چیزهایی میبینم که دود از کلهام بلند میشود!
گروه تاریخ و اقتصاد: شیخ سلطانی، فرزند مرحوم سلطانی که سالها وکیل مردم خوزستان در مجلس شورا بود در حضور جمعی میگفت: الف ـ من وقتی تا چندی پیش مدیرکل مالیاتهای شرکتها بودم کوشش داشتم از این گردن کلفتها که شرکتهای بزرگ داشتند مالیات وصول کنم از قبیل رضایی، خیامی، لاجوردی، فولادی، مثلا این خیامی تا قبل از من ۲۰ میلیون مالیات میداد. من از او ۹۰ میلیون تومان مالیات در سال وصول کردم. همینطور از رضایی و لاجوردی، چند برابر بالا بردم. اینها سابقه میشود [و] در پروندههای آنها موجود است و دیگر در سالهای بعد نمیتوان از این ماخذها حسابهای بعدی را نکرد.
گروه تاریخ و اقتصاد: شیخ سلطانی، فرزند مرحوم سلطانی که سالها وکیل مردم خوزستان در مجلس شورا بود در حضور جمعی میگفت: الف ـ من وقتی تا چندی پیش مدیرکل مالیاتهای شرکتها بودم کوشش داشتم از این گردن کلفتها که شرکتهای بزرگ داشتند مالیات وصول کنم از قبیل رضایی، خیامی، لاجوردی، فولادی، مثلا این خیامی تا قبل از من ۲۰ میلیون مالیات میداد. من از او ۹۰ میلیون تومان مالیات در سال وصول کردم. همینطور از رضایی و لاجوردی، چند برابر بالا بردم. اینها سابقه میشود [و] در پروندههای آنها موجود است و دیگر در سالهای بعد نمیتوان از این ماخذها حسابهای بعدی را نکرد. البته درگیریهای زیادی در این کار داشتم. بعضیهاشان حتی از [جانب] شاهپورها به من توصیه [میکردند] و فشار میآوردند. حتی نزدیکترین فامیل مرا تحت تاثیر گرفتند چنان که این فولادی که بستگی نزدیک با یکی از شاهپورها دارد علاوه بر فشار از ناحیه او یکی از وکلای دادگستری قوم و خویش نزدیک مرا وکیل کرده بود. او با من مذاکره نمود. گفتم: آبرویت را نبر من زیر بار نمیروم. گفت: البته تو که اهل پول نیستی ولی من حقالوکاله کلان دارم. گفتم: به هر حال به من ربطی ندارد و آن برگ تشخیصی که صادر شد تغییر نخواهد کرد. روزی نزد هوشنگ انصاری وزیر دارایی بودم در حالی که فشار بر سر مالیات همین فولادی زیاد بود به او گفتم: بله از طرفی به عنوان وکیل برایم پیغام پول میآید از طرفی فشار توصیه به خود جنابعالی. ولی خوشوقتم که برگ تشخیص فولادی به مبلغ ۱۲ میلیون تومان تایید گردید. انصاری فقط به من گفت: «یک کاری نکن اینها شاه را دوره کنند آن وقت علیه من و خودت او را قرار دهند.» من در اینجا حرف او را قطع نموده گفتم: آخر هم که مزدت را گرفتی؟ من شنیدم که مدتی است شما را از این کار همین انصاری برداشته است؟ اینها همه کثیفاند. مگر خیال میکنی رضایی و خیامی و فولادی فقط خودشان هستند. این منافع را که [حاصل] غارت مردم ایران [است] خودشان به تنهایی میخورند؟ اینها گاوهای شیرده خودشان هستند همانهایی که انصاری گفت: شاه را دوره میکنند، دیدی آخر شما را از آنجا برداشتند؟
ب ـ سلطانی گفت: بله حق به جانب شماست. حالا که از طرف وزارت دارایی در شرکت ملی نفت هستم چیزهایی میبینم از سوءنیت و مقدار خرج های بیهوده که دود از کلهام بلند میشود و بعد به خود میگویم: من عجب اشتباهی میکردم در کار وصول مالیاتها که آنطور با مؤدیان گردن کلفت شرکتها درگیر بودم. صحبت خرج این حرفها نیست، مثلا هزینه یک میلیارد و پنج میلیارد نبود! و یا اینکه شنیدم از مقام مطلع موثقی که در وزارت بازرگانی زمان این مهدوی که او مجاز بود هر قدر پول از بانک مرکزی بخواهد بگیرد. وقتی از او صورتحساب پنج شش میلیاردی که گرفته بود خواستند علاوه بر اینکه صورتحسابهای او بیاساس بود حتی یک میلیارد آن را نتوانسته بود [بگوید] چه کرده است! از قلم خرج او افتاده بود، در حالی که گرفته بود. این طرز خرج به کلی عقیده مرا در اصول عوض نمود!
منبع: خاطرات ابوالحسن عمیدی نوری، نوزدهم شهریورماه سال ۱۳۳۶
ارسال نظر