستا را کشف میکنند. با این حال، شایان ذکر است که بسیاری از جوانان طرفدار رژیم هستند. در نظرسنجیها، جوانان چینی نسبت به نسل قبلی میهنپرستتر هستند. بنابراین احساس میکنم دیدگاههای آنها دوقطبی شده است: تعداد جوانان بیشتری خوشحال و تعداد جوانان بیشتری ناراحت هستند. همچنین باید اشاره کرد که بیشتر این نظرات برای مردم شهرنشین کاربرد دارد. چند دهه پیش که دولت شروع بهخصوصیسازی مسکن کرد و یکی از بزرگترین انتقالهای ثروت در تاریخ رخ داد، ساکنان مناطق روستایی فرصت اقتصادی دریافت ملک به ارزشی کمتر از بازار را از دست دادند. آنها میدانند که نسبت به فرادستان شهری عقب هستند؛ اگرچه لزوما از این مساله خیلی ناراحت نیستند. «شی» ابتکار بزرگی برای احیای روستاها انجام داده که این مناطق به مکانهای زیباتر برای زندگی تبدیل شدهاند. احساس سیاستمداران در چین این است که «شی» میتواند روی حمایت گسترده روستاییان و شهرهای درجه سوم حساب کند؛ چون او اولویت را به آبادانی این مناطق داده است.
مدتی است که سیاست کووید صفر برداشته شده است، اما آیا این سیاست باعث نشد دولت چین نفوذی پایدار در زندگی مردم عادی داشته باشد؟
پکن توانست قدرت جدید گستردهای برای نفوذ به زندگی مردم طی همهگیری پیدا کند. اینک محلیترین سطح حزب کمونیست -کمیته محله- قدرتی بیسابقه در تنظیم زندگی شهروندان دارد. پکن براساس استفاده از تلفن همراه سابقه مکان را ردیابی میکند، مجوز قانونی برای بیرون بردن افراد مبتلا به کووید از خانه خود برای سپردن به مراجع متمرکز قرنطینه تصویب و اعلام کرد برای جلوگیری از سفر خارجی گذرنامه جدید صادر نخواهد کرد. دولت از آن زمان تقریبا تمام کنترلها بر آزادی رفتوآمد را کنار گذاشته است. اما دو پرسش برای آینده وجود دارد. نخست اینکه پکن چقدر آسان میتواند تصمیم بگیرد این محدودیتها را در مورد سایر بحرانها دوباره اعمال کند؟ رهبران چین همین که بدانند ابزاری کارآمد برای کنترل اجتماعی دارند، همیشه خویشتنداری نمیکنند. دوم، «کمیتههای محله» با قدرتهای تازه کسبکرده خود چه خواهند کرد؟ مقامات محلی منفورترین سطح دولت هستند: آیا آنها میتوانند باعث و عاملی برای نارضایتی بیشتر نشوند؟
چگونه رویکرد جدید دولتمحور بر کسبوکارهای چندملیتی و ارتباط آن با چین تاثیر میگذارد. احساس من این است که رابطه بیشتر محافل کسبوکار خارجی در سالهای اخیر با چین آسیب دیده است، بخش فایننس آمریکا هنوز هم برای سیاست «تعامل» آماده است و امیدواری وجود دارد که اگر آمریکا فشار کمتری به چین وارد کند، به وضعیت قبل در سال ۲۰۱۵ بازگردیم. احساسم این است که تمایل چین برای باز کردن اقتصادش به روی سرمایهگذاری خارجی بیشتر، بهویژه در املاک و مستغلات که برخی شرکتهای غربی به علت احتمال بازدهی بالا داشتن بسیار مشتاق هستند عامل مهمی در کاهش فشار آمریکا خواهد بود. به نظرتان چقدر این برداشت درست است؟
مطمئن نیستم با این استدلال موافق باشم. موافقم که هنوز هم هواداری چشمگیر از رشد چین میان سرمایهگذاران مالی آمریکا وجود دارد؛ اما این قماش با «پول داغ» کار میکنند و کمتر دنبال سود بلندمدت هستند. برعکس، شرکتها به تملک کارخانه و دارایی غیرمنقول برای مدت طولانی تمایل دارند. حس میکنم هنوز تعداد زیادی کسبوکار خارجی وجود دارد که در چین سود زیادی کسب میکنند. آنها تازه یاد گرفتهاند دهان خود را بسته نگهدارند تا چشم برخی کمیتههای کنگره به مدیران اجراییشان نیفتد. در عین حال، گمان میکنم اگر کمرشد بودن چین محافل مالی آمریکا را برای مدت طولانیتری ناامید کند، آنها به زودی حمایتهای خود را کنار خواهند گذاشت. برای تحلیلگران فعال در سمت فروش همیشه بازارهای مرزی هیجانانگیز وجود دارد.
