ایران عصر صفوی از نگاه شاردن
منصور صفت گل- ژان شاردن در ۱۶ نوامبر ۱۶۴۳ م. در پاریس به دنیا آمد و احتمالا در ۲۵ دسامبر ۱۷۱۳ م. در چیزویک Chiswick در نزدیکی لندن درگذشت. زندگی او سراسر تکاپو و فعالیت در حرفه جواهرفروشی و تجارت بود. وی چندین سال از عمر خویش را در آسیا و اغلب در ایران به سر برد. منصور صفت گل- ژان شاردن در ۱۶ نوامبر ۱۶۴۳ م. در پاریس به دنیا آمد و احتمالا در ۲۵ دسامبر ۱۷۱۳ م. در چیزویک Chiswick در نزدیکی لندن درگذشت. زندگی او سراسر تکاپو و فعالیت در حرفه جواهرفروشی و تجارت بود. وی چندین سال از عمر خویش را در آسیا و اغلب در ایران به سر برد. آنچه بیش از همه شاردن را مشهور ساخته، توصیف او از وضع جامعه ایرانی در نیمه دوم سده هفدهم میلادی است که حاصل سفرهای متعدد به ایران عصر صفوی است.
شاردن پیشه جواهر فروشی را از پدر خویش یاد گرفت. او در سال ۱۶۶۵ م. همراه با یک بازرگان فرانسوی برای انجام امور حرفهای پدرش به هند مسافرت کرد و در بازگشت مدتی در اصفهان ماند و در همین موقع جواهراتی را برای شاه عباس دوم
(۱۰۷۷-۱۰۵۲ هـ ق) آماده کرد. وی پس از اجرای دستورات شاه عباس، در اوت ۱۶۷۱ م. به پاریس بازگشت. او با سلیقه شرقیان آشنا شده بود و میدانست که جواهرات اروپایی مورد علاقه بزرگانی در شرق است که در عین حال با کالاهای مرغوبی چون ساعت نیز آشنا هستند؛ بنابراین شاردن در اواخر سال ۱۶۷۱ م. پاریس را ترک کرد و از طریق ازمیر، قسطنطنیه و دریای سیاه به سوی ایران به راه افتاد. این بار او از راهی پرخطر از طریق گرجستان، مینگرلی تا شمال ایران سفر کرد و سرانجام در ۲۴ ژوئن ۱۶۷۳ م. به اصفهان رسید. شاردن نزدیک به چهار سال و نیم در ایران ماند. طی این مدت، او فراغت کافی برای بررسی وضع زندگی مردم و دربار در اصفهان، پایتخت صفویان و نواحی اطراف آن را داشت. وی حاصل این اطلاعات را با اطلاعاتی که قبلا گرد آورده بود، در هم آمیخت. شاردن دو بار به بندرعباس سفر کرد و در پایان سال ۱۶۷۹ م. به هندوستان رفت. یک سال پس از آن به ایران بازگشت و برای نخستین بار در اوت ۱۶۸۰ م. به لندن رفت. او پس از آن به فرانسه رفت و چند سفر تجارتی به هلند کرد، اما سرانجام تصمیم گرفت در انگلستان مقیم شود. در انگلستان چارلز دوم پادشاه انگلستان به او لقب شوالیه داد و او را به عضویت انجمن سلطنتی برگزید تا مشاور کمپانی هند شرقی باشد. شاردن در لندن با دختری هم کیش خود ازدواج کرد. او تا هنگامی که در سن هفتاد سالگی درگذشت، به تجارب و بررسی و مطالعاتش درباره ایران ادامه داد.
شاردن بیش از هر چیز یک بازرگان بود. دلبستگیهای مذهبی و انگیزههای شخصی یا کنجکاوی برای شناختن سرزمینهایی که در آنها به سفر پرداخت، زمینه فراهم آوردن موادی برای نگارش یکی از مهمترین منابع تاریخ و فرهنگ شرق و بیشتر ایران را فراهم آورد. به نظر میرسد پیوستگی او به جریان عمومی و رو به رشد تجارت شرکتهای اروپایی به ویژه فرانسوی و در سالهای آخر انگلیسی نیز در این زمینه نقشی بسزا داشته است. سفرنامه شاردن نوشته یک دانشمند فرهیخته نیست. حتی برخی بر این باورند که سبک نوشتاری فرانسوی او ویژگی خاصی ندارد آنچه اثر شاردن را برجسته میسازد مشاهده دقیق و هنرمندانه او و توصیفهای جانداری است، از آنچه دیده بود.
