تاریخ ایران
در این دیوانخانه و خلوت چه بساطها دیده!
نمیدانم چه بساطیست که با وجودِ داشتن عدلیه و یکی دو اتاق برای اعمال و عرایض فوریه چگونه این قسم احکام به تقلب صادر نموده و درصدد تضییع آبروی مردم برمیآیند. خلاصه قدری در افعال روزگار تفکر کرده که در این دیوانخانه و خلوت چه بساطها دیده و حالیه چه میبینم. حکم را به وزارت جنگ برده که عمارت خورشید و متعلق به نایبالسلطنه کامرانمیرزا بود. در زیرزمینی بزرگ رفته، که تاکنون ندیده بودم، که حکم را نمره گذارده و ببرند نظمیه. قدری نشسته چای آوردند که صرف شد. خرتوخر غریبی بود. مثلا نظمالدوله با آن عینکهای آبی مثل کورها و چند نفر دیگر در هم ریخته و مذاکره بانکی داشتند برای فرستادنِ قشون به جنگ استرآباد. من هم در گوشهای نشسته تماشا به این وضع بچهبازی میکردم. بعد خسته شده آمدم روی پله نشسته و سیگارتی شروع کردم. فکر کردم دیدم این همان پله است که در بیست سال قبل صبح سر آفتاب میآمدم مینشستم تا نایبالسلطنه از اندرون بیرون میآمد.
از کتاب: دوستعلیخان معیرالممالک، کتاب وقایع الزمان (خاطرات شکاریه)، به کوشش خدیجه نظاممافی، نشر تاریخ ایران.
ارسال نظر