روزگار قاجار و مساله مدرنیته
در ایران سده نوزدهم و مقارن عصر مشروطه، پادشاهان قاجار در راس الیگارشی حاکم قرار داشتند و زمامدار مطلق بودند. حکم این پادشاهان همچون قانون، کلامشان حق، اراده شان مطلق، عقل شان بالاتر از همگان، منویات شان لازم الاطاعه، رایشان ثاقب و وجود مبارکشان نیز در حقیقت ظلالله یا سایه خدا روی زمین بود که هر جنبندهای به زیر آن پناه میبرد. به تعبیری دیگر توده مردم رعیت به شمار میآمدند و تنها انتظاری که از آنان میرفت آن بود که همچون گله گوسفند از شبان خود؛ یعنی قبله عالم تبعیت کنند، هر چند، به تعبیر حمید مشعوف، نویسنده کتاب وزارت و وزیران اعظم در دوره قاجار، در بیشتر اوقات پادشاهان قاجاری نه تنها شبانی نمیکردند بلکه خود گرگ گله به شمار میآمدند. بایسته یادکرد است، که سیاحان و جهانگردان اروپایی آن روزگار بر این نظر بودند که شاهان قاجاری به سبب داشتن قدرت مطلق بر جامعه تسلط داشتند، اما در واقع سلطه شاهان قاجار بر جامعه همانگونه که یرواند آبراهامیان، مولف کتاب «ایران بین دو انقلاب» نیز اذعان داشته است نه به دلیل توانمندی آنان بلکه ناشی از ناتوانی چشمگیر جامعه سنتی ایران آن عهد بود. از دیگر سوی، اهمیت دین و روحانیت به عنوان متولیان آن در جامعه آن زمان ایران در حد اعلی درجه بود. اهمیت علمای آن عهد از این جهت که هم امور مذهبی، هم کار قضاوت و همچنین وظیفه آموزش و پرورش بر عهده آنان بود کاملا بارز و مشهود است. شایسته است یاد شود این روحانیت خود در آستانه مشروطه از لحاظ طیف به سه گروه تقسیم شدند: ۱- روحانیان دارای اعتقاد سنتی و افکار متعارف. ۲- روحانیان با افکار و روحیات جدید متاثر از جریان احیا و اصلاح دینی. ۳- روحانیان دارای اندیشهها و روحیات آزادیخواهی و ترقی خواهی اقتباس شده از غرب. به هر ترتیب، آنچه روشن است، ایران آن عهد جامعهای سنتی بود که به لحاظ اقتصادی بسیار فقیر، ضعیف و عقبمانده، به لحاظ ارتباطات پراکنده و بدون ارتباط و به لحاظ اجتماعی در تجارت، سیاست، روابط بینالملل، علم و فرهنگ از مابقی جهان منفک و منقطع به شمار میآمد، با این وجود، چندی نپایید که اوضاع رو به دگرگونی نهاد و ندای نوگرایی و اصلاح طلبی هر روز رساتر از روز پیشین طنینافکن گردید. در حقیقت، شاید بتوان گفت نقطه صفر دوران مدرنیته در ایران با حکومت قاجارها همزمان شد. شکستهای تحقیرآمیز و غمانگیز ایران از روسها و در پی آن امضای قراردادهای ننگین گلستان و ترکمان چای و همچنین توجه بسیار انگلیسیها به ایران که دروازه ورود به مستعمره ارزشمندش، هندوستان، به شمار میآمد سبب شد اندک اندک درهای ایران که در آن زمان هنوز در دوره به اصطلاح فئودالیسم آسیایی خود به سر میبرد به روی مدرنیته گشوده شود. براساس آنچه منابع تاریخی روزگار قدرتمداری قاجارها به دست میدهند نخستین نجواهای مرتبط با مدرنیسم و اولین نواهای مربوط به نواندیشی از اندرون حکومت مستبد و به شدت سنتی قاجار به گوش عامه رسید! نواندیشی حکومتی اسناد به جای مانده از آن روزگاران حاکی از آن است که نخستین شخص که ضرورت نواندیشی، نوگرایی و اصلاحات را دریافت، عباس میرزا، پسر و ولیعهد فتحعلی شاه قاجار بود. عباس میرزا که فرماندهی سپاهیان ایرانی را بر عهده داشت پس از شکستهای سنگین نظامی ایران از روسها در اندیشه یافتن علل شکست با وجود دلاوریها و رشادتهای لشگریان ایران برآمد و دریافت که عامل اصلی شکست نه در کم کاری سربازان ایرانی، بلکه در اندیشههای