نقشه انگلیس برای تجزیه سیستان در آستانه مشروطه
آزیتا لقائی- در دی ماه سال 1281 / ژانویه 1903م هیاتی به فرماندهی کلنل آرتور هنری مک ماهون از طرف انگلستان برای تعیین تکلیف آب هیرمند و رفع اختلاف ایران و افغانستان وارد سیستان شد. قرار بود کار این هیات سه چهار ماه بیشتر طول نکشد و پس از خاتمه کار به سرعت ایران را ترک کنند. اما بیش از سه سال به بهانه حل اختلاف در سیستان ماندند و بالاخره در تیرماه 1284 / ژوئن 1905م ایران را ترک کردند.
گرچه ماموریت مک ماهون به ظاهر حل اختلاف ایران و افغانستان بود، اما تامین منافع استعماری انگلستان هدف اصلی او محسوب می‌شد. سیستان در آن تاریخ اهمیت ویژه‌ای داشت؛ زیرا کلید هندوستان بود و انگلستان حاضر نبود چنین کلیدی در اختیار کشورهای استعمارگر دیگر قرار گیرد. از سویی روسیه به استناد تقسیمات استعماری اواخر قرن ۱۹م حیطه اقتدارش را تا مرزهای خراسان گسترده بود و برای رسیدن به خلیج فارس و هندوستان بایستی از سیستان می‌گذشت و از سوی دیگر آلمان قدرتی تازه در اروپا یافته بود و سهم بیشتری از جهان را مطالبه می‌کرد. از این رو بی‌توجه به تقسیمات قبلی جهانی روابطش را با ایران گسترش داده بود.
با توجه به این دو خطر، انگلستان برای جلوگیری از نفوذ روسیه و آلمان در هند و در سطح جهانی به مذاکره و معامله پرداخت، انگلستان اختلافات دیرینه اش را با فرانسه کنار گذاشت و معاهده دوستی میان آنها بسته شد. با ژاپن نیز معاهده دوستی امضا کرد. با این ترفند توانست روسیه را محصور کند و او را وادارد تا به مذاکراتی تن دهد که چند سال بعد به نتیجه رسید و به معاهده ۱۹۰۷ مشهور شد.
انگلستان علاوه بر اقداماتی که در سطح جهانی برای حفظ هند انجام داد، نیروی نظامی مشتمل بر کارشناسان نظامی، اطلاعاتی، کشاورزی و آبیاری را به ریاست مک ماهون در مرز سیستان آماده کرد تا در صورت لزوم سیستان را تصرف کنند. اقدام دیگر انگلستان تحریک افغان‌ها به ایجاد درگیری در مرز سیستان با ایرانیان بود، زیرا با بروز درگیری میان افغانستان و ایران فرصتی برای مداخله مستقیم انگلستان فراهم می‌شد. این حق مداخله را انگلستان بر اساس قرارداد پاریس در ۱۸۵۷م / ۱۲۳۵ ش به دست آورده بود.
طبق این قرارداد هرات را از ایران جدا کردند و مقرر شد هرگاه اختلافی میان ایران و افغانستان پیش بیاید هر دو کشور به حکمیت انگلستان متوسل شوند. مفاد این عهدنامه دست ایران را برای دفع تجاوز افغان‌ها در مرزهای شرقی ایران بست، انگلستان در قرن نوزدهم میلادی به استناد همین عهدنامه، گلد اسمیت را روانه ایران کرد و با حکمیت او بخش‌هایی از بلوچستان ضمیمه بلوچستان انگلیس شد. در سیستان نیز قسمت راست رود هیرمند را به افغان‌ها بخشید.
انگلستان در تعیین حدود ایران و افغانستان استخوان را لای زخم باقی می‌گذارد تا در موقع لزوم از آن بهره گیرد. حکمیت گلد اسمیت هم نقطه پایان اختلافات دو کشور افغانستان و ایران نبود. به همین دلیل در ۱۹۰۲م / ۱۲۸۱ به دنبال بروز اختلاف میان مرزنشینان افغانی و سیستانی و خراب کردن سدآبی در سیستان توسط افغان‌ها، دولت ایران که اجازه برقراری امنیت و دفع دشمن را در مرز نداشت از انگلستان تقاضای حکمیت در مورد آب هیرمند کرد. دولت انگلیس هم بدون تعلل مک ماهون را روانه ایران ساخت.
قبل از رسیدن هیات انگلیسی به ایران دولت‌های افغانستان و ایران به توافق رسیدند و خواهان لغو ماموریت مک ماهون شدند، اما انگلستان توجهی به تقاضای آنها نکرد. مک ماهون مامور بود که سیستان ایران را به ویرانه‌ای بدل سازد و برای تحقق این هدف پیش از ورود به سیستان میان مردم شایع کردند که انگلستان در سیستان دارای امتیازات زیادی است و برای قابل قبول جلوه دادن این قبیل شایعات، کرزن فرمانفرمای هند به سرگرد مک ماهون قبل از عزیمت به سیستان درجه سرهنگی داد. او با سیصد سرباز، صد سوار و دو هزار جمازه سوار هندی و بلوچی و انگلیسی وارد سیستان شد.
