نامه یک مشروطه خواه به ادوارد براون
روسها تبریز را ویران کردند
گروه تاریخ اقتصاد - نامه تاریخی یک مشروطه خواه به ادوارد براون، مستشرق، از آن رو واجد اهمیت تاریخی است که ضمن گزارشی دقیق از اوضاع تبریز پس از حمله روس به ایران، نشانگر رابطه دوستانه روشنفکران ایرانی با این مستشرق است. ادوارد گرانویل براون در ۷ فوریه ۱۸۶۲ در گلاسترشر در جنوب انگلستان به دنیا آمد. زندگینامه او در «ویکیپدیا» چنین روایت شده است: «تحصیلات دانشگاهی خود را در کالج ایتن آغاز کرد. پدرش سر بنجامین براون کارخانه کشتیسازی داشت و میخواست که پسرش رشته مهندسی را ادامه دهد، ولی او به پزشکی بیشتر علاقه داشت و سرانجام در ۱۸۷۹ در دانشگاه کمبریج به تحصیل این رشته پرداخت. در این زمان اخبار جنگ میان ترکیه و روسیه (۱۸۷۷) توجه او را جلب کرده و موجب علاقهمندی او به تاریخ و زبان مردم ترک شد. چنین بود که ضمن تحصیل پزشکی، به آموختن زبان ترکی و سپس فارسی و عربی پرداخت. در تابستان ۱۸۸۲ به استانبول سفر کرد. آشنایی او با زبان و ادبیات ترکی وی را به آموختن زبان فارسی و مطالعه شعر و ادب این زبان سوق داد و از آن پس در دوران تحصیل و پس از آن، اوقات او بیشتر به خواندن کتابهای فارسی، خصوصا شعر و تاریخ و معاشرت با ایرانیان میگذشت. در ۱۸۸۷ دوره پزشکی را به پایان رساند و جراح بیمارستان شد، ولی هرگز به آن دل نبست. در ۱۸۸۸ به قصد سیاحت، مطالعه و تحقیق رهسپار ایران شد و در اقامت یک ساله خود در ایران، با مردم ایران و آداب و اخلاق ایرانیان آشنا شد و زبان فارسی را به خوبی فراگرفت. کتاب یک سال در میان ایرانیان حاصل این سفر و بیان دیدهها و آموختههای او در این دوران است.
براون پس از بازگشت، در دانشگاه کمبریج به تدریس زبان و تاریخ و ادب فارسی و تحقیق در جریانهای فکری و نهضتهای اجتماعی ایران مشغول شد و این راهی بود که تا پایان عمر در آن باقی ماند. در ۱۹۰۲ پس از درگذشت ایرانشناس معروف، چارلز ریو، ریاست مدرسه زبانهای شرقی به او محول شد و در ضمن طبع و نشر دوره پنج جلدی تاریخ شعر عثمانی تالیف ا.ج.و. گیب، اداره امور علمی انتشارات اوقاف گیب نیز به او سپرده شد.در دو دهه اول و دوم قرن بیستم که حرکتهای آزادیخواهی و مخالفت با حکومت استبدادی و مشروطهخواهی در ایران جریان داشت و سیاست دولت انگلستان سکوت در برابر وقایع بود، ادوارد براون با دعوت از ایرانیانی که از تعدیات حکومت استبدادی به کشورهای اروپایی پناه جسته بودند و با شرکت گروهی از رجال آزادیخواه و انساندوست انگلستان، انجمنی به نام «کمیته ایران» تاسیس کرد و با مقالات و سخنرانیهای خود، به انتقاد از تجاوزات و اقدامات ستمگرانه روسها و تقبیح روش سازشکارانه انگلستان پرداخت و با تاثیرگذاری بر افکار عمومی و جلب نظر و توجه عناصر موثر در مجلس، دولت انگلیس را تحت فشار قرار داد تا در سیاست خود با روسها و در روشی که نسبت به ایران در پیش گرفته بود تجدیدنظر کند. کوششهای براون و یاران و همفکران او در دفاع از حقوق ملت ایران و حمایت از استقلال ایران، در پیروزی مشروطهخواهان تاثیر مهمی داشت. برخی از آثار وی که برای شناساندن ایران جدید و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی آن نوشته است، عبارت است از: شرح مختصری از وقایع ایران، بحران دسامبر ۱۹۱۱ ایران، انقلاب ۱۹۰۵-۱۹۰۹ ایران، مطبوعات و شعر جدید در ایران، حکومت وحشت در تبریز، نهضت مشروطه ایران. آثار براون در موضوعات و مسائل سیاسی و اجتماعی ایران دارای اهمیت تاریخی بسیار است و از اسناد و منابع مهم تحقیقی این دوره از تاریخ ایران به شمار میرود».