نوین نظامی، رشد تکنولوژی و مشابه اینها در میان روسها است. او دریافت که نوع جنگها دیگر عوض شده است، نبرد مقولاتی همچون طرح، نقشه، استراتژی، لجستیک، توپخانه، یونیفورم، پشتیبانی و سازمان نظامی مدرن و متحول خاص خود را میطلبد، بنابراین با کمک فرانسویان درصدد ایجاد قوای نظامی مدرنی به نام نظام جدید برآمد. وی برای این نظام جدید نیازمند اسلحه بود و در پی تامین اسلحه ناگزیر بود کارخانههایی بنیان نهد. در این هنگام بود که دریافت پیش نیاز ایجاد صنعت پدیدهای به نام دانش است. به این ترتیب او نخستین دسته از دانشجویان ایرانی را برای فراگیری علوم و فنون نوین روانه اروپا ساخت. عباس میرزا همچنین در مطبوعات انگلستان به جهت آنکه متخصصان و کارشناسان کشاورزی بتوانند به ایران آمده و در منطقه مهاباد «مستعمرهنشین» ایجاد نمایند اعلام آگهی داد! وی همچنین تلاش پیشه ساخت تا در تبریز توسط میسیونرهای مذهبی یک مدرسه جدید ایجاد نماید تا مسلمانان و مسیحیان با هم در آنجا به تحصیل بپردازند. عباس میرزا، نخستین روزنامه ایران را به نام، کاغذ اخبار، نیز انتشار داد. با این وجود شاهزادگان که اصلاحات او را مترادف با قدرت یافتن و محبوبیتش میدیدند با وی به مخالفت برخاستند. دستهای نیز به مخالفت با عباس میرزا از ناحیه مذهب برخاستند و از دین «به عنوان محمل و ابزاری جهت حمله به نوگرایی» و مخالفت با او استفاده کردند. در حقیقت، این مورد را شاید بتوان نخستین میدانی در عهد قاجار برشمرد که مصاف و تقابل سنت و مدرنیته در آن رخ داده است. چنانکه مخالفان عباس میرزا میگفتند «او فرنگی شده است و چکمه فرنگی میپوشد» و بیان میداشتند او «مسیحی است و میخواهد پیش مسیحیان خودشیرینی کند و به همین جهت آداب و رسوم مسیحیان را رواج میدهد». به هر ترتیب، با آنکه عباس میرزا با مرگ زودرس خود چهره در نقاب خاک کشید و نظام جدیدش نیز به خاک سپرده شد، اصلاحات و نوگرایی از سوی میرزا ابوالقاسم قائممقام، پیشکار عباس میرزا و صدراعظم محمدشاه قاجار، از سرگرفته شد. قائممقام حتی در نگارش نثر پارسی نیز تلاش کرد با سادهنویسی دگرگونی ایجاد نماید و با خارج کردن صنایعی ادبی چون استعاره، تشبیه، کنایه و... از نثر پارسی آن را قابل فهم برای همگان نه فقط صاحبان کمال نماید. با این وجود، پیشروی او به سوی مدرنیسم در اندک زمانی از سوی فرصتطلبان سودجویی که نفع خود را در ثابت قدم ماندن در سنت میدیدند متوقف شد و خودش نیز کشته گرایش و میلش به نواندیشی و نوگرایی شد. نوگرا و نواندیش بعدی که تکاپوی بسیار در جهت اصلاحات پیشه ساخت میرزا تقی خان فراهانی نامور به امیرکبیر بود. امیرکبیر در طی حدود سه سال صدارت خویش اقدامات اصلاحی مهمی را آغاز کرد، اصلاح تشکیلات اداری، براندازی شیوه خرید و فروش ایالات، اصلاح نظام ارتش، سروسامان دادن به امور مالیه و خزانه، کاهش دادن مواجب و مستمریهای شاهزادگان، درباریان، دیوانیان و روحانیان، تفکیک امور عرفی از امور شرعی، مبارزه با رشوه خواری، دزدی و پیشکش حکام و دیوانیان، راهاندازی چاپارخانه و پست جدید، تاسیس مدرسه دارالفنون، تاسیس صنایع جدید و از جمله پارچه بافی، تولید توپ و سلاحهای سبک، استخراج معادن، محدود ساختن آزادی واردات برای حمایت از تولیدکنندگان داخلی و تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه تنها نمونههایی از نوگراییهای او محسوب میشوند. فریدون آدمیت که ارزندهترین کار تاریخی را در مورد امیرکبیر انجام