شاردن در گزارشهای خویش، بیش از آنکه دلبسته ارائه ادیبانه مشاهدات خود باشد، به ارزش کارکردی و فوری آن دلبسته بود. خود او به این نکته واقف بود و اظهار کرد: از کسی که سالهای زیادی را در خارج از کشور خویش سپری کرده است نمیتوان انتظار داشت که همانند ادیبی که همه عمر خویش را در فضایی متناسب با کارش سپری کرده، مطلب بنویسد؛ بنابراین او برای دقت هرچه بیشتر کارش در خلال تکاپوهای بازرگانی، به یادگیری زبان فارسی، آشنایی با آداب و رسوم زندگی ایرانی پرداخت. دامنه این آشنایی تنها به زندگی درباری محدود نمیشد او میکوشید تا گوشههایی از زندگی جامعه ایرانی روزگار عصر صفوی را گزارش کند. این گزارش او به دلیل اقامت طولانی وی در اصفهان، عمدتا در توصیف زندگی درباری و بهطور کلی شهر اصفهان بیشتر جلوه مییابد و به نظر نمیآید بتوان توصیفات او را گزارشی درباره جامعه ایرانی آن روزگار تلقی کرد. گرچه وی در خلال گذر از شهرهای مختلف پارهای آگاهیها درباره آنها ارائه میکند، اما عمق و دقت این گزارشها قابل مقایسه با گزارش او درباره اصفهان نیست.
شاید یکی از بخت یاریهای شاردن، آشنایی و بهره بردن از اروپاییانی بود که به هنگام مسافرت او به ایران در اصفهان میزیستند. برجستهترین این افراد، رافائیل دومان، رییس هیات مبلغین مذهبی کاپوسن در اصفهان بود. دومان سالهای زیادی را در اصفهان گذرانده بود و حاصل مشاهدات خود در ایران را در کتابی به نام وضع ایران در سال ۱۶۰۰ نوشت. همچنین شاردن با هربرت یاگر، رییس کمپانی هند شرقی هلند آشنا بود و همراه با وی بخش اعظم شهر اصفهان را گشت. شاردن مناسبات حسنهای با کارگزاران نمایندگیهای شرکتهای بازرگانی اروپایی در اصفهان داشت. گرچه به نظر نمیآید در همه زمینهها با آنان همسو بوده باشد. گرایش مستقلانه او را میتوان در انتقادات او از بعضی از فعالیتهای هیاتهای تبلیغی مسیحیان در اصفهان دید- گرچه شاید یکی از دلایل این امر بینش خاص مذهبی او نیز بوده است. بههرحال او گرایش پروتستانی داشت- افزون بر آن، او دوستان ایرانی نیز داشت که از نفوذ و آگاهیهای آنان سود فراوانی برد. یکی از این افراد، نجفقلی بیگ ناظر بود. میان ناظر و شاردن دوستی نزدیکی برقرار بود و شاردن به کمک او با دربار صفوی آشنایی و تماس برقرار کرد. همچنین صدر الممالک پایتخت و همسر او که عمه شاه سلیمان بود به شاردن کمک فراوانی کردند و شاردن در این باره حقشناسی خود را ابراز کرده است. شاردن که آثار تاریخنگاری غربیان درباره ایران قدیم را خوانده بود، در ایران با یاری دانشمندان و علمای ایرانی شمار زیادی از منابع فارسی را نیز گردآوری کرد و از آنها در تالیف کتاب خویش بهره برد. دستکم درباره مذهب در ایران او جامع عباسی تالیف شیخ بهایی، دانشمند برجسته عصر صفوی را در کتاب خویش آورده است. وی آگاهیهای مربوط به اوایل سلطنت شاه سلیمان را در گفتوگو با ایرانیان و کارگزاران رده بالای دولت صفوی به دست آورده بود.
منابع اطلاعات شاردن درباره ایران قدیم، آثار یونانیان و رومیان مانند آریان، کنت کورت، هرودوت، استرابو و دیگران بود. وی بسیاری از اطلاعات آنها را در متن سفرنامه خویش گنجانده است. از سوی دیگر روشن است که او از گزارشهای سفرنامهنویسان اروپایی پیش از خود مانند آنتونیو دوگووا، پدرو تی شی یرا، پییترودلاواله، ژان تونو، توماس هربرت، وآدام اولئارئوس، بهره برده است، اما شاردن اطلاعات این سفرنامهها را ناقص و نارسا ارزیابی میکند و معتقد است: آنان درک درستی از جامعه ایرانی نداشتهاند.