۱۲فوریه ۱۹۱۲
قربان وجود مبارک شوم، رقیمه مبارکه تاریخ سه فوریه، حال واصل و زیارت شده. از اوضاع ولایت و از کیفیت دعوا و از پارهای احوالات جویا شده بودید، اگرچه وضع ولایت در آدم چنان حواس و حوصله نگذاشته است، لهذا آنچه در یاد دارم و اطلاع رسانیدهام عرض حضور مبارک میکنم.
اولا ابتدای دعوا، در ۲۵ و ۲۶ ذیالحجه دولت روس عدهای سالدات و قزاق از اردبیل وارد کرده، کاروانسرای حسنآقا گنجهای و کلانتر که نزدیک پل قاری و به عمارت ایالتی و اداره نظمیه بزرگ نزدیکتر بود، خالی کرده و منزل دادهاند. مجاهدین و وکلای انجمن چون به مقاصد ایشان پی برده بودند لهذا توپ و قورخانه که در عمارت ایالتی یعنی عالیقاپو بود حمل به ارگ کرده و به قدر۵۰۰ نفر از مجاهدین را مقرر کردهاند که شب و روز در ارگ باشند. حتی جهت مجاهدین در توی ارگ خبازخانه درست کرده بودند که در وقت ضرورت به خارج احتیاج نداشته باشند تا اینکه شب پنجشنبه ۲۹ ماه ذیالحجه چند ساعتی از شب گذشته غفلتا به اداره نظمیه و عمارت دولتی و عدلیه ریخته همه را متصرف شده و دو نفر نظمیه که جهت محافظت اداره در نظمیه بودند، هر دو را با گلوله کشته و قبل از طلوع آفتاب به توی راستهبازار ریخته هر کس را که میدیدند لخت میکردند. صبح که مجاهدین از قضیه مطلع شده، امیرحشمت که رییس مجاهدین و رییس نظام بود فورا به نزد نایبالایاله و وکلای انجمن آمده داد و فریاد کردند، که دیگر ما را طاقت طاق شده و مردن هزار مرتبه از این جور زندگی برای ما بهتر است و اگر شما هم اجازه ندهید ما دعوا خواهیم کرد. از قراری که شنیدیم وکلای انجمن و نایبالایاله خواه مخواه اجازه داده بودند که شما هم دفاع بنمایید. آن بود که بنای زد و خورد و شلیک گذاشته، در عرض چند ساعت روسها را از عمارت دولتی و عدلیه و اداره نظمیه و از بازار و محلهها تخلیه کرده، فرار به باغ شمال داخل کردند و از روسها در این چند مرکز تلفات زیادی شده بود. روسها هم از باغ شمال به طرف ارگ و محلهجات توپاندازی میکردند. زیاد از ۵۰۰ توپ در عرض یک روز به طرف ارگ انداختند لکن یک خشتی هم از دیوار ارگ نیفتاد.
فردای آن روز هنوز هوا روشن نشده، باز از طرفین بنای شلیک گذارده شد. حتی به قونسولخانه هم هجوم آورده در آنجا هم دعوا میکردند. روسها ملاحظه کردند که با این از جان گذشتگان تاب مقاومت را ندارند، شبانه به آن خانهها که از طرف کوچه صدر و محله مارالان و کوچه آقا میرفتاح آقای مرحوم، به باغ شمال نزدیک بودند، آتش زده و دینامیت انداخته تمام آن خانهها را زیر و زبر کرده، زیاده از ۵۰۰ نفر از زن و بچه و مردمان بیطرف در همان شب کشته بودند. فقط از خانه حاجی حسن ختایی ۱۸نفر از زن و مرد مقتول شده و چقدر زخمدار هم دارند. آنکه خانه حاجی حسن ختایی است، آن عمارت خوب و قشنگ را چنان زیر و زبر کردهاند که آثاری نمانده است. آن کوچهها حالا هم وادی غیر زرع شده. در روز از واهمه کسی نمیتواند از آن محلهها عبور کند. اهالی آن محلهها دست زن و بچه را که بقیهالسیف بودهاند، گرفته هر یکی به یک محله دیگری رفتهاند. باری از مطلب دور افتادیم، صبح آن روز که اهالی اوضاع را اینطور دیدند که اگر چند روزی به این منوال بگذرد، کلیه شهر را زیر و زبر خواهند کرد و چنین هم بود و در صد و نود هم مایل بر هم شدن بساط مشروطه و تشریف آوردن آقای حاجی شجاعالدوله بودند و از