داده است اذعان میدارد که «اهمیت مقام تاریخی امیر به سه چیز است: نوآوری در راه نشر فرهنگ و صنعت جدید، پاسداری هویت ملی و استقلال سیاسی ایران در مقابله با تعرض غربی، اصلاحات سیاسی مملکتی و مبارزه با فساد اخلاق مدنی». با تمام این اوصاف، اصلاحات و نوآوریهای امیرکبیر نیز با مخالفت گروههایی که اقدامات او موجب زیان آنها شده بود مواجه گشت و او نیز بر اثر دسیسههای مجموعهای از عناصر درباری، تعدادی سران قبایل و استعمارگران اروپایی به فرمان ناصرالدین شاه جوان و خام کشته شد. بایسته است یاد گردد اگرچه منابع تاریخی به اصلاحات دوره ناصری و رغبت ناصرالدین شاه برای انجام اصلاحات اشاره داشتهاند، اما باید توجه کرد که ناصرالدین شاه در تمام مدت سلطنت خود به هیچ وجه حاضر نبود اندکی از اقتدار و سلطه سنتی و خودمختاری حکومت استبدادی خویش بکاهد و برای از میان برداشتن هر چیزی که منافی منافع شخصی او بود از هیچ تلاشی رویگردان نمیشد. با سقوط امیرکبیر برای یک دوره طولانی تا به روزگار روی کارآمدن میرزا حسین خان سپهسالار پرونده اصلاحات به تقریب بسته شد. تا این زمان کانون اصلی اندیشههای اصلاحطلبانه و تفکرات نوگرایانه در خود دستگاه حکومت به وجود آمده بود، آنچه روشن است، ایناست که اصلاحات مختصر عباس میرزا و شروع به بازسازی ارتش و اعزام دانشجو به فرنگ و دیگر جنبهها و به دنبالش اصلاحات قائممقام، امیرکبیر و سایر اقدامات نوگرایانه بیش از آنکه باعث تقویت سلطنت شود موجب افزایش تقاضا برای اصلاحات بیشتر در کشور شد و در نتیجه نجواهای درخواست انجام تغییرات گسترده از خارج نظام نیز به گوش رسید. براساس آنچه از تاریخ نوشتههای روزگار قاجار بر میآید روشنفکران یا تجددطلبان کسانی بودند که ندای اصلاحات و نوای نوگرایی را با صدای بلند در ایران سردادند. این روشنفکران را میتوان به دو دسته روشنفکران ملیگرا و متجدد (عمدتا تحصیلکرده فرنگ) و روشنفکران مذهبی (عمدتا روحانیان) تقسیم و تفکیک کرد. با تمام این احوال نباید فراموش کرد که در بررسی گرایشهای کلی روشنفکران، تفاوت بین نوگرایی و غرب گرایی را هم باید لحاظ داشت، به ویژه آنکه به دلیل آشنایی اندیشمندان ایرانی با افکار و پدیدههای جدید از کانال تمدن غرب، گاه نوگرایی و مدرنیسم با غربزدگی و تقلید صرف درهم تنیده شده است. به هر ترتیب، روشنفکرانی که مجذوب اندیشههایی چون لیبرالیسم یا آزادی جان و مال و قلم و بیان و اندیشه، سوسیالیسم یا حق شهروندی و رفاه عمومی، ناسیونالیسم یا وحدت ملت و متاثر از افکار روسو، هیوم، ولتر و دیگر متفکران غرب بودند، ابتدا با انتقادهای معمولی و سپس با چاپ کتابها و ایجاد انجمنها کوشیدند تا مردم را متوجه لزوم تغییرات اساسی در کشور سازند. دانشجویان و دانش آموختگان فرنگ همچون فتحعلی آخوندزاده، بنیانگذار ناسیونالیسم ایرانی، که یک آزادیخواه و سکولاریست به معنی غربی آن روز اروپا و پشتیبان گسترش تمدن و اصول پارلمانی غربی در ایران بود، میرزاصالح شیرازی، پایهگذار صنعت چاپ ایران، میرزا ملکم خان، ناشر روزنامه قانون و کسی که مقام او را برخی نویسندگان آن عهد و از جمله ناظمالاسلام کرمانی، نویسنده کتاب «تاریخبیداریایرانیان» در بیداری مردم مانند ولتر، روسو و هوگو دانستهاند، آقاخان کرمانی، از تدوینکنندگان اندیشه ناسیونالیسم و یکی از سرسختترین منتقدان سنت به ویژه دین باوری و روحانیان شیعه، طالبوف، که به تعبیری نخستین مبدع نوعی، پروتستانیسم اسلامی، بود، میرزا حسن