شاردن پس از نخستین دیدار خویش از ایران به پاریس بازگشت. در این هنگام اشتیاق فراوانی به نشر یادداشتهای خود درباره ایران داشت. وی طی نه ماهی که تا شروع سفر دوم خویش به ایران وقت داشت، این کار را انجام داد. نخستین اثر شاردن درباره ایران در این هنگام و به نام لویی چهاردهم نشر یافت. همین بخش با عنوان «تاجگذاریشاه سلیمان». در سالهای پایانی فرمانروایی قاجاران به فارسی برگردانده و چاپ شد. خود شاردن در مقدمه «تاجگذاری شاه سلیمان» ضمن تاکید بر ویژگیهای ایران، گزارشهای اروپاییان قبل از خود دربار را به دیده انتقاد مینگرد و مینویسد: «جهانگردانی که تا این زمان به آن سرزمینهای پر از نوادر و جاذبه [مشرق زمین] سفر کردهاند، در سفرنامههای خود جز آنچه سطحی و مبهم دیدهاند، یا از زبان افراد عادی و کم اطلاع شنیدهاند، چیزی نیاوردهاند.» یکی از انگیزههای شاردن برای نشر نخستین یادداشتهایش درباره ایران بود که آیا این گزارشها مورد توجه «صاحبنظران» قرار میگیرد یا نه: «پیش از آنکه به ایران باز گردم برای اینکه به حقیقت دریابم آیا نشر مشاهداتم در آن سرزمین مورد توجه صاحبنظران قرار میگیرد و به آنها به نظر اعتنا و رضا مینگرند یا نه، به انتشار این کتاب که جنبه نمونه دارد، پرداختم تا اگر مورد پسند اهل نظر و هنر نیفتاد با نشر گزارشهای دیگرنه موجبات ملال خوانندگان را فراهم آورم، نه رنج بیهوده برم، و نه برخی از عمرم را بر سر این کار نهم، اما اگر حاصل زحماتم در نظر اهل دانش و خرد پسندیده افتاد، و جامعه در آن به چشم احسان نگریست در ادامه دادن کار و خلق آثار دیگر در همین زمینه مصممتر و قویحالتر میشوم و میکوشم در شناختن و شناساندن ایران و خلقیات ایرانیان و آنچه مربوط به آنان است، مشتاقتر، تواناتر و کامرواتر باشم.
شاردن در آغاز تردید داشت که نخست کدام یک از بخشهای سفرنامه خویش را نشر دهد. وی پس از اندیشه بسیار، سرانجام بر آن شد بخشی از کتابی را که نوشته یک ایرانی بود و وی آن را به فرانسه برگردانده بود، نشر دهد. روند رویدادهایی که به نگارش این بخش پیوند مییابد، روشنی هرچند کم نوری بر تاریخ نگاری ایران به روزگاران صفویان میتاباند. کسی که در این باره شاردن آگاهیهای خویش را از او گرفت، یک کارگزار عالی رتبه دولت صفوی به نام میرزا شفیع بود که به روزگار فرمانروایی شاه عباس دوم از کار برکنار شد و شاه صفوی به او دستور داد تا به هنگام خانهنشینی تاریخ ایران را از دوران نخستین شهریار این سرزمین تا سال ۱۰۳۸ ق بنویسد.
نکته جالبی که شاردن در این مقدمه به آن اشاره میکند، این است که انگیزه او در نشر رویداد تاجگذاری شاه سلیمان این بوده است که «خواندن حوادث تازه بسی بیش از مطالعه وقایع کهنه مایه تحریک حس کنجکاوی و هیجان و ترغیب خوانندگان میشود.» و این از دید او به گیرایی تاریخ معاصر بازمیگردد. تاجگذاری شاه سلیمان رویدادهای دو سال نخستین پادشاهی او را در بردارد. شاید به دلیل فشار زمانه یا به دلیل اینکه شاردن گرایشی به جنبههای ادیبانه کارش نداشت، وی همکاری یکی از اعضای آکادمی فرانسه به نام فرانسواکارپنتیه را در نشر نخستین چاپ اثر خویش پذیرا شد. گویا وی نقش ویرایشگر کتاب شاردن را در ۱۶۸۱ م. داشت. اما میزان دخالت کارپنتیه در همه اثر شاردن خیلی روشن نیست، زیرا او در سال ۱۷۰۳ م. درگذشت. شاردن در نخستین سفر خویش در قسطنطنیه با گراورسازی به نام گرلو آشنا شد و او را تشویق کرد تا برای نقاشی از مکانهای باستانی همراه وی شود. وی نماهایی از اصفهان و ویرانههای تختجمشید کشید. گرلو تا پایان همراه شاردن نماند؛ زیرا وی به دلیل رنجش از شاردن از او کناره گرفت و به خدمت یک سیاح نجیبزاده ونیزی به نام آمبرویگو بمبو درآمد. گراورهای گرلو امتیاز ویژهای به اثر شاردن بخشیده است.
ادامه دارد
ارسال نظر