تاسیس اصفهان از نگاه «دلاواله»
عبدالمهدی رجایی- توصیف دلاواله، جهانگرد ایتالیایی از اصفهان به این خاطر اهمیت دارد که در زمان وی شهر در حال ساخت بود. بنابراین او بهتر میتوانست علل و مراحل تکوین شهر را دیده و انعکاس دهد. او شهری بینالمللی را به تصویر میکشد که به واسطه سیاستهای باز شاه عباس، از بیشتر اقوام و ملل در آن به کسبوکار مشغول میباشند. وی یادآور میشود که در خانه او به هفت زبان تکلم میشود و «حتی کودن ترین و خرفترین مستخدمین من، سه چهار زبان میدانند» (ج ۱، ص۸۶۶) بدیهی است در چنین شهری که شاه عباس ساخته بود، فضای کوچک عصر سلجوقی و ایلخانی بسیار تنگ و نامناسب بوده است.
![تاسیس اصفهان از نگاه «دلاواله»](https://cdn.donya-e-eqtesad.com/thumbnail/NWQ4NWE2NmVk/QHn8O9nsSzT8qCU7RegsN6Pbb5v74eEtbKeSOh05RaYijUAP7Mda_Et7TZyzEhnm/.jpg)
عبدالمهدی رجایی- توصیف دلاواله، جهانگرد ایتالیایی از اصفهان به این خاطر اهمیت دارد که در زمان وی شهر در حال ساخت بود. بنابراین او بهتر میتوانست علل و مراحل تکوین شهر را دیده و انعکاس دهد.
او شهری بینالمللی را به تصویر میکشد که به واسطه سیاستهای باز شاه عباس، از بیشتر اقوام و ملل در آن به کسبوکار مشغول میباشند. وی یادآور میشود که در خانه او به هفت زبان تکلم میشود و «حتی کودن ترین و خرفترین مستخدمین من، سه چهار زبان میدانند» (ج ۱، ص۸۶۶) بدیهی است در چنین شهری که شاه عباس ساخته بود، فضای کوچک عصر سلجوقی و ایلخانی بسیار تنگ و نامناسب بوده است. بنابرین شاه بلندنظر، مجموعه طرحهایی را در حوزه شهرسازی به اجرا در آورد. در محور جنوبی شهر سه محله جدا از هم و هر کدام محصور در یک حصار قرار داشت. این سه محله برخاسته از سیاستهای اسکان و جمعیتی شاه عباس بودند؛ محله جلفا، محله عباسآباد و سرانجام محله گبرها که باید این سه محله به یکدیگر و به هسته مرکزی شهر اتصال مییافتند. در زمان دلاواله هنوز این کار صورت نگرفته بود. وی پیشبینی میکند که «شاه قصد دارد این سه محله را به اصفهان ضمیمه و تبدیل به یک شهر کند... اطمینان دارم وقتی این طرح عظیم شاه به پایان برسد، حصارهای اصفهان طولانیتر از حصارهای رم و قسطنطنیه خواهند شد» (ج ۱، ص ۴۷۲)
ارزش محله تبریزیها یا عباس آباد آن بود که بزرگان و نزدیکان شاه هم چون امام قلیخان، حاکم بعدی فارس، در آن سکونت داشتند. به همین خاطر روزی شاه امر کرد که این محله را چراغان نمایند«البته این چراغانی با چراغانی اصفهان که مخصوص خیابانها و مغازهها و با دم و دستگاه مخصوص بود تفاوت داشت. به این ترتیب که مردم در جلوی هشتی خانههایشان که مانند خانههای ناپل محوطهای باز و بدون سقف دارد و بر روی دیوارهای منازل تعداد زیادی چراغ و مشعل قرار داده و روشن کردند. در این چراغانی هیچ تزئینی وجود نداشت ولی به علت تعدد و میزان انبوه و غیرقابل تصور وسایل نورانی، برای کسانی که از نقطه مرتفع شهری را تماما غرق در آتش و نور میدیدند، منظره دلپذیر و چشمنوازی به وجود میآورد.» (ج ۱، ص ۹۰۹) خود شاه، سفرای خارجی و بزرگان کشور در این جشن شرکت نمودند و همین نکته اهمیت محله عباسآباد را به روشنی نشان میدهد.