رشدیه، بنیانگذار نخستین مدرسه به سبک نوین، یوسف خان مستشارالدوله که آشتیدهنده مذهب به عنوان یکی از مظاهر سنت با نوگرایی و مدرنیته به شمار میرود، مجدالملک و فرخ خان غفاری و... از طریق طرح پیشرفتهای خارج از ایران و معرفی اندیشهها و تجلیات دموکراتیک، لیبرالیستی و سکولار توسط رسالهها یا سفرنامههای خود توانستند موجی را در کشور برانگیزانند. درواقع در همان حال که نفوذ اقتصادی غرب، بازاریان را در قالب طبقات متوسط متشکل میکرد، روشنفکران به عنوان یک قشر کوچک ولی پویا به این باور رسیدند که باید زنجیرهای استبداد سلطنتی، جزماندیشی دینی و امپریالیسم خارجی را با سه کلید مشکلگشا (مشروطیت، سکولاریسم و ملیگرایی) از دست و پای ایرانیان بازکنند. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که راهکارهای این روشنفکران به مانند هدفهایشان یکسان نبود و به همین سبب و البته پارهای دلایل دیگر چون التقاطگری و عدم انسجام فکری و ناتوانی در درک شرایط خاص ایران یا تطبیق واقعیات موجود نتوانستند موفقیت فوقالعادهای بیابند. منابع و ماخذ: ۱-آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب، درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی، چاپ پنجم، تهران: نشر نی، ۱۳۷۹ ۲- آجودانی، ماشاء الله یا مرگ یا تجدد؛ تهران: اختران، ۱۳۸۳ ۳- آدمیت، فریدون؛ امیرکبیر و ایران؛ تهران: خوارزمی، ۲۵۳۵ ۴- اقبال، عباس؛ میرزا تقی خان امیرکبیر؛ تهران: طوس، ۱۳۵۵ ۵- الگار، حامد؛ دین و دولت در ایران، نقش علما در دوره قاجار؛ ترجمه ابوالقاسم سری، چاپ دوم، تهران: توس ۱۳۶۹ ۶- الگار، حامد؛ نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت؛ ترجمه ابوالقاسم سری، چاپ دوم، تهران: توس، ۱۳۵۹ ۷- جهانبگلو، رامین؛ ایران و مدرنیته؛ تهران: گفتار، ۱۳۸۰ ۸- حائری، عبدالهادی؛ تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق؛ چاپ سوم، تهران امیرکبیر، ۱۳۸۱ ۹- زرشناس، شهریار؛ تاملاتی درباره روشنفکری در ایران؛ تهران: برگ، ۱۳۷۳ ۱۰- زیباکلام، صادق؛ سنت و مدرنیته، ریشهیابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، تهران: روزنه، ۱۳۷۷ ۱۱- زیبا کلام، صادق؛ ما چگونه ما شدیم، ریشهیابی علل عقبماندگی در ایران؛ چاپ چهاردهم، تهران: روزنه، ۱۳۸۵ ۱۲- شمیم، علیاصغر؛ ایران در دوره سلطنت قاجار؛ چاپ دهم، تهران: مدبر، بی تا ۱۳- فراستخواه، مقصود؛ سرآغاز نواندیشی معاصر؛ تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۴ ۱۴- فوران، جان؛ مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی مطابق با ۸۷۹ شمسی تا انقلاب؛ ترجمه احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷ ۱۵- کرمانی، ناظم الاسلام؛ تاریخ بیداری ایرانیان؛ چاپ ششم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۱ ۱۶- کسروی، احمد؛ تاریخ مشروطه ایران؛ جلد اول، چاپ شانزدهم، تهران: امیر کبیر، ۱۳۶۳ ۱۷- گیلانی، سورنا؛ «نوگرایی و اصلاحطلبی در عصر قاجار»؛ روزنامه سرمایه، شماره ۲۲۰، ص۸ ۱۸- مشعوف، حمید؛ وزارت و وزیران اعظم در دوره قاجار، جلد اول: بجنورد: دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۸۳ ۱۸- نعمتی لیمایی، امیر؛ «گسترش بیبرنامه اندیشه اصلاحگری در دوره قاجار، گفتوگو با دکتر حمید مشعوف»؛ روزنامه سرمایه، شماره ۲۲۰، ص۸ ۱۹- ورهرام، غلامرضا؛ نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار؛ تهران: معین، ۱۳۸۵
ارسال نظر