برگی از تاریخ - ۲۴ دی ۹۲
امروز آن عکاس پیرمرد لهستانی عکسهای جدید ما را از ورشو به کنترکسویل آورده بود. یک هزار منات به او انعام دادیم. . . صبح آدمیرال و پرنس امیرتیسکی فرمانفرمای لهستان آمده عرض کردند کالسکه به جهت حرکت حاضر است. سوار شده از قصر لازنسکی آمدیم بیرون. رفتیم به طرف راهآهن. راهآهن باز، اطراف راه مثل روز ورود جمعیت ایستاده بودند و قشون نیز همانطور با کمال نظم و آراستگی از کنار راه صف بسته بودند. پرنس فرمانفرما که بسیار مرد نجیب و عاقل و درستی است و یک قطعه نشان تمثال خودمان را هم به ایشان داده بودیم از اینجا مرخص شده رفت.
امروز آن عکاس پیرمرد لهستانی عکسهای جدید ما را از ورشو به کنترکسویل آورده بود. یک هزار منات به او انعام دادیم...
صبح آدمیرال و پرنس امیرتیسکی فرمانفرمای لهستان آمده عرض کردند کالسکه به جهت حرکت حاضر است. سوار شده از قصر لازنسکی آمدیم بیرون. رفتیم به طرف راهآهن. راهآهن باز، اطراف راه مثل روز ورود جمعیت ایستاده بودند و قشون نیز همانطور با کمال نظم و آراستگی از کنار راه صف بسته بودند. پرنس فرمانفرما که بسیار مرد نجیب و عاقل و درستی است و یک قطعه نشان تمثال خودمان را هم به ایشان داده بودیم از اینجا مرخص شده رفت. آدمیرال و سایر مهماندارها همراه بودند. سوار ترن شده به راه افتادیم تا رسیدیم به الکساندروف که سرحد مابین خاک روسیه و آلمان است… اینجا همان جا است که شاه شهید هم در سفر آخر شام خورده بودند. میرزا رضا خان مویدالسلطنه وزیر مختار برلن هم ترن آلمان را به اینجا آورده بود. از اینجا باید به ترن آلمان که خودمان تا کنترکسویل فرانسه اجاره کرده و به خرج خودمان به آنجا میرویم سوار شویم... . به قدر ساعتی که گذشت، داخل خاک آلمان شدیم... .
- برگرفته از خاطرات مظفرالدین شاه قاجار در سفر به فرنگ، فروردین ماه ۱۲۷۹
ارسال نظر