خوف اشرار نمیتوانستند نفس بکشند، بهانه به دست انداخته، گفتند که علاج ما این است اجماعا برویم و آقای حاجی شجاعالدوله را به شهر بیاوریم. فلهذا از بازار و از مساجد دستهبندی کرده وااسلاما، وادینا، واشریعتا گویان رو به طرف باسمنج گذاشته، در وقت رفتن عمدا راهشان را از جلوی انجمن انداختند. از آنجایی که عمده مقصود برچیدن آن بساط بود، بعضی نطقها کرده عوام را به هیجان آورده، یکدفعه هجوم کرده انجمن را تالان و بیرق انجمن را پاره پاره کردند که ما مشروطه نمیخواهیم. بندگان حضرت اشرف آقای حاجی شجاعالدوله هم فرموده بودند که امروزها ایام محرم است، انشاءالله در یازده ماه به شهر خواهم آمد. در همان روز بعضی از تجار و روسا ملاحظه کردند که این کار بدکاری شد. لهذا در بعضی مراکز علیالخصوص در خانه ثقهالاسلام مرحوم اجتماع کردند که بلکه یک طوری بنمایند که دعوا را متارکه نمایند. بیچاره ثقهالاسلام به همراهی ضیاءالدوله نایبالحکومه در آن موقع که گلوله و توپ از بالای سرشان مثل تگرگ میبارید، در آن روز ده دفعه یکه و تنها، بدون نوکر به سفارتخانه دولت انگریز رفته و آمدند. آخرالامر قرار بر این شد که مجاهدین خلع اسلحه کرده و ترک دعوا نمایند و روسها هم دست از گریبان زن و بچه بیگناه و از سوزاندن خانههای مسلمانان بکشند. امیرحشمت و سایر مجاهدین ملاحظه کردند که دشمن دو طرفی شده، یکی روسها و یکی اهالی خود شهر. لهذا شبانه به قدر دویست نفر به ارگ آمده، ارگ را تخلیه و از قورخانه و فشنگ حتیالامکان برداشته از شهر و رو به طرف خوی و سلماس فرار کردند. هر کس که عاجز بود و نتوانسته برود، در شهر مانده پنهان شدند. صبح که شد همه دانستیم که مجاهدین رفتهاند. روسها مجددا از باغ بیرون آمده و به مراکز معلومه تاخت و تاز آوردند.
از آنجایی که دولت روس هیچوقت به مواعید خودش وفا نکرده، آن قراردادی که با بیچاره ثقهالاسلام و نایبالایاله و قونسول انگریز گذاشته بود همه را زیر پایش گذاشت. فردای آن روز از صبح الی غروب از چهار طرف شهر را با توپهای کوهی و شصتتیر بمباران کرد. درواقع آن روز غریبه قیامتی بود. بعد از آن دیگر در اهالی این شهر از بزرگ و کوچک حس و حرکتی نمانده بود. در تاریخ خواندهایم که وقتی افغان اصفهان را مسخر کرد، یک نفر افغانی ده نفر اصفهانی را پهلوی یکدیگر میخوابانید و میگفت که برنخیزید تا بروم رفع حاجت کرده بیایم سر شما را ببرم. آن ده نفر مرد از ترس یک نفر افغان از جایشان حرکت نمیکردند. ما هم اینطور شده بودیم، بلکه از آن هم بدتر شدهایم. یک نفر سالدات یا قزاق روس را که میبینیم گویا ملکالموت میآید، از ترس تعظیم مینماییم. میدان را که خالی دیدند، بنای ظلم و تعدی را گذاشتند. چه تعدیها که پناه بر خدا، آدم از ذکرش خجل میشود، مسلمان نشنود کافر نبیند. در یک روز در توی راسته بازار به بهانه جستوجوی اسلحه، زیاده از یکصد دستگاه ساعت طلا و نقره از مردم گرفتند. شب چند نفر به یک خانه رفته هر چه خواستند کردند. مختصر عرض کنم، آنچه ممکن بود یا روز یا شب مضایقه نکردند. روز ۸ محرمالحرام طرف عصر یک نفر افسر و بیست نفر قزاق با یک درشکه به خانه مرحوم ثقهالاسلام میروند. به مجرد رسیدن دستهایش را بسته به باغ شمال میبرند. ضیاءالعلما را با خالویش از خانهاش گرفته به باغ بردند. دو پسرکربلایی علی مسیو را هم که گرفته بودند. آقا