به هر حال چیزی که این سه محله را به هسته مرکزی یعنی شهر اتصال میداد کشیده شدن یک خیابان بود که شاه عباس با طرح خیابان چهارباغ آن را تحقق بخشید. دلاواله چهارباغ را چنین توصیف کرده است «دیگر دیدنی جالب اصفهان خیابانی است که در حال حاضر خارج از شهر قرار دارد ولی وقتی این چهار محله در هم ادغام شوند، و چنان که گفتم به صورت شهری واحد در آیند، درست مرکز شهر خواهد بود» وی آثار خیابانی را که در حال ساخت بود چنین به توصیف کشیده است» دو حصار با ارتفاعی مساوی دو سوی این خیابان را شکل میدهند. در میان حصارها باغاتی است که به شاه تعلق دارد در این باغها همه مردم میتوانند گردش کنند و از میوههایی که به حد وفور در آنها یافت میشود بهرهمند شوند. در جای جای دو سمت خیابان و در فواصل مساوی این باغها درهایی درست روبهروی هم دارند. تعداد این نوع منازل بیشمار است که نمای خارجی بسیار دلفریب و قرینهسازیهای چنان زیبا و هماهنگ با خانهای که درست روبهرویشان واقع شده دارند که تصور چیزی زیباتر از این محال است» (ج ۱، ص ۴۷۴)
چهارباغ به آن سوی سی و سه پل هم کشیده میشد. در واقع قسمت اعظم آن جنوب رودخانه بود تا جایی که به باغ هزار جریب میرسید باغی که «در این باغ هیچ چیز، جز بی نهایت درخت میوه کاشته شده در یک خط نیست. که تماما کوتاهند و شاخههایشان به اطراف پراکنده است. به طوری که سواران، حتی پیادهها میتوانند با دست میوه هایشان را بچینند. هر محوطه مربع شکل از محوطه دیگر مجزاست. به عنوان مثال محوطه یک مربع پراز درختان انجیر است و مربع دیگر درخت هلو. و به همین ترتیب میوههای دیگر و مربعهای دیگر. این باغها به شاه تعلق دارد، ولی هر کس در هر زمان که بخواهد میتواند وارد آن شود و میزان محصولات آن قدر زیاد است که برای تمام تفرج کنان کافی است» (ج ۱، ص ۴۷۷) دلاواله با تمام تعصب به وطنش مجبور به یک اعتراف است «چهارباغ واقعا چیزی سلطنتی است و شکوه و جلال خاصی دارد و با تمام احترامی که نسبت به کشورم دارم باید بگویم در واقع هیچ یک از خیابانهای مجلل رم، ناپل و ژن و پالرمو با تمام ابهتشان، همپای این خیابان اصفهان نیستند» (ج ۱، ص ۴۷۷) نکته ای که میخواهم ذهن خواننده را متوجه آن کنم این است که منظور شاه از این سیاستهای باز چه بود؟ چرا این
باغهای مجلل را پرورش میداد تا روندگان و مردم عادی بتوانند به طور رایگان از آن استفاده کنند؟ منظور از این همه شکوه در چهار باغ چه بود؟ آنچه به نظر میآید، به جز داشتن پایتختی در خور کشورهای اروپایی، شاید منظور شاه این بود که به این طریق در یکپارچهسازی اصفهانیان و برقراری ارتباط مثبت میان این اقوام گوناگون و غیرمتجانس در شهر اصفهان قدمی برداشته باشد. شاه میخواست اتباعش و آنانی که به زیر پرچم او در این شهر گرد آمده اند، زیر یک سایه پادشاهی قرار گرفته و شهر مورد نظرش ساخته شود. این نوع روی دیگر سیاستی است که دلاواله ابراز میدارد هر قوم طبق قواعد و رسوم خودشان و در دادگاههای خودشان مورد داوری قرار میگرفتند. (ج ۱، ص ۴۹۶) بنابراین وجود فضاهای عمومی که میدان نقش جهان را نیز باید به آن اضافه کرد موجب میشد شهروندان این شهر نوعی یگانگی و یکرنگی را با کنار هم بودن تجربه کنند.صحبت از میدان نقش جهان شد. دلاواله آنقدر انصاف دارد که این میدان را بسیار زیباتر از میدان «ناون» بداند. نقش جهانی که تمامی سطح آن را با ماسه نرم پوشیده بودند تا همیشه خشک و برای سواری و تفریح با اسب مناسب باشد. جوی آبی اطراف آن سیر میکرد
و درختانی در اطراف جوی تازه کاشته شده بود. (ج ۱، ص ۴۷۳) اما او یک چیز دیگر در مورد این میدان را نمیدانست. نکتهای که ظرافت شهرسازان عصر صفوی را به خوبی نشان میدهد. پیشتر میدان عتیق یا میدان کهنه در شمال شرقی این میدان وجود داشت و احتمال میرفت که با ساخته شدن میدان نقش جهان، میدان سابق از رونق افتاده و آن گوشه شهر متروکه شود. بنابراین با اتصال بازارهای اطراف میدان به میدان قدیم، هر دو میدان به یکدیگر وصل شده و هر دو زنده و پررونق باقی ماندند (نخستین بار دکتر سیروس شفقی در کتاب جغرافیای اصفهان به این نکته اشاره کرده است).
به هر حال چار چوب اصفهان در دوره شاه عباس پایهگذاری شد. این چارچوب به قاجار رسید و به دلیل افت شدید جمعیت و رخت بربستن رفاه و ثروت از این شهر چارچوب مذکور تا حدودی به هم ریخت. جلفا از جمعیت خالی شد. محلات قدیمی شهر غیرمسکون شدند. فضاهای عمومی از جمله میدانها و خیابانها دیگر با جمعیت مذکور همسان نبود. به همین خاطر میدان کهنه یا میدان عتیق که متروکه شده بود، تکه تکه شده و به افرادی فروخته شد. شاید هم نابسامانی در مدیریت شهری باعث شد هرکس گوشهای از این میدان را ستانیده و برای خود خانه و دکان ساخت. (همچون زاغهنشینهای اطراف شهرها) و خیابان چهار باغ بالا به بیابان تبدیل شد و باغ هزار جریب از حیز انتفاع افتاد. این چنین بود تا دوره رضاشاه که با کشیده شدن چندین خیابان شهر دوباره استخوانبندی تازهای یافت.
منبع:سفرنامه دلاواله
ارسال نظر