تعداد همراهان مک ماهون را حدود چهار هزار نفر برشمرده‌اند. آنها برای سکونت چادرهایی برپا کردند، ولی چون اقامتشان طولانی شد چادرها را به خانه تبدیل کردند. محل اقامت آنها نیز تبدیل به دهکده‌ای انگلیسی‌نشین شد.
در تعقیب سیاست نابودی سیستان آنها به خرید گندم و ارزاق عمومی با قیمت‌های گزاف پرداختند و با این کار قیمت اجناس را تا چندین برابر در سیستان افزایش دادند.
تجار هندی با کمک انگلیسی‌ها بدون توجه به محدودیت‌های گمرکی گندم را از سیستان خارج می‌کردند. گرانی اجناس در سیستان مردم فقیر ناحیه را فقیرتر ساخت. تا جایی که حدود سه ماه پس از ورود هیات مک‌ماهون، شورشی در سیستان روی داد که به دستور امین‌السلطان صدراعظم ایران توسط حشمت‌الملک حاکم منطقه و با کمک نیروهای نظامی انگلیس سرکوب شد. این سرکوبی بر تثبیت تصویر اقتدار انگلیسی‌ها در منطقه کمک کرد. هیات همراه مک‌ماهون بی‌هیچ رادعی در سیستان به هر جا سر می‌کشیدند، زیرا میرزا عبدالحمید خان غفاری یمین نظام که کمیسر و سرحد‌دار ایران در سیستان بود با گرفتن رشوه، از انگلیسی‌ها آنها را آزاد گذاشته بود و اعتراضات میرزا موسی خان کارگزار وزارت امور خارجه ایران به آزادی عمل انگلیس‌ها راه به جایی نمی‌برد. میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله نیز به جای توجه به اعتراضات کارگزار به جلب نظر انگلیس‌ها توجه داشت و چون آنها میرزا موسی‌خان را سد راه می‌دیدند وزیر امور خارجه ایران مشیرالدوله قول برکناری کارگزار را به انگلیس‌ها داد.
هیات همراه کلنل مک ماهون در مدت اقامتشان در سیستان ارزیابی دقیق و همه جانبه‌ای از اوضاع سیستان به عمل آوردند و حکام محلی را جذب و مردم را آواره کردند. در نهایت نیز بر خلاف قرار اولیه‌ای که با دولت ایران گذاشته بودند مجددا به تعیین حدود سیستان پرداختند. دولت ایران از ابتدای تقاضای حکمیت اعلام کرده بود که کار هیات انگلیسی باید فقط حل اختلافات آبی باشد و هیچ تغییری درحدود معین شده توسط گلداسمیت داده نشود، اما مک ماهون از چارچوب تعیین شده گلد اسمیت فراتر رفت و سرحدی تازه تعیین کرد. دو سوم آب هیرمند را هم به افغان‌ها داد. در واقع او حکم نابودی سیستان را صادر کرد. حکم او با مخالفت دولت ایران روبه رو شد. از طرف دیگر از دی ماه ۱۲۸۳ ش سلطان عبدالمجید میرزا عین‌الدوله سکان اداره مملکت را به دست گرفته بود. بیگانه‌ستیزی از وجوه آشکارش بود و انگلیسی‌ها به آن وقوف کامل داشتند. بنابراین به تکاپو افتادند تا قبل از تثبیت قدرت عین‌الدوله کارها را یکسره کنند.
مک ماهون اواخر فروردین ماه ۱۲۸۴ / ۱۰ آوریل ۱۹۰۵ م حکمش را صادر کرد و به حضور مظفرالدین شاه فرستاد، اما عین‌الدوله اعلام کرد که آن را نمی‌پذیرد و مدتی بعد رسما نسبت به حضور مک ماهون در سیستان اعتراض کرد. مک ماهون در ژوئن ۱۹۰۵م از ایران خارج شد و اعتراضات ایران به حکمیت هرگز راه به جایی نبرد.
انگلیسی‌ها در پاسخ به اعتراضات ایرانی‌ها اعلام کردند تنها مرجع رسیدگی به این شکایات، وزیر خارجه انگلیس است که وزیر هم قطعا رایی مخالف مصالح انگلیس صادر نمی‌کرد. از طرف دیگر سیر حوادث ایران اوضاع را دگرگون ساخت. تحصن ها، تظاهرات و اعتراضات داخلی که به انقلاب مشروطیت منجر شد و پس از آن درگیری‌های داخلی و نبود دولتی مقتدر در کشور برای مدت چند سال تمام مسائل ایران را تحت‌الشعاع قرار داد. انگلیسی‌ها نیز موضوع حکمیت را مسکوت گذاردند، اما در سرحدات شرقی قراول گذاشته و نظارت کامل بر اوضاع منطقه داشتند. تکلیف مرزهای سیستان هم تا نیمه اول قرن بیستم مشخص نشده باقی ماند.