برگی از تاریخ - ۲۱ اسفند ۹۲
نایب عبدالله آمد، گفت: حاضر باش، شاه امر کرده، عکاس آمده عکست را بردارد. گفتم حاضرم. چون رسم ناصرالدینشاه این است که هرکس را میکُشد، عکس او را برمیدارند. عکاس آمده بود؛ فراش آمد زنجیرم را باز کرد. مرا به گردن گرفته، لعن به ظالمکنان از برابر نایبالسلطنه به اتاقی گذاشته روی صندلی نشانید. زنجیر شکاری به گردن و کُندِ شکاری به پا زده، عکس برداشتند. از کتاب خاطرات حاجی سیاح
.نایب عبدالله آمد، گفت: حاضر باش، شاه امر کرده، عکاس آمده عکست را بردارد. گفتم حاضرم. چون رسم ناصرالدینشاه این است که هرکس را میکُشد، عکس او را برمیدارند. عکاس آمده بود؛ فراش آمد زنجیرم را باز کرد. مرا به گردن گرفته، لعن به ظالمکنان از برابر نایبالسلطنه به اتاقی گذاشته روی صندلی نشانید. زنجیر شکاری به گردن و کُندِ شکاری به پا زده، عکس برداشتند. از کتاب خاطرات حاجی سیاح
ارسال نظر