درباره «جداسازی» یا «ریسکزدایی» آنگونه که دولت آمریکا اکنون میخواهد آن را اینطور نامگذاری کند چطور؟ شما نوشتهاید بسیاری از شرکتهای چندملیتی اکنون در تلاش برای تولید در چین برای بازار این کشور هستند، اما در جاهای دیگر (هند، ویتنام و...) برای بازار جهانی تولید میکنند. چرا آنها چنین راهبردی را دنبال میکنند؟ همچنین، آیا شاهدیم که تولیدکنندگان چینی شروع به برونسپاری فعالیت مونتاژ کاربر خود به کشورهای دستمزد پایین میکنند، در حالی که مونتاژ، طراحی و برندسازی قطعات با ارزش بالاتر را در چین حفظ میکنند؛ همانگونه که تولیدکنندگان تایوانی و کرهای در دهه ۲۰۰۰ کار مونتاژ را به چین برونسپاری کردند؟
نخستین چیزی که باید گفت این است که چین کماکان بازاری عظیم است و برای بسیاری از شرکتهای چندملیتی، این نشاندهنده بهترین داستان رشد آنها طی دهه آینده است. اگر بخشهای خاصی از تجهیزات صنعتی یا کالاهای سلامت را میفروشید، چین در چندسال آینده بازار بهتری نسبت به هند، جنوب شرق آسیای یا آفریقا خواهد بود. حتی اگر انتظار ندارید چین منبع بزرگی برای رشد باشد، هنوز هم بازار بسیار بزرگی است که نباید رها کرد. با این حال، دلایل زیادی برای تنوعبخشی تولید در خارج از چین وجود دارد. یکدلیل مهم هزینههای نیروی کار در چین است که دیگر به ارزانی گذشته نیست: شرکتهای چینی در برونسپاری تولیدات کاربر -مانند منسوجات یا اسباببازی- به بازارهای ارزانتر پیشقدم شدهاند. از نظر شرکتهای خارجی، خطرات تولید در چین در حال حاضر بیشتر از همیشه است. شبیهسازی تحریمهای غرب پس از تهاجم روسیه به اوکراین با اقدام نظامی چین به تایوان بسیار آسان است. علاوه بر این، قرنطینههای چین در دوران کووید صفر باعث شد تولیدکنندگان احساس کنند که چین دیگر مطمئنترین مکان برای تولید نیست. تمرکز بیشتر قدرت در دوره رهبری «شی» -و نیز تمام جاروجنجالهای ژئوپلیتیک از آمریکا- اعصاب آنها را آرام نمیگذارد. چه باید کرد؟ ادامه تولید کالا در چین برای بازار بزرگ و احتمالا در حال رشد آن. در عین حال، شرکتها در تلاش هستند تا تولیدات صادراتی را از چین به کشورهایی مانند ویتنام، هند و مکزیک منتقل کنند. انتظار دارم طی یکدهه شاهد تولید ۹۰درصد آیفونهای جهان در چین نباشیم، در عین حال که حدود ۲۰درصد از بازار آن را تشکیل میدهد. این شکاف پیوسته کاهش خواهد یافت. با این حال، فرآیندی کُند با اصطکاکهای فراوان خواهد بود.
در انتها، میخواهم کمی درباره واکنش آمریکا در برابر چین صحبت کنیم. آمریکا به سمت سیاست صنعتیای در حال چرخش است که بهروشنی پاسخی به چین است. در واقع، قانون تراشهها و قانون کاهش تورم به نظرم کمی شبیه تصاویر معکوس کوچکشده از سیاستهای صنعتی چین در ترویج صنایع نیمهرسانا و خودروهای برقی است. با توجه به دانش شما از نقاط قوت و ضعف فناوری چین و موفقیتها و شکستهای سیاست صنعتی چین در دهه گذشته، برای سیاستگذاران آمریکا که دورانی جدید از سیاست صنعتی را آغاز میکنند چه توصیهای دارید؟
آمریکا آماده میشود تا پول زیادی برای دستیابی به رهبری فناورانه خرج کند؛ اما چینیها بهتر از هرکسی میدانند که هزینههای هنگفت فقط بلیت ورود به رقابت است. برای خوب عمل کردن، آمریکا باید بتواند تولید کند. فکر میکنم منصفانه است که بگوییم تولیدات صنعتی آمریکا طی دودهه گذشته به شکوه و عظمت خود نرسیده است. قهرمانان سابق مانند اینتل و بوئینگ دچار مشکل شدهاند. شرکتهای آمریکایی در روزهای اولیه همهگیری بهشدت درگیر بودند که چگونه خط تولید خود را برای ساختن تجهیزات حفاظت شخصی اصلاح کنند. پروژههای زیرساختی نسبت به بقیه کشورهای توسعهیافته هزینههای اضافه مضحکی دارند. دلیلی واحد برای ضعیف بودن آمریکا در بخش ساخت وجود ندارد؛ اما باید چگونگی بهبود ظرفیت کلی تولیدات صنعتی تشخیص داده شود. چالش آمریکا حتی بزرگتر است؛ چون -در بخشهایی خاص- در حال تلاش برای همپایی فناورانه با رقیبی است که دستمزدهای پایینتر دارد. درباره بیشتر فناوریهای پاک این چنین است؛ جایی که شرکتهای آمریکایی از جنبه فناوری از همتایان چینی خود در زمینه انرژی خورشیدی و باتری عقب هستند. واقعیت این است که آمریکا احتمالا هرگز کالایی را ارزانتر از چین تولید نخواهد کرد. پس باید برای شکست دادن چین در زمینه فناوری تلاش کند. همچنین شایان ذکر است که چین با استقبال از سرمایهگذاری خارجی به جایگاه امروز خود رسیده است. شرکتهایی مانند اپل، تسلا و اینتل همگی مبالغی کلان در چین سرمایهگذاری کردهاند. مشهورتر از همه سیاست الزام خودروسازهای خارجی به سرمایهگذاری مشترک با شرکتهای محلی بود که دانش فرآیندی آنها با مزیت دسترسی به بازار مبادله میشد. در همین اثنا شاهدیم آمریکا مخالف سرمایهگذاری جدی باتریسازهای چینی در داخل آمریکاست. فکر میکنم برعکس آمریکا باید از سرمایهگذاری رهبران فناوری استقبال کند.