ابراهیم کاظمزاده را هم گرفته بودند. اول کسی که به سر دار رفت اینها بودند. آن هم در روز عاشورا دو ساعتی به غروب مانده، آنکه ثقهالاسلام ابدا اعتنایی نکرده و کمال قوت قلب به خرج داده بود. در میدان مشق اول تیمم کرده دو رکعت نماز گزارده خودش با کمال متانت به پای دار آمده بود و رحمهالله علیه. آنکه شیخ سلیم بود از بس که این مردمان بدتر از اهل کوفه، شماتت میکردند، رو به طرف آسمان کرده گفته بود، خدایا، تو از نیت ما بااطلاعی، ای احکمالحاکمین میانه ما و این مردمان خودت حکم بکن و آنکه پسران کربلایی مسیو بودند، وقتی که ریسمان را به گردنشان میانداختند با صدای بلند گفته بودند، یاشاسون مشروطه. بعد از آنکه یازده ماه محرم شد بندگان حضرت اشرف آقای حاجی شجاعالدوله تشریففرمای شهر شده بازار بگیر و ببند گرم گردید. یک روز حاجی علی دواچی و میرزااحمد دلال معروف سهیلی، محمدخان برادرزاده ستارخان و کریمخان برادرزاده ستارخان را گرفتار کرده، در باغ شمال به دار زدند.
روز دیگر مشهدی غفار برادر ستارخان را گرفتار کرده در بام ارگ به دار زدند. خلاصه الی امروز زیاده از ۴۰ نفر از مسلمان و ارمنی به دار کشیدهاند. از طرف طهران به هیچوجه اطلاع نداریم که در خصوص تبریز چه خیال دارند، یعنی در اینجا کسی نیست که با طهران طرف بوده باشد. آن است که هیچ اطلاعی نداریم. علیالتخمین به قدر چهارصد و پانصد خانه را با دینامیت خراب کردهاند. از هر خانهای که مجاهدین سنگر کرده و تفنگ انداخته بودند، همه را با دینامیت خراب کردهاند. آن خانهها که در ایام مشروطه اداره کرده بودند همه آنها را با دینامیت خراب کردهاند. درهایی که به کوچهها و دربندها گذاشته بودند همه را برداشتهاند. مختصرا از آثار مشروطه در تبریز جهت نمونه هم چیزی نگذاشتهاند. حالا روسها در میدان مشق و در اداره نظمیه و در عمارت ایالتی نشستهاند، حتی به میدان مشق بنا و فعله انداخته، جهت خودشان تعمیر مینمایند و خود رییس قشون در عمارت ایالتی مینشیند و هر روز یک اعلانی که مبنی بر ترسیدن اهالی باشد به دیوارها میچسبانند. چند روز قبل اعلانداده بودند که جهت اسلحه، خانهها را تفتیش خواهیم کرد، هنوز که اقدام نکردهاند. مطبعهها را تماما یغما کردهاند و با مدارس علیالظاهر رجوع ندارند، لکن بیچاره مدیرها واهمه دارند. حالیه به غیر از مدرسه فیوضات که در مکان انجمن قدیم میباشد دیگر مدرسهای نیست. به آن هم قونسول فرانسه امنیت داده و بیدق زده است. در مدرسه سعادت، سالدات و قزاق مینشیند. بازارچهخیابان را و نوبر را کم و بیش غارت کرده بودند. ضیاءالدوله، نایبالحکومه که در سفارت انگریز متحصن شده بود در ۱۸ صفر خودش را با ششلول کشته و بعضی کاغذها هم نوشته بود. بنا به امر آقای حاجی شجاعالدوله جنازهاش را از قونسولخانه بیرون آورده و در مقبره سیدحمزه دفن کردند رحمهالله علیه. مرآتالسلطان رییس نظمیه فرار کرده، معلوم نیست در کجا میباشد. آتش گرفتن قورخانه را در ارگ سابقا عرض شده تلفات را بسیار میگویند، ولی گویا به قدر یکصد نفر سالدات و عدهای از افسرها تلف شدهاند. ارگ را چنان پامال و خراب کردهاند که تا سالهای سال آباد نخواهد شد. دیگر بس است، عریضه را به این یک کلمه ختم میکنم: بساط استبداد را چنان محکم کردهاند که ده سال قبل بر این هم این جوره استبداد دیده نشده بود. زیاده چه عرض شود.
ارسال نظر